#پارت_9
•┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•
مرسا ”
با دیدن مرد روبه روم حقیقتا نفسم میبرد … بی حرف پس و پیش جذاب بود !
حتی خیلی خیلی جذاب تر از عکس هایی که ازش در اینترنت بود …
پیراهن مشکی براقی به تن داشت که دکمه هایش تماما باز بودند …
معلوم بود تازه از خواب بیدار شده و پیراهن را همینطوری به تن کرده
آب گلویی قورت میدهم و سعی میکنم نگاهم را از تن برنزه و ورزشکاری اش منحرف کنم
انگار او هم مشغول برانداز کردنم بود که پس از مدتی دستش را به سمت سالن میگرید و دعوت به نشستن میکند
_ بفرمایید از این طرف
مقابل هم روی مبل می نشینیم ، اینبار با نشستنش ویوی جذاب تری از خودش به نمایش میگذارد و من در دل زمزمه میکنم
” این مردک انگار زیادی بی حیا و راحته گاوت زایید مرسا ، اونم دوقلووو ”
راد دستش را به ته ريش جذاب و مرتبش میکشد و با چشم های ریز شده نگاهم میکند
جوری نگاه میکرد که لحظه ای شک کردم شاید چیزی توی صورتم هست !
” گندت بزنن که صبح حتی یه نگاه تو آینه به خودت نکردی تو دیگه چه دختری هستی اخه ”
صدای درونم را به زور خفه میکنم و سعی میکنم مثبت فکر کنم اما با سوالی که راد میپرسد
[پارت عیدی روز دختر تقدیم نگاهتون👀💞]
اومدم بگم مهربون ترین و خاص ترین موجودات دنیا روزتون مبارک ! 🙂[Mahor]
.♥️.⃟🍃⟯
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
عزیزم میشه یکم طولانی تر باشه
خیلی خوبه 😭
عالییی مرسیی ننه ندا❤🥰😘😘
سلام دستت طلا عزیزم مرسی بابت عیدی
نوش نگاهتون! 💙