رمان دلارای پارت 63 - رمان دونی

 

دلارای عصبی ایستاد :

_ نمیخوای بس کنی؟

_ روز اولی که اومدی خونم خوشتیپ تر بودی

دلارای پوف کشید

الپ‌ارسلان بحث را ماهرانه تغییر داده بود!

_ واقعا؟ اخه یادمه از همون اولم راضی نبودی!

یک قدم جلو آمد و خیره در چشمان ارسلان ادامه داد :

_ نه از تیپم ، نه از آرایشم ، نه از….

سکوت کرد
هنگامه دورتر خودش را با موبایلش سرگرم کرده بود

_ حرفتو ادامه بده

دلارای دندان روی هم فشرد :

_ نه از سایزم ، نه از ناشی بودنم تو رابطه

ارسلان با لذت نگاهش کرد

دلارای گیج شد

زمانی که مقصر نبود الپ‌ارسلان با کمربند به جانش می‌افتاد و زمانی که زبان درازی میکرد و طعنه میزد الپ‌ارسلان با سرگرمی تماشایش میکرد

هنوز زیاد مانده بود تا تک پسر ملک‌شاهان را بشناسد!

_ داری میشی همونی که میخوام دخترحاجی

دلارای اب دهانش را فرو داد

ارسلان انگشتش را روی لب دلارای کشید :

_ نسخه جدیدت به دلم میشینه

انگشتش را از صورت دلارای پایین کشید و از شالش گذشت

دلارای با حس گرمای دست مردانه اش روی بالاتنه برجسته‌ی خودش لبش راگزید

_ حرفات سرگرمم می‌کنه

انگشتش را به بدن دلارای فشرد :

_ داری کم کم یاد می‌گیری چطوری یک مرد رو تحریک کنی

دلارای ناله کرد :

_ آخ دستتو بردار

_ یک جوری که شاید دلم بخواد تو همین پارکینگ ، یک گوشه تو تاریکی درای ماشین رو قفل کنم و داشته باشمت

دلارای لبش را میان دندانش گرفت

درد سینه اش اجازه فکر کردن و خجالت کشیدن از حرف های ارسلان را نمی‌داد :

_ نکن دردم میاد لعنتی

ارسلان کج لبخند زد :

_ خب این خوبه! نشون میده هنوز رشدشون متوقف نشده

چشمان دلارای از این بی حیایی گشاد شد

صدای هنگامه باعث شد با قدرت بیشتری از شدت شرم سرخ شود :

_ رشد چی؟

ارسلان خونسرد نگاهش کرد :

_ فضولی نکن هنگامه

هنگامه انگار به رفتار ارسلان عادت داشت که ناراحت نمیشد :

_ بالاخره میاین بریم یا نه؟

_ برو تو صف ترن!

کارتش را از جیبش بیرون آورد و ادامه داد :

_ سه تا بلیط بگیر تا ما بیایم

هنگامه بدون اعتراض کارت را گرفت و دور شد

حتی نپرسید آن ها کجا می‌روند…

قصد داشت با محمد تماس بگیرد و می‌دانست ارسلان اجازه نمیدهد پس چه بهتر که از هم جدا شوند

دلارای خیره به هنگامه که دور می‌شد پرسید :

_ کجا میخوایم بریم؟ میشه من بشینم تو ماشین؟

_ مارو کشوندی شهربازی که خودت بشینی تو ماشین؟

دلارای خجالت کشید بگوید از ترس تنها ماندن تو و هنگامه آمدم وگرنه سر و وضعم افتضاح است!

ارسلان که سکوتش را دید دستش را کشید

بدون اعتراض همراهش قدم برداشت

با دیدن پاساژ بزرگ آن سمت خیابان و فکری که به ذهتش خطور کرد نفس عمیقی کشید

در دل خودش راسرزنش کرد

” مگه خرید نرفته ای؟!
نیشت باز بشه خودم میکشمت
خوبه همیشه گرون قیمت ترین پارچه ها رو حاج خانم برات جدا میکرد”

وارد پاساژ شدند
دو نگهبان با لباس مخصوص جلوی در ایستاده بودند و مغازه های شیک و خلوت خبر از گرانی سرسام آور اجناس میداد

“اره حاج خانم خرج می‌کرد اما نه برای اونی که من دلم میخواد
بهترین مانتوها ولی گشاد و بلند
بهترین پارچه چادری
تونیکای تیره گرون قیمت
طلا و جواهرات سنگین و زنونه برای چشم و هم چشمی
و هزارتا چیز دیگه که مناسب پیرزن هفتاد ساله بود نه دختر هفده ساله!”

ارسلان برای دیدن هیچ ویترینی نمی‌ایستاد

انگار مقصدش را میدانست

با اخم دست دلارای را می‌کشید و توجهی به اطراف نداشت

” بعدشم این یک خرید با الپ ارسلانه!
به سلیقه اون
به سلیقه خودم
یک خرید دو نفره!”

لبخندش پررنگ شد

ارسلان به در یکی از بوتیک ها اشاره کرد :

_ برو تو نگاه کن تا من بیام

_ کجا میری؟

_ کیف پولم تو ماشین جا مونده

_ من پول همراهم هست

ارسلان طوری چشم غره رفت که دلارای ادامه نداد و در سکوت وارد بوتیک شد

رگال های لباس های مجلسی ، پیراهن های دخترانه ، مانتو های ترک رنگانگ و اکسسوری طوری به وجدش آورد که چند دقیقه بعد با صدای فروشنده به خودش آمد :

_ عزیزم کی شمارو راه داده اینجا؟ بفرمایید بیرون قیمتای این پاساژ به جیب شما نمیخوره ، بفرمایید بیرون تا حراست رو خبر نکردم

ابروهایش در هم فرو رفت و عمیق اخم کرد

نگاهی به دو طرفش انداخت

شک داشت که فروشنده آن جمله بی ادبانه را به او گفته باشد اما وقتی کسی را اطراف ندید شکش برطرف شد

بهت زده به زن نگاه کرد :

_ شما با منید؟

زن تحقیر آمیز سرتکان داد :

_بله با شما مگه کس دیگه اینجا هست؟

_ متوجه حرفتون نشدم!

_ بفرمایید بیرون

آب دهنش را فرو داد

تا به حال در چنین موقعیتی گیر نیفتاده بود و هرگز چنین رفتار تحقیرآمیزی را تجربه نکرده بود

شاید هیچ زمان چنین اجناسی را با این رنگ و مدل های امروزی نمی خرید اما تمام خرید هایش چه آنها که خودش انتخاب می کرد و چه آنهایی که حاج خانوم میخرید از بهترین نوع و گران ترین جنس بودند

_ یعنی چی؟ این چه رفتاریه؟

زن بی حوصله نگاهش کرد

_ میری بیرون یا زنگ بزنم به نگهبانی؟

دستهایش را مشت کرد

_ حتی اگر شما بخواید هم من دیگه از اینجا خرید نمی کنم اما حق ندارید این طوری رفتار کنید

_برو بیرون ببینم

_واقعا براتون متاسفم!

_ برو بیرون برای خودت متاسف باش که با این وضعت اومدی چنین بوتیک گرونی وگرنه زنگ میزنم حراست

با تاسف سری تکان داد و خواست از در خارج شود که صدای جدی آلپ ارسلان را شنید :

_ اینجا چه خبره؟

زن با لبخندی مصنوعی نگاهی به ارسلان انداخت :

_ هیچی مشکلی نیست جناب شما بفرمایید این داشت میرفت

ارسلان دستش در جیب شلوارش فرو برد و ابرو بالا انداخت :

_ گفتم چه خبره؟

قبل از اینکه زن دهان باز کند رو به دلارای ادامه داد :

_ جواب بده دلی

فروشنده بهت زده گفت :

_ این خانم با شما هستن؟!

دلارای دستش را کشید :

_ولش کن بیا بریم

دلش میخواست آلپ ارسلان گوشمالی کوچکی به دخترک دهد اما می دانست ارسلان آدمی نیست که به همین آسانی همه چیز را تمام کند

بحث بالا میگرفت و دعوا می شد

برای حوصله این کارها را نداشت

ارسلان بی توجه به او که دستش را می کشید رو به فروشنده گفت :

_ برای چی میخواستی زنگ بزنی به حراست؟

انگار فروشنده هم فهمید ارسلان آدم کوتاه آمدن نیست که سریع دستانش را بالا گرفت و سعی کرد صدای ارسلان را پایین نگه دارد :

_من از شما معذرت می خوام آقا باور کنید نمیدونستم ایشون با شما هستن بفرمایید داخل بفرمایید خواهش می کنم

صدای زن مضطرب بود

فروشنده های اطراف با کنجکاوی سرک می‌کشیدند و مشتری ها وارد بوتیک نمی‌شدند

زن از شدت خجالت و استرس قرمز شده بود

ارسلان بی توجه به چشمان پر التماس زن صدایش را بالا برد :

_ رئیس این آشغالدونی کیه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری

  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از سال ها بر میگرده تا دینش رو به این مردم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
رمان سدسکوت

  دانلود رمان سد سکوت   خلاصه : تنها بودم ، دور از خانواده ؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او میترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار به او نزدیک شدم تا لطفش را جبران کنم …

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
44 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حسینی
حسینی
2 سال قبل

سلام ادامه پارت ها دانلود نمیشن۶۴ به بعد

:)
:)
2 سال قبل
پاسخ به  حسینی

این رمان آنلاینه عزیزم و کلا ۶۴ قسمتش اومده بیرون و هر روز ساعت ۷ عصر یک پارتش میاد

Afra
Afra
2 سال قبل

سلام
نویسنده عزیز به نظرم یکم پارت های بلند تری بزاری خواننده های بیشتری جذب میکنی چون اینجوری برای فهمیدن اتفاقی که داره میفته خواننده مجبوره چند پارت قبل رو بخونه و این به شدت دافعه ایجاد میکنه

ممنون از قلمتون

یکی
یکی
2 سال قبل

به نظرم داستانش اونقدر جذاب نیست، به دو دلیل، اول اینکه دختره خیلی سست عنصر بازی در میاره و مطیعه پسره‌س ، دلیل دوم اینکه چرا انقدر باید پارتا کوتاه باشه؟! مثلا میخواین جذاب نشونش بدین؟! من که جذب نشدم….! در ضمن میدونم که مدیر سایت مقصر نیست کاری با مدیر سایت ندارم😂🚶🏻‍♀️و یه چیز دیگه اینکه،یادتون باشه، هر کی یه نظر، سلیقه و عقیده ای داره، پس به نظر و سلیقه دیگران، هرچند که باب میلتون نباشه، احترام بگذارید.نمیگم قبول کنید، احترام بزارید

Saghi
Saghi
2 سال قبل
پاسخ به  یکی

خیلی حق میگییییییی

Saghi
Saghi
2 سال قبل
پاسخ به  یکی

حق گویی تو چقدر

mahdieh1383
mahdieh1383
2 سال قبل

خوشم اومدی
آفرین

عشق مهراب (سولومون)
عشق مهراب (سولومون)
2 سال قبل

هق حالم از ارسلان و دلارای بهم میخوره البته فقط همین دو پارت اخرشو خوندم..

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

تو حالا برو به مهراب و عماد و تارخ برس به ارسلان خیلی فکر نکن😁😁😁

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

تو حالا برو به مهراب و عماد و تارخ برس به ارسلان خیلی فکر نکن😁😁😁باشههههه؟

مارال
مارال
2 سال قبل

فاطمه توخودت رمان مینویسی

مارال
مارال
2 سال قبل

فاطمه تو رمان روخودت مینویسی بعد پارت گذاری میکنی

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

اگه نویسنده بود تا الان همه پارت ها رو گذاشته بود تا ما کچلش نکنیم😂😂😂

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

اگه نویسنده بود تا الان همه پارت ها رو گذاشته بود تا ما کچلش نکنیم😂😂😂از بس که ما هی میگیم پارت پارت

حسینی
حسینی
2 سال قبل
پاسخ به  مارال

سلام رمان تا پارت ۶۳بود ادامه دانلود نمیشه

♡
2 سال قبل

عجب تحول چشم گیری😂طی یک روز ارسلان از این رو به اون رو شد. (البته گوش شیطون کر اگه باز سگ نشه پاچه بگیره) 😂😂

...
...
2 سال قبل
پاسخ به 

😂😂😂😂

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل
پاسخ به 

😂

مانلی
مانلی
2 سال قبل

خوب جلو رفتی ولی خیلی کم بود

مانلی
مانلی
2 سال قبل

خوشم اومد

:)
:)
2 سال قبل

در گوش من گفت
چی گفت؟
خودش به من گفت😌
چی گفت؟؟😾

و آهنگ دیگه :

گفت بهم اره حس داره فاز سوپر استاره
در گوشه من گفت چی گفت خودش به من گفت چی گفت
جی جی می گه بنز داره فاز سوپر استاره

و آهنگ دیگه :
خودتم می دونی که دوست پسرت هم لاته هم مایه داره

میاد روزی که میبینم یه حلقه اومده رو دست چپت
میاد روزی که فقط اسم خودمه روی لبت
قلب کوچیکت تا منو میبینه تند تند میزنه
خندهات، لبات، چشات، موهای مشکیت همشون مال منه

میاد روزی که میبینم یه حلقه اومده رو دست چپت

امیدوارم لذتتتت ببرید 😂😂😂

:)
:)
2 سال قبل

ی اهنگی ب ذهنم نخورد ک هم لات و دعوا داشته باشه هم بگه چیشد واسه همین دیگه این دوتارو گذاشتم
شما ببخشید 😂

:)
:)
2 سال قبل

واااای دقیقاااااا چطور یادم نبودشششش؟😂😂😂

راشتی بچها ی خبر
میخوام ی رمان ک به نظرم خیلی متفاوت تر از بقیه اس و فک میکنم اینجور رمانی کمتر نوشته شده باشه بنویسم ، البته فعلا تازه فکرشو کردم و هیچ اقدامی نکردم و حتما مینویسمش کامل بعد پارت میدم بیرون چونکه میترسم یهو خودم ازش خوشم نیاد و متوقفش کنم
ولی مطمئنم که رمان متفاوتیه
و فعلا منتظرم امتحاناتم تمام شن و کل تابستون و بشینم بنویسم
برام دعا کنید ک خوب پیش برم

:)
:)
2 سال قبل

مرسیی😍

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل
پاسخ به  :)

چرا خودت نمیگی 🤔
ولی در کل آهنگ قشنگیه دی جی جان😂😂😂😂

:)
:)
2 سال قبل
پاسخ به  آذرخش

خودم تو این یه مورد استعداد ندارم متاسفانه😂😂
مرسی😂😘

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

چرا واسه عشق صوری پارت نذاشتی؟

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

وایی من تا فردا دق میکنم

:)
:)
2 سال قبل

در گوش منه گفت
چی گفت؟
خودش به من گفت!
چی گفت؟؟
گفت بهم اره حس داره فاز سوپر استاره
در گوشه من گفت،،
چی گفت؟؟؟
خودش به من گفت 😌😌
چی گفت؟؟؟
جی جی می گه بنز داره فاز سوپر استاره😈🤭

خب اینم اهنگ این پارت امیدوارم لذت ببرید 😂😂😂

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

وایی خدا ارسلان عشق دعوا مثل اینکه

فازی
فازی
2 سال قبل

آی فاطی خانومی اینم دوتا پارت بده ذوق مرگ شیم دا فدا🤣😅🙈

فازی
فازی
2 سال قبل

خوشبحاله خودت ک میخونی تو خماری نیستی منو معرفی کن بزار منم پارت بذارم بلکه اول خودم بشینم بهونم بعد بفرستم🤣🤣🤣🤣🤣تو همه پارتها و خوندی؟

mahoor
mahoor
2 سال قبل

تورو خدا دو پارت دو پارت بزاااار😥🥱

دسته‌ها
44
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x