ماشینش را مقابل خانه پارک کرد و زنگ در را زد

خدمتکار با دیدنش در را باز کرد و جلو آمد

کتش را گرفت و توضیح داد :

_ مهراوه خانم گفتن اومدید خبرشون کنم

مادرش احتمالا قصد داشت مثل گذشته سفارش کند تا آلپ‌ارسلان مقابل مهمان ها با پدرش بی خیال و سرد نباشد

حوصله ی این کارها را نداشت

بی توجه به خدمتکار وارد پذیرایی شد

چشمش به برادرهای دلارای افتاد و پوزخند زد

داراب اول از همه دیدش و از جا بلند شد

پشت سرش سر بقیه هم سمتش چرخید

مادر دلارای پشت چشم نازک کرد

از این پسر زیاد شنیده بود

حرف های خوبی پشت سرش نبود

حاج فرهمند اما پدرانه دستش را سمتش دراز کرد :

_ به‌به خوش اومدی پسرجان … چه خوب که قبل شام رسیدی

خونسرد مردانه دست داد و آرام سلام کرد

داراب و دامون احوال پرسی کوتاهی کردند

الپ‌ارسلان روی مبل تک نفره نشست و نگاهی به اخم های درهم پدرش انداخت :

_ احوال حاجی؟!

پدرش دندان هایش را روی هم فشرد

انگار آلپ‌ارسلان دنیا امده بود تا آبروی او را ببرد!

نمی‌توانست در مقابل چشمان خیره ی مهمان ها سکوت کند

خشک لبخند زد :

_ دیر کردی پسرجان

الپ‌ارسلان سیگاری از جیب کتش بیرون آورد و پوزخند زد :

_ منتظر من بودید؟!

پیرمرد زیرلب غرید :

_ سیگارو خاموش کن

_ هنوز روشن نکردم

فندک مشکی رنگ را بالا اورد و شعله را زیر سیگار گرفت
دود که بلند شد فندک را روی میز انداخت و خندید :

_ حالا روشن کردم

فاطمه ، مادر دلارای مصنوعی سرفه کرد
حاج فرهمند با چشم اشاره کرد حرفی نزند و حاج مزدک ملک‌شاهان نگاه خشمگینش را از روی پسرش برنداشت

داراب و دامون با تمسخر به آلپ‌ارسلان خیره بودند

ارسلان بس توجه به آن ها دود سیگار را بیرون داد و نگاهی به اطراف انداخت

خبری از دلارای نبود

_ الپ‌ارسلان؟ خوش‌اومدی عزیزم

صدای مادرش بود
سیگار را دور گرفت و راست نشست

مروارید پیشانی اش را بوسید و خوشحال به همسرش اشاره زد :

_ دیدید گفتم میاد؟

فاطمه بی توجه به آن ها بی طاقت رو به مروارید پرسید :

_ دلارای رو تنها گذاشتید؟

گوش های آلپ‌ارسلان ناخوداگاه تیز شد

مروارید کنار الپ‌ارسلان نشست و خندید :

_ نه تو آشپزخونن دخترا هم هستن نگران نباشید

حاج فرهمند خندید تا شاید جو عوض شود :

_ امان از این دختر … بقیه بچه هارو نمیشه پای درس و مشق نشوند اون وقت این دختر مارو نمیشه از پای کتاب بلند کرد

داراب اظهار نظر کرد :

_ چه قدرم که به کارش میاد! دو روز دیگه باید کهنه بچه بشوره

آلپ‌ارسلان بلند پوزخند زد

جمع احمق ها!

بی توجه به آن ها صدایش را بالا برد :

_ محبوب؟

مادرش پرسید :

_ چیکارش داری؟ تو آشپزخونه سالاد درست میکنه صداتو نمیشنوه

به سیگارش اشاره زد :

_ زیرسیگاری بیاره

فاطمه نگران پوف کشید :

_ این دختره نیومد

حاج ملک‌شاهان بالاخره به حرف آمد :

_ نگران نباشید فاطمه خانم ، هومن بچه‌ی بدی نیست … درسشم خیلی خوبه بذارید سوالاشو جواب بده … تنهام که نیستن

الپ‌ارسلان با تمام توان دندان هایش را روی هم فشرد

هومن؟!
پای هومن را به این خانه باز کرده بود؟!

هومن سوال های چه کسی را جواب میداد؟
سوال های دلارای؟!ث

عصبی دست هایش مشت شد و با چشمان قرمز به پدرش خیره شد

مروارید از جا بلند شد و آرام گفت :

_ برم برات زیرسیگاری بیارم مادر

_ نمیخواد

متعجب سر تکان داد :

_ چرا نمیخواد؟ خاکسترش میریزه رو فرش

از جا بلند شد و از میان دندان های بهم فشرده اش غرید :

_ میرم خودم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴ / ۵. شمارش آرا ۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان دل کش
دانلود رمان دل کش به صورت pdf کامل از شادی موسوی

  خلاصه: رمان دل کش : عاشقش بودم! قرار بود عشقم باشه… فکر می کردم اونم منو می خواد… اینطوری نبود! با هدف به من نزدیک شده بود‌…! تموم سرمایه مو دزدید و وقتی به خودم اومدم که بهم خبر دادن با یه مرد دیگه داره فرار می کنه! نمی ذاشتم بره… لب مرز که سهله… اگه لازم بود تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همین چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لمس تنهایی ماه به صورت pdf کامل از منا امین سرشت

      خلاصه رمان :   همیشه آدم‌ها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همه‌ی چهره‌هایی که می‌بینیم، آدم‌هایی هستن که نمی‌شه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهایی‌هاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوسته‌ی سفت و سخت رو شکوند. این قصه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آیدا
آیدا
2 سال قبل

ممنون

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

یعنی ریدی‌ تو رمان

ناشناس🌹
ناشناس🌹
پاسخ به  ناشناس
2 سال قبل

حرف های ما شخصیت و ادب خودمون رو نشون میدن

ملودی
ملودی
پاسخ به  ناشناس
2 سال قبل

ریددد

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x