رمان دل دیوانه پسندم پارت 111 - رمان دونی

 

 

یه نگاهی به خودم توی آینه انداختم

و رفتم بیرون.

 

مامانم داشت کاراش رو می کرد

هنوز خودش آماده نشده بود

 

تا خواست شروع کنه به غر زدن منو دید.

 

وایساد. خوب سر تا پام رو برانداز کرد.

انگار نتونست ازم ایراد بگیره.

 

بعد چشم غره رفت و گفت :

یه وقت نیای کمکم.

 

خودم هنوز وقت نکردم هیچ کاری کنم

 

رفتم جلو و گفتم :

دیگه چی کار داری

 

بگو من انجام می دم. برو حاضر شو

 

_ الان؟ زحمت کشیدی

تموم شد دیگه.

 

_ خب مامان زودتر صدام می زدی.

 

_ خودت عقل ندازی زودتر بیای کمکم؟

 

_ اعصاب نداریا عزیزم.

 

دیگه چیزی نگفت.

رفتم نشستم جلوی تلویزیون.

 

تا نشستم زنگ رو زدن.

بابام بود.

 

 

 

رفتم درو باز کردم.

و جلوی در منتظر شدم تا بیاد.

 

وقتی رسید معلوم بود خیلی خستس.

اما سعی داشت با حوصله به نظر بیاد.

 

_ سلام بابا. خسته نباشید.

_ سلام دخترم.

درمونده نباشی.

 

_بدید به من.

یکم خرید کرده بود ازش گرفتم.

 

نگاهی به سر تا پام انداخت و گفت :

ماشالله.

چه تغییر کردی.

 

خندیدم و گفتم :

کار خاصی هم نکردم بابا.

 

فکر کنم این چند وقت از بس منو بی روح و بی حوصله دیدید

 

الان این تغییر به چشمتون اومده.

 

خندید و چیزی نگفت.

وقتی داشتم می رفتم تو آشپزخونه گفتم :

 

بابا اگه خسته ای برو استراحت کن تا میان

 

گفت ‌:

برم یه دوش بگیرم.

اگه وقت شد یه چرتی هم می زنم.

 

مامانم سلام کرد و خسته نباشید گفت

 

 

 

نشستم روی مبل و با گوشیم ور رفتم

مازیار هیچ پیامی نداده بود.

 

دلم گرفت.

با خودم درگیر بودم.

 

نه به ناز کردن هام.

نه به نگران شدنم و دلتنگ شدنم

 

مامان هم کاراش رو تموم کرد و رفت حاضر شه.

 

سرم رو به پشتی مبل تکیه دادم.

دلم می خواست بخوابم.

فارغ از همه چی.

 

اصلا برام اهمیتی نداشت که خواستگار میومد.

 

نمی دونم چقدر گذشت که زنگ در به صدا در اومد.

 

مامانم هول اومد بیرون و گفت :

بدو بدو درو باز کن.

 

نگاهش کردم و گفتم :

باشه مامان.

آروم باش.

 

چرا اینقدر استرس الکی داری؟

 

_ برو وا کن درو دختر.

سری تکون دادم و رفتم سمت اف اف.

 

چهار نفر بودن.

بی میل آیفون رو زدم.

 

 

 

باید همونجا می ایستادم.

مامانم و بابام که اومدن

 

من رفتم پشت سرشون وایسادم.

 

بعد از چند دقیقه چند تا خانم و آقای شیک و پیک کرده که بوی عطرشوو کل ساختمون رو برداشته بود

اومدن.

 

خیلی هم خوش رو و مودب بودن.

اول باباهه سلام کرد.

بعد مادر.

 

بعد یه خانم جوونی اومد.

فکر کنم خواهرش بود.

 

و آخر سر هم آقا داماد با دسته گل.

 

توی چند ثانیه برانداز کردم.

بدک نبود.

 

حتی میشه گفت از نظر چهره و استایل از مازیار هم بهتر بود.

 

ولی خب، عشق این چیزا حالیش نیست.

مامان بابام کنار رفتن.

 

اومد جلوی من.

نگاهم کرد و گفت :

سلام.

منم مثل خودش جواب دادم.

 

گل رو گرفت سمتم و گفت :

بفرمایید.

 

ازش گرفتم.

_ ممنون.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تب pdf از پگاه

  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها همراه می شود . زندگی ای پر از فراز و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو

  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نت های هوس از مسیحه زادخو

    خلاصه رمان :   ارکین ( آزاد) یه پدیده ناشناخته است که صدای معرکه و مخملی داره. ویه گیتاریست ماهر، که میتونه دل هر شنونده ای و ببره.! روزی به همراه دوستش ایرج به مهمونی تولدی دعوت میشه. که میزبانش دو دختر پولدار و مغرور هستن.‌! ارکین در نگاه پریا و سرور یه فرد خیلی سطح پایین جلوه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Roya
Roya
1 سال قبل

چرا انقدر کم میزارین 😑😒

همتا
همتا
1 سال قبل
پاسخ به  Roya

سلام
عزیزم رمانش قشنگه؟ می‌خوام شروع کنم به خوندنش

آسمان
آسمان
1 سال قبل
پاسخ به  همتا

نه

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x