رمان دلارای پارت 347 - رمان دونی

 

 

علاوه بر او تمام میهمان ها ساکت شدند

 

دخترها ترسیده سر پایین انداخته و بقیه بهت زده به ارسلان خیره شده بودند

 

برای او اهمیتی نداشت

 

دلارای را سمت خود کشید و با تمام توان بازویش را فشرد و پج زد

 

_ میکشمت دلی … من خونتو می‌ریزم امشب

 

دخترک با چشمانی عصیان گر و نترس به او زل زده بود

 

علیرضا به سرعت خودش را به آن ها رساند و با تمام توان آلپ‌ارسلان را عقب کشید

 

_ ارسلان … ارسلان شر نکن

مهمونات کله‌گندن گند میخوره به اعتبار کلاب

برو کنار ارسلان بسه

 

دلارای بی اهمیت به او محکم زمزمه کرد

 

_ مگه من رقاصه‌ی کلابت نیستم؟

پس چرا نمیذاری برقصم پسرحاجی؟

 

ارسلان علیرضا را عقب هل داد و چانه ی دخترک را از روی پوشیه گرفت

 

چشمانش از شدت حرص سرخ شده بود

 

#part1486 🖤

 

_ با من بازی میکنی؟

 

فشار انگشتانش را بیشتر کرد

 

صورت دلارای از درد جمع شد و او تهدیدآمیز کنار گوشش پچ زد

 

_ امشب بفرستمت زیر یکی از همین شیخ‌ها تا بفهمی یک من ماست چقدر کره داره؟

 

دلارای ، خیره در چشمانش محکم جواب داد

 

_ بفرست ، مگه شغلم همین نیست؟

 

ارسلان به نفس نفس افتاد و دلارای دستش را سمت پوشیه‌اش برد

 

_ اصلا بذار خودشون انتخابم کنن ، چطوره؟

ببین مادرِ بچه‌ات … زنِ عقدیت … ناموست چقدر خواهان داره!

 

ارسلان عربده زد

 

_ دلارای

 

نگاه ها خیره‌اشان مانده بود

 

علیرضا کلافه پوف کشید و حوریا ترسیده جلو آمد

 

_ آقا … آقا دارن فیلم میگیرن

 

#part1487 🖤

 

ارسلان با حرص سرش را نزدیک دخترک برد

 

_ گمشو بیا بالا … تورو کارت دارم

 

حوریا با رنگ پریده سر تکان داد و ارسلان دست دلارای را سمت راه پله کشید

 

علیرضا به دخترها اشاره زد و به عربی دستور داد

 

_ به چی زل زدید؟ به کارتون برسید

 

گفت و سمت هاوژین قدم برداشت

 

 

ارسلان همانطور که بازوی دلارای را می‌فشرد با خشم سمت حوریا برگشت

 

_ به تو چی گفتم؟

فقط یک شب … یک شب جمیله نبود و گفتم حواست به کارا باشه اون وقت همچین گند بزرگی زدی

 

حوریا مضطرب زمزمه کرد

 

_ آقا…

 

ارسلان بی توجه به آنکه در راهرو هستند صدایش را بالا برد

 

_ گ***ه خوردی زن منو فرستادی رو سِن

 

دلارای با تمسخر پوزخند زد

 

#part1488 🖤

 

تا کمی پیش هیچ ارزشی نداشت و حالا همسرش شده بود!

 

مردک احمقِ سنگدل…

 

حوریا نالید

 

_ شما گفتید زنتونه … علیرضا خان دستور دادن بهشون احترام بذاریم

مارو به صف کردید و اولتیماتوم دادید

منم وقتی گفتن میخوان خودشون برقصن نتونستم مخالفت کنم

 

ارسلان عصبی دندان روی هم سایید و با خشم حوریا را هل داد

 

_ گمشو از جلوی چشمم تا تو رو هم نفرستادم کنارِ جمیله

 

حوریا با گریه عقب عقب رفت و ارسلان پشت سرش فریاد زد

 

_ به هیچ دردی نمی‌خورید

یک مشت آشغال دور خودم جمع کردم

 

دلارای را سمت در اتاق هل داد

 

_ برو تو

 

دخترک به محض پا گذاشتن در اتاق با حرص پوشیه‌اش را از صورت کند و روی زمین پرت کرد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 246

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکاران ابدی جلد اول به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه رمان :   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برای مریم

    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش از پسرخاله‌اش امید جدا شده، دیدن دوباره‌ی امید اون رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ماهی
ماهی
1 روز قبل

میگن این رمان به پایان رسیده درسته؟
تو بعضی سایتا پی دی اف رو می‌فروشن!

شادی
شادی
1 روز قبل

دوستان کسی کانال اصلی رمان رو داره؟؟؟

نسرین
نسرین
2 روز قبل

خسته نباشید خانم نویسنده چقدر زحمت کشیدید

عهل
عهل
2 روز قبل

اول

نازی برزگر
نازی برزگر
2 روز قبل

میگم دیگه این رمان رو نزار برای ماهم ارزش قائل باشین اون چار پا گوش دارزی که فکر میکنید ماهستیم در واقعا خود نویسنده هست

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x