رمان دل دیوانه پسندم پارت 108 - رمان دونی

 

 

_ الان که دیگه به ثبات رسیدی.

تکلیف زندگیت معلوم شده

 

مدرکت رو گرفتی.

داری واسه کار اقدام می کنی.

 

دیگه مشکل چیه

الحمدلله که با حال روحیت هم کنار اومدی

 

خواستم بگم نه کنار نیومدم. ولی پشیمون شدم.

 

بهتر بود اونا رو کمتر درگیر کنم.

 

سر تکون دادم.

نفس عمیقی کشیدن و گفتم :

درسته.

 

یکم دیگه که با خودم خلوت کنم درست میشه.

 

_ نه دیگه. اونجوری ممکنه به خلوت خودت عادت کنی.

 

و دیگه بیرون نیای

 

_ خب مشکلش کجاست؟ مهم اینه از شرایطم راضی باشم.

 

_ مشکل اینجاست که توی سن ازدواجی.

دیگه وقتشه کم کم فکر سر و سامون دادن به زندگیت باشی.

 

باز مازیار اومد جلوم.

نوچی کردم و گفتم :

 

نه مامان. من فعلا هیچ قصدی ندارم.

 

 

 

_ خب تا کی؟

_ نمی دونم.

فقط می دونم اصلا نه وقت دارم به این چیزا فکر کنم.

 

نه حوصله.

 

خودت شرایط منو می دونی.

_ کی می خوای با این ماجرا کنار بیای؟

 

_ از کجا می دونی همین الان کنار نیومدم؟

 

_ معلومه نیومدی دیگه.

 

_ ینی چون فعلا نمی خوام ازدواج کنم ینی کنار نیومدم

چه ربطی داره.

 

_ راستش. همکار بابات بود. همون که سرش طاسه

_ خب؟

 

_ اجازه گرفته واسه پسرش بیاد خواستگاری.

 

اخم کردم و گفتم :

خب؟

_ خب چی؟

 

_ چی گفتید؟ رد کردید دیگه؟

_ خب… نه.

چرا باید رد کنیم؟

 

با بهت گفتم:

مامان؟

_ یامان

 

 

 

 

_ دختر… کوتاه بیا دیگه!

 

_ سر چی کوتاه بیام؟ می خواید به زور شوهرم بدید؟

 

_ کسی نمی خواد تو رو به زور شوهر بده.

این فکر و خیال ها رو بریز دور.

 

_ پس چی؟

_ میگم بالاخره یه گذشته ای داشتی

و تموم شده.

 

نباید خودت رو پاسوز اون کنی

 

_خب میگی چی کار کنم.

میگم نمی خوام کسی توی زندگیم باشه.

 

_ ما هم نگفتیم بیا به زور ازدواج کن.

فقط می خوان بیان برا آشنایی

 

بذار بیان.

نهایت اینه که قبول نمی کنی

 

_ حالا اومدیم و خوشتون اومد و اصرار ها بیشتر شد.

اونوقت تکلیف چیه؟

 

_ نه نگران نباش.

 

این همه مدت مگه ما برات تصمیم گیری کردیم که اینو میگی؟

 

تو اصلا مگه می ذاری ما بخوایم تصمیم بگیریم

 

همش حرف حرف خودت بوده به هر حال

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار به صورت pdf کامل از فرناز نخعی

    خلاصه رمان قرار ما پشت شالیزار :   تابان دخت با ناپدید شدن مادر و نامزدش متوجه میشه نامزدش بصورت غیابی طلاقش داده و در این بین عموش و برادر بزرگترش که قیم اون هستند تابان را مجبور به ازدواج با بهادر پسر عموش میکنند چند روز قبل از ازدواج تابان با پیدا کردن نامه ای رمزالود از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حسرت با تو بودن
دانلود رمان حسرت با تو بودن به صورت pdf کامل از مرضیه نعمتی

      خلاصه رمان حسرت با تو بودن :   عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می ریخت اما مجید عشق ممنوعه ی من بود مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم شأن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردای بعد از مرگ
دانلود رمان فردای بعد از مرگ به صورت pdf کامل از فریبرز یداللهی

    خلاصه رمان فردای بعد از مرگ :   رمانی درموردیک عشق نافرجام و ازدواجی پرحاشیه !!!   وقتی مادرم مُرد، میخندیدم. میگفتند مادرش مرده و میخندد. من به عالم میخندیدم و عالمیان به ریش من. سِنّم را به یاد ندارم. فقط میدانم که نمیفهمیدم مرگ چیست. شاید آن زمان مرگ برایم حالی به حالی بود. رویاست، جهان را

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اِلارا
اِلارا
1 سال قبل

یه چیزی که جالب توجه هستش اینه که دلارام با مازیار که بحث می‌کرد می‌گفت تو حتی حاضر نیستی کسی توی دانشگاه و مکان عمومی ما دوتا رو با هم به عنوان زوج ببینه و بشناسه و از این قضیه ناراضی بود طوری که برای مازیار شرط گذاشت در صورتی باهاش می‌مونه که توی دانشگاه شیرینی بده و بگه با هم نامزدن! در حالی که اول رمان می‌گفت مازیار این کار رو به خواست اون انجام میده چون که اون دختره و دوست نداره براش حرف در بیارن و حاشیه درست کنن! 😐
عجیبه واقعاً این تضاد، به عنوان خواننده‌ی این رمان الان دوتا ذهنیت برام پیش اومده، یا نویسنده از روی حواس پرتی همچین کاری کرده که نشون میده اون‌قدرها برای رمانی که می‌نویسه وقت نمی‌ذاره یا دنبال دلیل بوده تا یه جوری اختلاف بندازه بین این زوج…
که اگه دومی رو بچسبیم یعنی قرار نیست مازیار و دلارای با هم بمونن و قراره دلارام با سروش باشه و اینجوری اسم رمان هم منطقی به نظر می‌رسه ⁦=⁠_⁠=⁩

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Saika
Shirin
Shirin
1 سال قبل

آرزو به دل موندم یه رمان بخوانم شخصیت دخترش اینقدر ضعیف و وابسته نباشه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Shirin
دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x