رمان دلارای پارت 71 - رمان دونی

 

صدای دلارای می لرزید
از بغض و از بیچارگی :

_ آ … آره

ارسلان پوزخند زد :

_ چرا میلرزی؟ نکنه شک داری؟

_ شک … شک ندارم

_ همین الان بگم راننده برسونت خونتون؟

دلارای این بار با اطمینان سر تکان داد :

_ بگو

دست ارسلان که روی بالاتنه‌اش نشست خودش را جمع کرد

_ ولی بعدش هیچ وقت دلی ، هیچ وقت دیگه نمیخوام ببینمت
شمارت روی گوشیم بیفته آتیشت میزنم
این رابطه برای همیشه تموم میشه
بری دو هفته خبری ازت نشه و بعد سر کله‌ت پیدا بشه بلایی به سرت میارم که حسرت این روزا رو داشته باشی

دلارای دستش را جلوی دهانش گرفت و اشک ریخت

ارسلان این بار دستش را پایین آورد

از شکمش گذشت ، انگشت اشاره اش را نوازش‌وار روی ران دخترک حرکت داد

دلارای به خودش پیچید

ارسلان پوزخند زد :

_ قبول؟

انگشتانش پیش رفت

دلارای لبش را گزید
چشمانش ناخواسته بسته شد

ارسلان محکمتر نوازش کرد و کم کم تمام نقاط ممنوعه‌ی بدنش را به بازی گرفت

کنار گوشش تهدیدآمیز غرید :

_ سکوتتو پای چی بذارم دختر جون؟
آروم بگیر …
بزار یادم بره چه غلطی کردی
هنوز ذره ای از خشمم کم نشده دلی
هنوز می خوام از موهات بگیرم بکشونمت روی اون تخت و دوباره هر چی که از صبح تجربه کردی رو تکرار کنم
انقدر زیرم جیغ بزنی و درد بکشی
انقدر صدای هق‌هقت تو گوشم بپیچه
انقدر التماس کنی و انقدر مشت بهم بزنی که فراموش کنم زیر زیرکی داشتی چه گوهی میخوردی

صدای نفس های عصبی اش حمام را پر کرد

با خشونت موهای دخترک را دور دستش پیچاند

شانه هایش را گرفت و بدون اینکه سمت خودش برش گرداند مجبورش کرد پشت به او به شکم به وان حمام تکیه دهد

دست ها و سرش از آن آویزان شد و بقیه بدنش درون آب ماند

ارسلان از پشت سر دندانهایش را در شانه اش فرو برد اما صدایی از دلارای بلند نشد

کنار گوشش غرید :

_ خفه خون نگیر
وقتی باید دهنتو ببندی عالم و آدمو خبردار می کنی
جیغ میکشی ، صابون پرت می کنی
اونوقت حالا که صداتو می خوام ساکت شدی

باز هم صدایی از دلارای بلند نشد

عصبی دندان هایش را به لاله گوشش فشرد

_ بیا ببینیم تا کجا دووم میاری

دستش را از گردنش پایین کشید و با تمام توان بالا تنه‌اش را فشرد

انتظار داشت صدای جیغ دردناکش حمام را پر کند اما خبری نشد

با خشم شانه اش را گرفت و سمت خودش برگرداند

دهان باز کرد تا حرفی بزند که چشمش به صورت رنگ پریده و چشمان بسته دخترک افتاد

عصبی پوف کشید و دست خیسش را میان موهای خودش فرو برد

با پشت دست دیگر روی گونه دلارای کوبید

_ دلارای؟

دخترک واکنشی نشان نداد

لب های کبودش ارسلان را می ترساند اما توجهی نکرد و محکم تر به گونه اش کوبید :

_ خودتو به موش مردگی بزنی فایده ای نداره! می‌دونی دیگه؟

شانه اش را که رها کرد و بدن بی جان دختر در آب فرو رفت

از وان بیرون آمد و دلارای را هم از زیر آب بیرون کشید

بی توجه به خیسی بدنشان از حمام خارج شد و دخترک روی تخت خواباند

دستهایش را به کمرش زد و کلافه خیره رنگ سفید شده اش شد

با خشم وارد پذیرایی شد و موهای مردانه اش را چنگ زد

زیر لب غرید :

_ چه مرگته ارسلان چه مرگته

موبایلش را از روی کاناپه برداشت و شماره هنگامه را گرفت

هنگامه با بوق دوم تماس را رد کرد

ارسلان خشمگین فحش زشتی داد و دوباره تماس گرفت

صدای قهرآلود هنگامه در گوشش پیچید :

_ چیه؟ اگر برای منت کشی زنگ زدی باید بگم….

ارسلان جمله اش را قطع کرد :

_ زر نزن هنگامه حوصله ندارم
گوش بده ببین چی میگم
همسایه طبقه پایینتون ، همون دختره که پزشکی میخوند سال آخر بود

هنگامه پوزخند زد :

_ چیه نکنه اونم چشمتو گرفته؟

ارسلان غرید :

_ دستم بهت برسه بد میبینی

_ چی میخوای؟

_ ماشین میفرستم دختر رو بردار بیا خونه من

صدای هنگامه بهت زده بود :

_ عقلتو از دست دادی نکنه واقعاً چشمت دنبال این دخترست؟
فکر کردی چون تو این محله زندگی میکنه بی کس و کاره؟
منو قاطی این بازیا نکن

ارسلان صدایش را بالا برد :

_ مزخرف نگو هنگامه بهش بگو می خوام یکی رو معاینه کنه

_ فکر کردی اونم میگه چشم؟!

_ بهش بگو پول خوبی میدم اون وقت میگه چشم!
تا ده دقیقه دیگه ماشین میرسه دیر نکنی

**

_ چه بلایی سرش آوردی؟

صدای هنگامه بود

ارسلان بی توجه به او به دربسته اتاق خیره شد :

_ چیکار داره میکنه دوساعته؟
اصلا دختره چیزی هم حالیش هست؟

هنگامه چشمانش در حدقه گرداند :

_ پزشکی می خونه دیگه معلومه که حالیشه
زیاد تجربه نداره اما درسش عالیه
حالا بگو باهاش چیکار کردی؟

_ اگه اینقدر که میگی سرش میشه پس دو ساعت اون تو چه غلطی میکنه؟

هنگامه چشمانش را گشاد کرد :

_ تازه چهار پنج دقیقه شده چرا چرت و پرت میگی؟

ارسلان چشم غره رفت :

_حرف دهنتو بفهم
اصلا دختره رو که آوردی برگرد خونه
اینجا نمون رو اعصاب من نرو

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار میاد. گلبرگ صالحی، بهتره بگیم سونامی جوری سونامی وار وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه صنم pdf از شیرین نور نژاد

    خلاصه رمان :       شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه صنم تو دردسر بدی میوفته وکسی که کمکش میکنه،مردشروریه که ازش کینه داره ومنتظرلحظه ای برای تلافیه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی

            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
23 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
V
V
2 سال قبل

دلارای جر نخورد انقدر دست پلکوش کرد

Z.m
Z.m
2 سال قبل

چرا پارت جدید رو نمیزاری فاطمه خانم

آرمی💜💫
آرمی💜💫
2 سال قبل

من مطمئنم دلارای بارداره

n
n
2 سال قبل
پاسخ به  آرمی💜💫

منم همین حس رو دارم و امید وارم این زوج صاحب فرزند بشن اسمشم بزارن اصغر اگه پسر بود اگه هم دختر بود سکینه 😆😆

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل
پاسخ به  آرمی💜💫

وای اره خیلی ب حالتش میخوره باردار باشه

زهرا
زهرا
2 سال قبل

سلام عزیزم چقدر کم، کاش یکم بیشترش کنی🙏

Zz
Zz
2 سال قبل

والا به ارس حق بدین با این دختر خنگ‌، اسکل ،نفهم، گاو،کنه

Zz
Zz
2 سال قبل

والا از آلپ ارسلان چه انتظاری دارین کسی که بیاد جلوت لخت بشه و بهت پیشنهاد بده و تو هم پولدار باشی به چشم چی می بینیش تازه طرف خنگ هم باشه اسکل هم باشه ساده لوح هم باشه و کَنه هم باشه دیگه انتظار اینکه خیلی سریع عاشقش بشه رو نداشته باشید ولی کم کم عاشقش میشه

Zz
Zz
2 سال قبل

یک روز منتظر این چهار خط ام چقدر کم مینویسی نویسنده انگشتت زخم نشه خدای نکرده😒😏

یکی
یکی
2 سال قبل
پاسخ به  Zz

حتما زخمه دیگه 😂😂

.....
.....
2 سال قبل

فقط یکی به من بگه تهش اینا بهم میرسن یا نه ؟ 😂

یکی
یکی
2 سال قبل

😂😂😂😂انصافا این چی بود دیگه

Z.m
Z.m
2 سال قبل

کجای این پارت شما نشونه ای از دوست داشتن ارسلان دیدی که اینجوری نتیجه گیری کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟والا ما که بجز خریت و وحشی بازی چیزی ندیدیم

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

کمتر بنویس خجالت نکش

آرام
آرام
2 سال قبل

همین فقط 😒😒

آرام
آرام
2 سال قبل

همش همین 😒😒

.....
.....
2 سال قبل

نویسندههههه چرااا اینقدررر همه واقعا نمیتونی بنویسی ننویس

آشا
آشا
2 سال قبل

کم بود دختر حاجی🥺😂

یکی
یکی
2 سال قبل
پاسخ به  آشا

😂😂😂😂

.....
.....
2 سال قبل

اولین کام

.....
.....
2 سال قبل
پاسخ به  .....

چقد منتظر این پارت بودم برم بخونم

آمین
آمین
2 سال قبل
پاسخ به  .....

بهتون گفتم که ارسلان ،دلارای رودوست داره فقط هنوز……تشریف داره،حالیش نیست.
نمیتونه بپذیره کسی دختره رکه ازاول کارباخودش بوده روبخواد….
فقط نویسنده جان لطفاً بیشتر بنویس ،ارسلان روعاقل ترش کن یامرتب باوجدان نداشتش درگیرش کن ….

دسته‌ها
23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x