دستم روی شماره اش رفت و اومدم بهش زنگ بزنم که فورا پشیمون شدم و قطع کردم!
میدونستم عصبیه و توی اون موقعیت بهتر بود که بجای تلفنی حرف زدن رو در رو واسش توضیح بدم!

گوشی رو کنار گذاشتم و به طرف خونه حرکت کردم..
وسط راه بودم و هنوز به خونه نرسیده بودم که گوشیم زنگ خورد و شماره ی مازیار روی صفحه موبایل افتاد…

دلم میخواست جواب ندم اما انگار چاره ای نبود و نباید بیشترازاون نگران ویا عصبیش میکردم.. پس جواب دادم:
_الو سلام عزیزم!
درست حدس زده بودم!حتی از چیزی که فکر میکردم بیشتر عصبی بود!

بدون اینکه جواب سلامم رو بده با بدخلقی گفت:
_هیچ معلوم هست کجایی و داری چیکار میکنی؟ میدونی چند دفعه بهت زنگ زدم؟ واسه چی گوشیتو جواب نمیدی؟
با آرامش گفتم:

_معذرت میخوام عزیزم گوشیم روی سایلنت بوده و اصلا متوجه زنگت نشدم.. واقعا معذرت میخوام!
_قرارما چی بود؟ یه نگاه به ساعتت بنداز.. ساعت چنده؟
لحن پرخاشگر و تن صدای بلندش اونقدر تلخ بود که بهم برخورد!

درسته که کارم طول کشید و قرارمون یه کم عقب افتاده بود اما من کار اشتباهی نکرده بودم و سرکارم بودم!
خودش برعکس انتظاری که ازمن داشت، هیچوقت سر کلاس هاش جواب من رو نمیده حتی اگه هزار ساعت هم کلاسش زمان ببره!

لبخندی که نمیدونم چطوری وازکجا روی لبم نشسته بود، پرکشید و جاشو به اخم داد..
_عزیزم.. فکرنمیکنی یه کم تند داری میری؟ سرکار بودم و محل و شرایط کاری من جوری نیست که بتونم صدای تلفنم رو باز بذارم!

بابت تاخیر هم حق داری ومن معذرت خواهی کردم.. اما فکرنمیکنم یه کم تاخیر اونقدر بزرگ باشه که بخاطرش این همه عصبانی بشی و بخوای اینجوری دعوام کنی!

_دعوات میکنم چون خیلی نگرانم کردی.. ماشین دستت بود ترسیدم بلایی سرت اومده باشه!
_حق باتوئه واقعا ببخشید.. اما قربونت برم مگه اولین بارمه رانندگی میکنم وپشت فرمون می شینم؟

_الان کجایی؟ من کلی کار دارم، میای یا برگردم؟
واسه اینکه خودمو کنترل کنم و از کوره در نرم، نفس عمیقی کشیدم وکنترل شده گفتم؛
_توراهم عزیزم.. ده دقیقه دیگه میرسم!

_اوکی منتظرم خداحافظ..
گوشی رو روی صندلی شاگرد پرت کردم و باحرص گفتم:
_ازکی تاحالا نازت اینقدر زیاد شد که خودمم نفهمیدم! همینم مونده بود!
وقتی رسیدم خونه مازیار جلوی در ایستاده و به ماشینش تکیه داده بود!

ماشینو پشت ماشینش پارک کردم پیاده شدم!
گره بین ابروهاش بی اراده من رو هم تلخ کرد..
اصلا دلم نمیخواست بیشتراز حد معقول عذرخواهی ومنت کشی کنم!
_سلام..

انگار قصد تموم کردن بدخلقی هاشو نداشت، تلخ جواب داد:
_علیک سلام.. بیست دقیقه از ده دقیقه ای که گفتی میگذره! دیگه داشتم میرفتم!
اخم هامو توهم کشیدم و گفتم:

_مازیار توچته؟ این کارها ورفتارهات چه معنی داره؟ خب ترافیک و اون چیزی هم که زیرپای بنده بوده ماشینه نه هواپیما! ببخشید که نتونستم توی ترافیک از روی ماشین ها پراوز کنم!

باحرص دندون هاشو روی هم سایید و پلک هاشو بست و بامکث گفت:
_معذرت میخوام.. امروز کلا اعصابم به هم ریخته و هیچ چیز سرجاش نیست!
_بیا بریم داخل یه چایی چیزی بخوریم یه کم آروم شی بعد حرف میزنیم!

_نه.. بهتره که من برم.. نمیخوام توی عصبانیت حرف بزنم ویا تصمیمی بگیرم!
برو خونه خانومم بعدا حرف میزنیم!
باگیجی نگاهش کردم!
منظورش از تصمیم چی بود؟ مگه چی میخواست بگه؟

چه حرف وتصمیم مهمی داشت که نباید توی عصبانیت زده بشه؟
_مازیار؟ توحالت خوبه‌؟ چرا این همه مشکوک و مرموز حرف میزنی؟
لبخندی که میدونستم از روی اجباره زد وگفت؛

_نه بابا مشکوک ومرموز رو ازکجا آوردی دیگه؟! میخواستم یه کم حرف بزنیم که بمونه واسه بعد.. فردا خونه ای؟ کارمهمی که نداری‌‌؟
یه کم فکرکردم! کارمهمی نداشتم!
_آره خونه ام.. نه کاری ندارم..

_خوبه! فردا میام حرف میزنیم! من یه جلسه مهم دارم باید برم.. کاری نداری؟
میدونستم جلسه ای درکار نیست وفقط میخواد اینجا نباشه!

با این حساب سری به نشونه ی تایید تکون دادم وگفتم؛
_باشه عزیزم.. بروبه کارت برس.. فعلا خداحافظ!
باهم دست دادیم و فورا سوار ماشینش شد ورفت!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴ / ۵. شمارش آرا ۵

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان در وجه لعل pdf از بهار برادران

  خلاصه رمان :       لعل دوست پسر و کارش را همزمان از دست می دهد و در نقطه ای که امیدی برای پرداخت بدهی هایش ندارد پاکتی حاوی چندین چک به دستش می رسد… امیرحسین داریم بسیار خفن… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان قاصدک زمستان را خبر کرد

  دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد خلاصه : باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال، مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت با خیانت باران و نفرت شهاب به پایان می رسه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

خدایا مازیار از یه طرف میگه برو درست بخون دکتر شو از یه طرف اینطوری گیر میده هعیییی

دنیام
دنیام
2 سال قبل

چرا مازیار خودشو گرفته؟:/
خیلی زیاد نوشتی نویسنده جان:(

Cood Girl
2 سال قبل

یعنی اونقدر که از این سروش خوشم میاد و دوس دارم به دلارام برسه از این مازیار بدم میاد یعنی چی همش عصبیه همش دندوناش رو روی هم میسابه همش میگه بعد حرف بزنیم یکی نیس بگه داداش اونقدر که تو خلی و روانی سروش نیست تو باید بستری بشی

Nahar
Nahar
2 سال قبل

مازیار شورشو در اورده هااا

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x