رمان رسپینا پارت 27

0
(0)

 

با دقت نگاه میکردم و یه قسمتایی که دوست داشتم عکس میگرفتم و نکته برمیداشتم جاهایی که مشکل داشتم رو کاملا قشنگ توضیح میداد و رفتارش به قدری خوب بود که حس اضافی بودن و سربار بودن نکنم
با دیدن ساعت ده دقیقه به دوازده وسایلمو جمع کردم
_من دیگه رفع زحمت کنم
اخم کرد
_زحمت چیه؟ اینجور بگی بهم برمیخوره ها
کتش رو که در اورده بود برداشت که دوباره بپوشه
_منم دارم میرم ، تا جاهایی که مسیرمون یکیه میرسونمت
_نه مزاحم نمیشم ، مسیرم خونه نیست
_مزاحم نیستی ، لطفا اینطور نگو ، اگه جسارت نیست میتونم بپرسم کجا میخوای بری ؟ برای اینکه شاید بتونم برسونمت
تصمیمش مصمم بود منو برسونه انگار !
_باید برای کتاب برم انقلاب
_پس اگه مایلی میرسونمت
یکم معذب شدم اما دلم نمیومد رد کنم و فرصت کنارش بودنو از دست بدم
_قبوله
وسایلم رو جمع کردم و همزمان زدیم بیرون ، بعد از سفارشاتش به منشی سوار آسانسور شدیم قسمت پارکینگ رو زد ، این روزا به شدت گرفته بودم حال روحی خوبی نداشتم ، یه جورایی انگار غمباد گرفته بودم و سعی در مقابله باهاش داشتم
بعد از پیاده شدن از آسانسور به قسمتی که اشاره کرد رفتیم در رو باز کرد نشستم
یه جورایی انگار پی به حال بدم برده بود و سکوت کرده بود و واقعا بابتش ممنون بودم
_اگه خسته شدی میتونی چشمات رو ببندی و صندلی رو دراز کنی و استراحت کنی تا برسیم ، با این ترافیک احتمالا دیر برسیم انقلاب
_پیشنهاد و فرصت خوبیه استفاده میکنم
انقدر صدام کم رمق بود که نمیدونم شنید یا نه
چشمام رو بستم ، این حس بد یه وقتایی یقه آدم رو میگرفت نه تنها من بلکه همه اما من ضعیف بودم خیلی ضعیف بودم چون اینجور مواقع از همه میبرم دلم میخواد خودمو حبس کنم تو خونه جایی نرم کسی نیاد کاری نکنم فقط بشینم
نمیدونم چیشد که چشمام گرم خواب شد .

□■□■□■

_رسپینا ، بیدار شو رسیدیم .
عزیزم زیرلبیش به گوشم رسید ، چشمام رو باز کردم
_همراه بدی بودم کلش رو خوابیدم
_بیخیال ، خسته بودی نیاز به استراحت داشتی درک میکنم ، پیاده شو باهم بریم منم تا اینجا اومدم چندتا کتاب بگیرم دست خالی برنگردم
_اوه رادان شمس قراره منو همراهی کنه ، چه افتخار بزرگی
_پس عجله کن تا این فرصت از دستت در نرفته
لبخند کمرنگی زدم
_ای به چشم
پیاده شدم و شونه به شونه هم وارد شدیم
_من سمت کتابای دانشگاهیه دندون باید برم
_البته ، نمیدونستم رشتت دندون پزشکیه
_اجبار خانواده باعث شد اینجا و این رشته قبول شم ، مثل اکثر خانواده ها حتی بخاطرش یک سال از عمرم هدر رفت
_این فضای جامعه و کشورمونه که اینطوره ، اگه هرکس سمت علاقش میرفت قطعا جامعه بهتری داشتیم ، و اون یه سال رو هدر دونستن عمرت ندون ، تو هر کاری یه خیری هست و علاوه بر اون هیچ آدمی از یکی جلوتر یا عقب تر نیست ، هرکس مسیر زندگی خودش رو میره ، یکی تو ۲۲ سالگی درسش تموم شده میره برای کار یکی اونموقع مهارت پیدا کرده تو کارش و درسش رو قبلا ول کرده ، مقایسه خودت با بقیه فقط آسیب های جسمی و روحی برات به وجود میاره ، هیچ زندگی بدون نقض و مشکل نیست اون یه سال رو مشکل ندون بالاخره یه پله بوده برای رسیدن به هدفت .
حرفاش رو تجزیه و تحلیل کردم
واقعا حقیقت بود ، یکی مثل پدر من زندگی معمولی داشت یکی سنش نصف پدر منه و زندگیش بخاطر تلاشش به مراتب بالاتره ، هر آدمی با زندگی خودش باید سنجیده شه با گذشته ی خودش
_درسته
به قفسه کتابا رسیدیم چیزایی که نیاز داشتم به راحتی پیدا کردم و برداشتم سال چاپ و چیزای مورد نظر رو چک کردم همشون درست بودن
_من چیزایی که نیاز داشتم برداشتم تو از کدوم قسمت کتاب میخوای ؟
_بریم سمت کتابای انگیزشی ، کتاب چهار اثر رو میخوام برای خودم بگیرم و یه کتاب که میدونم به احتمال زیاد زندگیت رو دگرگون کنه به عنوان هدیه برای تو
_چه کتابی ؟
_اسمش زندگی خود را دوباره بیافرینید هست نمیدونم خوندیش یا نه اما مسیری که پیش روی آدم میزاره تاثیر گذاره
_نخوندمش

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سوگل
سوگل
1 سال قبل

قرار بود ساعت 4 پارت بده نه 10

hani
hani
پاسخ به  سوگل
1 سال قبل

تایمشو تغییر که دادم تو کامنتا اطلاع دادم که پارت گذاری شده ساعت 10 شب عزیزم

سوگل
سوگل
1 سال قبل

خیلی دیر پارت میدی رمانای دیگه اگه پارتایی که میدن کوتاه حدقل به موقع پارت میدن 😑

hani
hani
پاسخ به  سوگل
1 سال قبل

هر پارت ساعت 10 شب داده میشه نهایت ده دقیقه تاخیر اما به موقعس

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x