در اصل مشکلی هم نبود اگر ارسلان آنطور با سرگرمی و تمسخر خیرهاش نمیشد
موبایل را از جیب کتش در راهرو بیرون آورد و خواست سمت پذیرایی برگردد که چشمش به اسم آتنا افتاد
دندان هایش را روی هم فشرد و زیرلب غرید
( پس چی؟!
فکر کردی ارسلان این چندوقت تنها مونده؟
فقط تو بدبختی که نتونستی فراموش کنی
ندیدی سر میز چطور با تمسخر نگاهت میکرد؟
ککش هم نگزیده!)
عصبی شانه بالا انداخت و تماس را وصل کرد
حداقل میتوانست کمی تلافی کند که نمیتوانست؟!
_ بفرمایید؟
صدایش تهاجمی بود
طوری که اگر دستش میرسید دعوا میشد!
دختر پشت خطکمی مکث کرد و بالاخره بعد از چند ثانیه با شک پرسید :
_ با اقای ملک شاهان تماس گرفتم؟
دلارای با خشم غرید :
_ بله امرتون؟ من زنشم!
_ میتونم با خودشون صحبت کنم؟
_ نخیر نمیتونید!
دخترک بهت زده پرسید :
_چرا اون وقت؟
دلارای وارد اتاق خودش شد تا صدایش را کمی نشنود و بلند گفت :
_ دارم میگم زن داره عوضی
هنوز میخوای باهاش حرف بزنی؟
چه قدر خودتو بی ارزش و…..
قبل ازین که ادامه دهد موبایل از دستش کشیده شد
ارسلان عصبی عقب هلش داد و با خشم موبایل را کنار گوشش فرستاد :
_ بله؟!
دلارای با حرص خندید :
_ ای وای دوست دخترت پرید!
باید به علیرضا جون بگی دختر جدید پیدا کنه
ارسلان بدون اینکه نگاهش کند مچ دستش را با شدت فشرد و در موبایل گفت :
_ یک بچه دیوونه داریم تو خونه!
شما اعتنا نکنید خانم کاظمی
مدارک رو ارسال کردم شرکت چک کنید اگر درست بود به همتی بگید بفرسته برای مشوق
دلارای نگاهش را دزدید
سعی کرد از موضعش پایین نیاید
بدون این که شرمندگی اش را در صورتش نشان دهد زمزمه کرد
_دستمو ول کن
ارسلان انگار نمیشنید
به فرد پشت خط گفت :
_ نه مشکلی نداره خودم چک کردم
دلارای دستش را کشید
_ ولم کن لطفاً
ارسلان فشار دستش را زیاد کرد و بدون اینکه نگاهش کند کمی صدایش را بالا برد
_خانم کاظمی گوشت با منه؟!
میگم خودم چک کردم شخصا تو میگی دوباره چک بشن؟!
بفرست بره سوال دیگه ای هم نشنوم
دلارای دوباره دستش را کشید
ارسلان تماس را قطع کرد و همزمان با شدت به دیوار کوبیدش
نزدیک شد
طوریکه فاصله ای میان بدن هایشان نماند
_ چندوقته گوشمالیت ندادم قانونارو یادت رفته موش فضول
دلارای دندان هایش را روی هم فشرد
اینکه هنوز هم دوستش داشت دلیل نمی شد تا تحقیر هایش را تحمل کند
آنهم اینجا در خانه خودشان
در اتاق خودش
جایی که خانواده اش بودند
خانوادهای که با هزار عیب و ایراد شان باز هم همخونش بودند
ارسلان اجازه نداشت مثل دختری بی کس و کار با او صحبت کند
اگر ارسلان پسر حاج ملکشاهان بود
او هم تک دختر خاج فرهمند بود
گستاخ نگاهش کرد :
_ موش فضول اون کسیه که سال تا سال تو هیچ دورهمی و مهمونی حاضر نمیشه ولی تا شنید خانوادش خونه ما هستن بدو بدو از کرج تا اینجا اومد تا منو ببینه و بفهمه چه خبره!!!
توجهی به نگاه تیز ارسلان نکرد و محکم ادامه داد :
_ حالا موش فضول منم یا تو آلپ ارسلان ملک شاهان؟!
انتظار داشت ارسلان سمتش حمله کند ، دست رویش بلند کند و صدایش را بالا ببرد اما او تنها پشت انگشت اشاره اش را نوازش وار روی گونه اش کشید :
_ گربه کوچولومون بزرگ شده
دلارای با خشم دستش را کنار زد :
_ از اون موقع که موش بودم الان شدم گربه
ارسلان انگار جمله اش را نشنید
دستش را دوباره بلند کرد و اینبار انگشتش را آرام روی لبهایش کشید
_ پنجول نشون میده
دلارای با ترس زیر چشمی به در نگاه کرد
داراب هیچ زمان در نمیزد
بدون مکث وارد می شد
وای که اگر ارسلان را در اتاقش میدید…
ارسلان لب پایینش را نوازش کرد
_ ناخن میکشه
دلارای زمزمه کرد
_ولم کن الان یکی میبینمون
ارسلان این بار چانه اش را گرفت و با شدت فشرد
همزمان با دست دیگر کمرش را گرفت و از دیوار فاصلهاش داد
سمت تخت هلش داد و پایش را پشت پاهای دلارای گذاشت
دلارای تعادلش را از دست داد و روی تخت افتاد
ارسلان همانطور که چانهاش را می فشرد روی بدنش خیمه زد
_ زبون دراز شده
با یک دست هر دو دستش را بالا برد و محکم گرفت و با دست دیگر نوازشوار از گردنش گذشت و سمت یقهاش رفت
_ شجاع شده
فقط حیف که نمیدونه این شجاع شدنا چه عواقبی براش داره
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ارسلان جان جدت بزار بره ….اینقدر به ما بدبختا استرس نده….داراب وحشی میاد میبینتون 😬
😑
پارت جدید کی میاد ؟
گذاشتم الان
اینم از متن امروز
.
.
هیچکس تو این دنیا صاف و ساده نیست
همه خوب و بدشونو دارن آدمای بد هم ناراحت
و غمگین میشن دلشون میشکنن ✨💔آدمای خوب هم گاهی بد میشن هر کس واسه کاری ک انجام میدن ی دلیلی دارن هیچکس خالص نیست همه رنگ عوض میکنن🙃⚡️
.
.
#Bad_boy
باشه تو خوبی ، تو خوبی والا فهمیدم که خیلی خوبی فقط دیگه دست از سر این نوشته ها بردار
رنگ و روی این رمان به وجود منه فهمیدین دیگه من نباشم این سایت سوت و کوره😘😐
😂😂😂
اعتماد به سقفت منو کشته 😐😂
تو هم عاشقم شدی میدونم
آرزو بر جوانان عیب نیس🤣🤣
😂😂😂 همه تو این سایت عاشقت هستم😂
هوی چشای هیزت رو درویش کن این منو میخواد🪠😱
سسققففف؟ کهکشان
بابا اعتماد به نفس تو مارو کشت
از کامنت تکراری خودداری نمایید❗
بابا تا من هستم تو کیلو چندی🤣
اگر اعتماد به نفس تو رو کاکتوس داشت سالی سه بار هلو میداد
چرا انقد این دوتا غیب میشن هیشکی نمیفهمه دیگ داره خیلی تخیلی میشه
میشه گفت توهم فانتزی 🤣
اگه بدونین چی میشه…. 😓
وای العان داراب سر میرسه😮😮😮
وای من اخرش دق میکنم بخدا از دست نویسنده خب بابا یکم بیشتر ببر جلو داستان رو
نیاز به دق کردن نیست فقط اینو بدونین کتکش میزنه وگرنه هیچی نیست
پس ر…. دم دهنشش
خو ینی چی اقا چرا خانواده ها فک میکنن با آزادی ندادن ب بچهاشون خیلی کار درستی میکنن بدتر بچه عقده ای میشه ینی چی ک میان کتک میزنن اونم ی دخترو اصن آلپ ارسلان غلط میکنه ک میخاد کتک بزننهههه ب چ حقی اصن کیه درسته ک دلارای کار درستی انجام نداده ولی حق نداره کتکش بزنههههه
من داراب رو میگم ارسلان کیلو چند؟
من با بعضی دوستان موافق هستم یعنی چی روزی یک پارت اون ساعت نه و ده شب یا یازده اونم خیلی کم ما هم وقت میذاریم این رمان رو میخونیم پس نویسنده محترم به ما احترام بزار بیشتر رمان بزار
احترام ما اینه که رمان شما مورد پسند هست و اونو میخونیم
حتی اگه بمیرم هم فکرت نمیره از سرم ♮♯
♬♩ زبونت میگه برو چشمت نمیگه من نرم ♮♯
♬♩ من فقط میخوام روی قلبت بشینه اثرم ♮♯
♬♩ بهم نگو برو که میدونی بیزار اَ رفتنم ♮♯
♬♩ بهم میگی برو ولی میخوای بمونم پیشِ تو ♮♯
♬♩ نگاهت میسوزونه منو تنده آتیش تو ♮♯
♬♩ تاریکه تاریکه شبو میخوام تا میشه ♮♯
♬♩ دل ندم به سرنوشت و هر چی که بازی شه ♮♯
♬♩ از همون بار که تنت به تنم خورد ♮♯
♬♩ قلبمو گرفت عقل از سرم برد ♮♯
♬♩ مست شدم واسه نگاهت نه الکل ♮♯
♬♩ بدن لختت داستانِ رپم شد ♮♯
♬♩ توو سرم میساختم فردامو با تو ♮♯
♬♩ من تقسیم میکردم دردامو با تو ♮♯
♬♩ پاک میکردم اشکاتو با بغض ♮♯
♬♩ وقتی خسته بودی میزدی حرفاتو تا صبح ♮♯
♬♩ میترسیدم یه روزی اَ دستم بری ♮♯
دلم نیمد واسه این پارت اهنگ نذارم و اینم از این اهنگ و اینکه امیدوارم خوشتون بیاد ، البته ی اهنگ دیگه هم هست ک میخواستم بذارمش و اون بنظرم خیلی باحال تر بود ولی هنوز پیداش نکردم ، شما فعلا اینو داشته باشید تا اون و پیداش کنم 😂😘😘
و اینکه مث همیشه دوست دارم نظراتتون و راجب اهنگش بدونم چون من خودم عاشقشم و به شماهم پیشنهاد میکنم حتما واسه ی بارم ک شده گوشش کنید 🥰😇
تکراریه من اینو خیلی قبل گفته بودم😂
عه؟؟؟ ندیدم..🙁
نفس تو ماله من نفس من ماله تو💝😐
الکلی هستی اگه هستی بیا با هم چند تا بزنیم..
اخه تو تازه اومدی البته من فک میکنم همون سلومونی ولی خب ..
ولی در کل یادم نمیاد تو اصا اهنگ گذاشته باشی ..؟
ول نمیکنین ای خدا🥴
.
.
پارمون کردین با این سولومون
حس شیشمه دیگه کاریش نمیشه کرد .. 😂
به این نمیکنم حس شیشم چون اشتباس💤😐
حس ششم بعضی مواقع اشتباه از آب در میاد
ولی بیشتر مواقع درست
همیشه که حس شیشم درست از آ نمیاد.. ولی حالا که پیام آتاناز و دیدم ، دیدم که راست میگه ، تو خیلی نچسبی اصلا ب سلومون نمیخوری 🤣😑
کامنتم اومد یا نه خب بزار ی بار دیگه بگم من اسمم عثمان ـه آخه دلیلش چیه بگم سولومونم خدایی❔🥲
اسمم مثه خودم جذابه♥️😌
مگه ما تورو دیدم اعتماد به کهکشانت منو کشته البته میدونم یک جوابی تو آستین داری برا این حرفم حالا که میبینم تو سسووللووممووننییی خطم کلام
ههااعععع
منم میخوام معرفی کنم
بنده مهرانم
عثمان دادا سقط نکنی اعتماد به سقف در لوزالمعده 🤣
😂
همین نفس تو ماله من و…گذاشته بودم نمیدونم کدوم پارت بود ولی گذاشتم چیز میز تکراری ارائه ننمایید❗🤟
دیجی حواست باشه آیت میخواد مخ بزنه هرچی منگرم فقط جواب کامنتای تو رو میده
مشکوک میزنی 🥴
نه سولومون اخلاقش با این فرق میکرد بعدشم سولومون برای شوخی گفت که پسره
البته این نظر منه و اینکه سولومون خیلی شوخ بود
این برج زهرماره😂
😂
دیجی بزار منم شعر بگم
دوس دختری دارم خوشکله رفت دماغش رو عمل کرد الان شبیه خوک شده کاشکی اونو میبستم😫
۲۵ میلیون داده برا دماغ خوکین اینو بزارم کجای دلم هعی😫
😂😂
یکم ازش تعریف کن
مثل خوک بعد اصلا نمیشه بهش نگاه کرد صداش چنان تو دماغیراه اه🤣
میگم که این زمانها که جدید گذاشته بودیش ترسناک نبودا
شعر مخصوص این پارت به این کمی
نشسته ام به در نگاه میکنم دریچه آه میکشد تو از کدام سو می آیی ای پارت طولانی؟
خب اولاشه شروع میشه😂
کدومه من ندیدم؟!!
اسمش ممنوعه ست توی صفحه اصلی رماندونی بگرد پیدا میشه
جووووووووننننننززززززز😂💜
چقد عاشق هیجانم و این پارت با اینکه کم بود اما پر هیجانو استرس بودددد✌🏻😂
دقیقا خیلی پر هیجان شد👌🏻😂
فقط امیدوارم کسی نیاد تو اتاق😂
من هم ولی خوب پارت کم بود باید تا فردا صبر کنیم 😐😂🤝🏻
عجب بابا عجب
دگه شورشو دراوردییییییین😒
چیه آب بستین تو ی داستان تخیلی
۸۰قسمتش رفته هنوز هیچی ب هیچیییییی
حداقل امروز ی پارت بزار اخه نگاه کن کجا تموم شد
همین؟؟؟نه واقعا همین؟!
من تا دو هفته دیگه این رمانو نمیخونم تا حتی به ازای یک نفر هم که شده تعداد بازدید ها بیاد پایین،،امیدوارم زمانی که برگشتم حداقل نویسنده یکم به خودش اومده باشه…با این کارش داره توهین میکنه به شعور مخاطبش،،اصلا نمیدونم این تحریم کردنا براش اهمیت داره یا نه اما من حداقل با ادامه ندادن این رمان به خودم احترام میزارم…
دقیقا نویسنده باید به طرف مقابل احترام بذاره
ای خاک تو سرت آلپ ارسلان العان یکی می بینه خو