رمان دلارای پارت 4 - رمان دونی

دلارای از شدت تحقیر لب فشرد اما نیامده بود که پس زده شود

برای اولین بار در ۱۷ سال زندگی اش ریسک کرده بود

_ از خانوادت میترسی؟ که بفهمن؟ بخدا من…

_ هنوز نفهمیدی الپ ارسلان از کسی نمی‌ترسه دخترجون؟!

بک قدم جلوتر آمد و زیرچشمی نکاهی به ساعت انداخت

هنوز دوساعتی وقت داشت و بیکار بود

با سرگرمی ابرو انداخت :

_ من اینطوری دختر انتخاب نمی‌کنم کوچولو! حتی برای تخت خوابم!

دلارای گیج شده بود
نمی‌فهمید!

دختر ۱۷ ساله‌ و عزیزدردانه‌ی حاج فرهمند خودش را در اختیارش گذاشته بود و او پسش می‌زد…

گیج لب زد :

_ چطوری؟

گوشه لب آلپ ارسلان بالا رفت و با چشم به تونیک و شلوار دلارای اشاره زد :

_ اینطوری!

دلارای نفس عمیقی کشید و چشمانش را بست
برای پس زده شدن نیامده بود!

زیرلب زمزمه کرد :

“فقط اینبار ، فقط برای ارسلان ، فقط یکبار تو زندگیت دلارای…”

چشمانش را باز کرد و خیره به چشمان ارسلان ، تونیک را از تنش بیرون کشید

ارسلان ابرو بالا انداخت ، یک قدم عقب رفت و با سرگرمی خیره منظره روبه‌رو شد

تک‌دختر کم سن حاج فرهنمد ، برهنه روبه‌رویش ایستاده بود

نگاهی به لباس زیر صورتی رنگش انداخت
بدش نمی‌آمد بیشتر سربه‌سرش بگذارد!

_ اصل‌کاری رو در نیاوردی که

دلارای وارفته نگاهش کرد
آلپ ارسلان روبه رویش ایستاد و خندید :

_ هرچند در نیاورده هم معلومه اون زیر خبری نیست

کم مانده بود بغض خفه اش کند

از اعماق وجودش احساس حقارت می‌کرد و می لرزید

دستش را جلوی بدنش گرفت اما الپ‌ارسلان اجازه نداد :

_ بیار پایین دستاتو

ناخوداگاه به حرفش گوش داد
ارسلان روبه‌رویش ایستاد و با بدجنسی تمام انگشت شستش را روی سر سینه دلارای چرخاند

دخترک چنان زیر دستش از جا پرید و بدنش لرزید که حتی ارسلان هم متعجب شد :

_ ویرجینی؟!

دلارای منظورش را نفهمید
تک دختر ۱۷ ساله حاج فرهمند را چه به این کلمات
حتی تا چند هفته پیش موبایل هم نداشت و رابطه با دوستانش زیر نظر حاج خانم بود

حال برهنه جلوی الپ ارسلان ایستاده بود تا شاید او از برامدگی و فرورفتگی های بدنش خوشش بیاید

_ یعنی … یعنی چی ویرجین؟!

آلپ ارسلان انگشتش را از روی بالاتنه دخترک برداشت :

_ دست نخورده

انگشتش را روی شکم برهنه دلارای کشید :

_ استفاده نشده

انگشتش را دور نافش چرخاند :

_ باکره

دستش را از زیرشکم دلارای پایین تر کشید و سعی کرد از شلوار جین دختر بگذرد :

_ یعنی پرده بکارت داری یا نه؟!

دلارای از جا پرید
مبهوت دست ارسلان را که کم مانده بود از لباس زیرش بگذرد را عقب زد و ترسیده به دیوار چسبید :

_ آ.. آره … معلومه که دست نخوردم!

حرصی صدایش را بالا برد :

_ تو با خودت چی فکر کردی؟! که نجابتمو از دست دادم؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج با مرد مغرور

  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان چشم های وحشی روژکا به صورت pdf کامل از گیلدا تک

      خلاصه رمان:   دختری به نام روژکا و پسری به نام فرهمند پارسا… دخترمون بسکتبالیسته، همزمان کتاب ترجمه میکنه و دانشگاه هم میره پسرمون استاد دانشگاهه     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای نیامده!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
رمان فرار دردسر ساز
رمان فرار دردسر ساز

  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه ای پناه میاره که…   به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
asd
asd
2 سال قبل

نچ نچ دلارای احمق عاشق این یابوی عوضی شده……ارسلان خان داره ازش سواستفاده میکنه….دلارای ….دلارای یعنی تا این حد باید ساده باشی و خودتو حقیر کنی….پاکی و نجابت و عشقتو میزاری پای یک نر هوسباز؟؟ 🙄 

نازی
نازی
2 سال قبل

سانسور نکنی تا آخر رمان رو میخونم مرسی ♥️🥰🥰🥰🌝

Anita
Anita
2 سال قبل

ببخشید پارت امروز رو کی میگذارید؟

Anita
Anita
2 سال قبل

ممنون

‌
2 سال قبل

بیشتر بزار خیلی کمه.

Mahi
Mahi
2 سال قبل

خبخب یک کم بود ک مهم نی چون به کفشمه
دو دختره فاقده غروره مثه اینکه باو یه کمی به دخترا غرور بدید یعنی چی اخه میرهخودشو لخت میکنه ایبابا
نمد رمانه خوبیه اگه چرتش نکنید هی😐💫

Miti
Miti
2 سال قبل

بازم میگم سانسور نکنین خیلی قشنگع

Arshida
Arshida
2 سال قبل

یه کم بیشترپارت بزار رمان اصلا جلو نمیره 😐

Nazi
Nazi
2 سال قبل

مگه میشه یه دختر آنقدر خر باشه خودشو راحت تحت اختیار یه مرد هوسباز قرار بده رمان اصلا مسخرس

nashnas
nashnas
2 سال قبل

کم بود بعد از یک روز بیشتر بگذار خوب

Miti
Miti
2 سال قبل
پاسخ به  nashnas

اره بیشتر بزار

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x