رمان دل دیوانه پسندم پارت 93 - رمان دونی

 

 

دیگه اصرار نکرد.

فاصله ای تا ویلامون نداشتیم.

 

وقتی می رفتم سنگینی نگاهش رو روی خودم حس می کردم.

 

دوست داشتم ازش بپرسم ببینم می مونه یا بر می گرده.

 

اصلا خودمون هم تکلیفمون معلوم نبود.

 

باید از مامان سوال می کردم.

 

وقتی رسیدم، مامانم اومد جلوی در و گفت :

 

معلومه کجایی؟ چرا گوشیت رو جواب نمی دی؟

 

نگاهی به صفحه گوشیم انداختم و گفتم :

آخ آخ ببخشید .

 

سایلنت کرده بودم.

داشتم لب ساحل قدم می زدم.

 

_ بابات که گفت ندیدت

_ مامان ساحل ده متر بیست متر نیستا.

 

یکمم رفتم کنار یکی از صخره ها نشستم.

 

چشم غره ای بهم رفت و گفت :

کم کم کار بارات رو بکن.

 

احتمالا شب راه میفتیم.

 

تو دلم گفتم کاش بیشتر می موندیم

ولی حرفی نزدم

 

 

 

 

باشه ای گفتم ورفتم سمت اتاقم توی ویلا.

 

تا خواستم گوشیم رو بذارم روی میز پیام اومد.

 

_ تا هستید منم هستم. اگر تونستی باز بیا ببینمت.

 

هوفی کشیدم و جواب پیامش رو دادم.

 

_ خودت رو علاف نکن. ما شب بر می گردیم.

 

دیگه جوابم رو نداد. دوست داشتم بازم باهاش حرف بزنم.

 

ولی به هر ضرب و زوری بود جلوی خودم رو گرفتم.

کاش می شد بزنم بیرون برم پیشش تا وقتی که می ریم.

 

ولی می رفتم چی می گفتم؟ نشستم یه گوشه اتاق.

 

تا اصلا بفهمم دورم چه خبره. حرفاش برام گرون تموم شد.

 

تصورم از اون مازیار از بین رفت.

اون پلیس بود..

 

منی که تمام مدت فکر می کردم اون یه استاد دانشگاهه و بس اشتباه می کردم.

 

اون نفوذش جاهای دیگه بود.

 

و اینقدر حرفه ای بود که حتی یه بار یه سوتی هم نداده بود.

 

و من خیلی سخت دیگه می تونستم بهش اعتماد کنم.

 

 

 

***

همش اینور اونور رو نگاه می کردم به امید اینکه ببینمش.

 

ولی خبری نشد.

ناامید نشستم توی ماشین.

 

یکی نبود بگه خب تو چته.

از یه طرف دکش می کنی. می گی نمی خوام ببینمت.

 

می خوام تنها باشم. از یه طرف دلت میگیره که نیست؟

 

ولی هنوز یه جور عجیبی بودم. واقعا یعنی مازیار پلیس بود؟

 

این تنها چیزی بود که هیچ وقت شاید بهش فکر هم نکرده بودم.

 

به شدت برام عجیب شده بود..

توی راه داشتیم می رفتیم که روی گوشیم پیام اومد.

 

بی حس بازش کردم. وقتی دیدم مازیار با دقت شروع کردم به خوندن

 

_ پس بالاخره راهی شدید

 

تو دلم گفتم اون از کجا فهمید؟

بعد گفتم شاید اومده دم ویلا سر زده دیده نیستیم.

 

گفتم : آره.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اِلارا
اِلارا
1 سال قبل

کاش دل از این مازیار بکنه، هیچ حس خوبی نمی‌ده این بشر… رمان جذابیه آدم رو کنجکاو نگه می‌داره 👌🏻❤️

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x