اسم بیمارستان رو واسه ی آوا فرستام با یه پیام که ، نه راجب خودش نه اون فرد هیچی نمیخوام بشنوم بدونم ببینم خبر دار شم‌ و همه چیز واسه ی همیشه تموم شه .
دوستیمون چطور شروع شد و چطور تموم شد ….
از کجا به کجا .
گوشیو گذاشتم کنار و روی تخت دراز کشیدم
_آرام من یکم میخوابم ، خستم
_باشه عزیزم ، راحت بخواب
پتو رو کشیدم روی سرم و آروم آروم خوابم برد .

با حس خفگی ترسیده بیدار شدم اما با بیدار شدنم راه تنفسیم باز شد ، و تنها یک حس یک ترس بود که باعث شد بیدار شم
این ترس این حس بد معلوم نبود تا کی باهامه و من باید تحمل کنم .. کنار بیام
با دیدن وسایلام که آماده بودن بلند شدم ، من اگه آرام رو نداشتم چیکار میکردم ؟ با ترس و وحشتی که مهمون زندگیم شده بود
بودن آرام برام مثل معجزه بود ، اگه نبود حتی میترسیدم وارد این خونه شم چه برسه به اینکه بخوام بخوابم
بلند شدم و رفتم سمت حموم که دوش بگیرم ، با آب سرد دوش گرفتم ترسیدم با آب گرم دوش بگیرم و بخارش حالمو بد کنه ، لبخند غمگینی زدم ،هیچوقت تا حالا انقدر احساس ضعیفی نداشتم اینقدر مثل شکست خوردها نابود نبودم ، تند و سریع خودمو شستم زدم بیرون ، شلوار پارچه ای راستا مشکی با مانتو پانچ طوسی یه زیرمانتویی مشکی با شال طوسی انداختم رو سرم ، خسته از صورت بی روحم نشستم که آرایش کنم ، قرار نبود و نیست خودمو ببازم ، یه چیزی بود گذشت ، شاید اثرش توی زندگیم باشه اما ذره ذره از بینش میبرم و این ضعیف بودنو تموم میکنم ، یه آرایش ملیح کردم و تو آینه زل زدم به خودم و زمزمه کردم
_هرچقدر داغونی از تو رو به نابودی هستی نشون نده ، قوی باش ، این روزاهم میگذره ، این دردا هم میگذره ، اینا هستن که تورو میسازن ، جا نزن ، مثل همیشه محکم و قوی به راهت ادامه بده چون تو میتونی تواناییشو داری و مهمتر از همه ارزش آرامش رو داری و لایقشی.
کمی از وسایل رو جمع کردم رفتم سمت حال ، آرام با گوشی روی مبل دراز کشیده بود
_آرام ، میتونیم بریم
سرشو آورد بالا نگاهم کرد
_تو کی رفتی حموم و حاضر شدی؟ دوم اینکه کجا بریم؟
نگاهمو دورتا دور خونه چرخوندم هنوز اینجا برام جای مهمی بود اما میترسیدم ، این ترس نمیذاشت که بمونم
_هتل رزرو کردم ، اینجا نمیمونم ، میرم هتل بعدش دنبال خونه
_رادان میاد سراغت ؟
این تعجبش نسبت به رادان هم درک میکردم چون هنوز نمیدونست که ما بهم اعتراف کردیم
_نه ، اسنپ گرفتم برو حاضر شو
_الان میرم سریع حاضر شم .
قبل رفتنش سمت اتاق محکم بغلش کردم
_مرسی که هستی ، اگه نبودی نمیدونستم چی میشد ، چیکار میکردم
_به این چیزا فکر نکن ، همیشه روم حساب کن ، اون همه تو پشتم بودی یه بارم من
لبخند زدم و آرام رفت حاضر شه.
خیلی سریع حاضر شد و راه افتادیم و در نهایت الان جلوی هتل بودیم ، هتل خیلی خاص و خفن نبود یه چیز معمولی
_میمونی باهام؟ یا میری خونه ؟
_میمونم ، اگه مجبور نباشم برم هستم تا هرموقع که بخوای .
دوتایی وارد شدیم کلید رو گرفتم و رفتیم سمت اتاق
یه اتاق سی متره که یه اتاق کوچیک ازش دراورده بودن با تخت دو نفره
مبلای ساده و یه تلویزیون
و همچنین یه آشپزخونه کوچولو و جمع و جور با رنگبندی سبز و نارنجی کرم، در کل خوب بود و راضی بودم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری ۲۴ ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه … آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobina
2 سال قبل

کاش همه رفیقا مثل آرام باشن در همه حال پشت رسپینا بود🥺❤️
واقعا مرسییی هانی جون خیلی داستان رمان قشنگ و جذاب عزییییزم💜

سوگل
سوگل
پاسخ به  Mobina
2 سال قبل

اره کااش مثله ارام باشن نه یکی مثله اوا که رفیقشو با همه ی کارایی که براش کرد و زیر پاش گذاشت و یادش رفت این امیر همونیه که بهش خیانت کرد😒…

یکی ...
یکی ...
پاسخ به  سوگل
2 سال قبل

چون لیاقت آوا اون بود

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x