لبخندی زد وگفت:
_ فکرمیکنم نیازه خانوم یاقوتی چون صحبتامون به درازا میکشه
لبخندی زدم و موافقت کردم لحن و برخورد صمیمیش بهم حس بد نمیداد
همونطور که گفتم به نظر جنتلمن و با شخصیت میومد
یه آقای حدودا 40 یا 45 ساله بود که مشخص بود با تجربه و پخته است
صدای در اومد و ابدارچی دوتا قهوه با کیک اورد یکی رو جلوی من گذاشت
یکی رو جلوی دکتر موسوی بعدم خارج شد
صدای دکتر رو شنیدم
_ استاد بزرگ خوب هستن؟
منظورش احتمالا شفیعی پور بود
_خداروشکر.. متشکر..
سری تکون داد وادامه داد..
_ الحمدلله.. حتما سلامم رو به ایشون برسونید راستش من شمارو دیدم واقعا جا خوردم…
وا؟ مگه لو لو دیده؟ اخم ظریفی کردم
_ چطور؟
به میزش تکیه داد و گفت:
_ استاد به من توضیح داده بودن که شما میاین منتها فقط گفتن میخوان برای این پرونده شاگردشون یاقوتیان رو بفرستن
منم فکر میکردم الان باید به جای شما با یه اقای جوان رو به رو بشم وقتی دیدمتون یکم جا خوردم
لبخندی زدم و گفتم:
_چرا؟! مگه هنوز باور نکردین خانوم ها هم دانشگاه میرن و وارد این رشته ها میشن؟ یاکار بابانوان رو نمی پسندید؟
اخم جذابی کرد
_ نفرمایید خانوم! این چه حرفیه؟
فقط کمتر دیدم خانوم ها خودشون رو درگیر همچین کیس هایی کنن
حالا اعتماد به نفسم برگشته بود و راحت صحبت میکردم
_درسته.. اینم یک نوع علاقه به کاره.. آقای دکتر میشه لطفاددرباره ی این بیمار یک مقدار برام توضیح بدید واطلاعات دقیق تری در اختیار من بذارید؟
ابرویی بالا انداخت و از جاش بلند شد همونطور که سمت یکی از کمد های شیشه ای میرفت گفت:
_ اتفاقا چون میدونستم میاین پروندش رو دم دست گذاشتم
یک سری اطلاعات رو که به استاد بزرگ گفتم بقیش رو برای خودتون توضیح میدم بعدم پرونده ای رو خارج کرد و سمت من گرفت
خودشم روی صندلی رو به روی من نشست
و منتظر شد تا مطالعه کنم و باز هم توضیح داد:
_ کار با این بیمار به شدت مشکله وعلتشم اینه که متاسفانه در برابر درمان مقاومت میکنه!
پس درست حدس زده بود.. آقا سروش تصمیم به خوب شدن نداره!دکتر ادامه داد:
_به هیچ صراطی مستقیم نیست.. نه حرف میزنه نه گوش میده..
البته گاهی بهت نگاه میکنه ولی طوری که حس میکنی حواسش بهت نیست.. خلاصه که سر و کله زدن باهاش به شدت خسته کننده و اعصاب خورد کنه
وباید بهتون بگم این پرونده همت زیاد و صبرعیوب میخواد!
تو همون حال پاهامو رو هم انداختم و گفتم:
_ چه روش های درمانی براشون اتخاذ کردین تا الان؟
به عقب تکیه داد و گفت؛
_ شاید باور نکنید ولی همه کار.. اگه به پروندش نگاه کنید تمامی روش ها با نتایج بهبودشون کاملا ذکر شده
امامتاسفانه درمقابل همه ی اون روش ها هیچ واکنشی از سلامت در ایشون دیده نشد که نشد!
پوست لبمو زیر دندون گرفتم…
_پس کار راحتی نیست که هیچ بسیارهم سخته!
تایید کرد
_ کاملادرسته.. اصلا کار راحتی نیست حتی من به استاد شفیعی پور هم گفتم امیدی نیست ولی نمیدونم چرا انقدر اصرار به درمان این بیمارن دارن
نفس عمیقی کشید و ادمه داد:
_ بعدشم که گفتن شخص خاصی رو انتخاب میکنن و شما رو معرفی کردن
دوباره به پرونده نگاه کردم
_بله…حالت های بیمار چطوریه چه علائمی دارن؟
ببخشید واسه پیش زمینه شروع کارم به این اطلاعات نیاز دارم!
صداشو صاف کرد وگفت:
_خواهش میکنم.. منطقیه… بله علائم دارن.. اختلال درخواب و اشتها..
سرمو بلند کردم و ناباور پرسیدم:
_یعنی کابوس میبینه؟
_ بله اما وقتی بیدار میشه داد و بیداد نمیکنه نگران نباشید
کلا از این آدم صدایی در نمیاد ولی گاهی به خودش آسیب میزنه مثلا سرشو به دیوار میکوبه یا مشتشو
مدام شیشه پنجره رو میشکنه
حرکاتی ازقبیل پرت کردن صندلی و وسایلش و هرکاری که یه دیونه ممکنه انجام بده!
نمیدونم چرا ندیده دلم واسش سوخت… یه کم فکر کردم و گفتم؛
_ببخشید واکنش شمابه انجام این کارها چی بوده؟
شونه بالا انداخت و بی تفاوت گفت:
_ این چیزا واسه مادیگه عادی شده و واکنش خاصی نبوده..
اگه خیلی بی قراری کنه مثل وقتایی که خود ازاری میکنه مجبور به بستنش میشیم یا بهش خواب اور میزنیم..
آخی.. کاش هیچوقت کسی به این روز نرسه.. حتی دیدنشونم غمناکه!
_پس به نتیجه میرسیم حرف نمیزنه اما بیمار خطرناکیه..
سرشو به علامت منفی تکون داد
_ خیر.. ابدا خطرناک نیست..
تا الان هیچ آسیبی به هیچکس نرسونده حتی مقاومت کردنش با وحشی گری نیست.. اصلا مظلومیت این بیمار باعث شد نظر استاد روی ایشون جلب بشه!
چقدر پیچیده بود شرایطش حرکات کنترل شدش نشون میداد که حواسش به کاراش هست یعنی انقدر ها که ما فکر میکنیم بیمار نیست
خواستم سوال بعدیمو بپرسم که دکتر دوباره گفت..
_ یه نکته ی دیگه جالب و لازمه که بهتون بگم..
سری به نشونه تایید تکون دادم …
_ با اینکه بار ها شیشه شکسته و وسایل خطرناک کنارش بوده اما اصلا ندیدم اقدام به خودکشی کنه به هیچ عنوان.. این یک پوئن مثبت برای درمان به حساب میاد!
چشمامو ریز کردم؛ _ واقعا؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
چه باحاللل
خاهش میکنم این دوتا یاقوتیان بهم برسن
اخه این دلارام با سیروش نشه
ارهه تو رو خدا
واییی نه به دیونه برسه جالب تره