با چشمای گرد شده از تعجب به رو به روم زل زدم
رادان با یه شلوار فوق پاره و یه تیشرت بدتر از شلوار با رنگ و رو رفته و علاوه بر اون یه روسری کهنه بالای سرش بسته بود
آنالیز کردنم به دو دقیقه نرسید که صدای قهقه ام بلند شد ، رادان شمس با اون ابهت تو این لباسا
نمیتونستم جلوی خندم رو بگیرم ، نگاهم میخورد بهش بدتر میشد ، هولم داد داخل و خودش زودتر اومد تو
_در رو ببند همین کم مونده کارمندا منو با این لباس ببینن شرف برام نمیمونه
مابین خنده هام سعی کردم حرفمو بزنم
_چرا …همچین ….لباسایی …. پوشیدی
حتی جوابشو نشنیدم و بلندتر زدم زیر خنده
_تمیز کاری اینطور حال میده ، کمتر بخند بهم ، من تو خونه وضعم همینه
چهرشو غمگین کرد سرشو انداخت پایین
خندم که داشت قطع میشد دوباره شروع شد اما اینبار رادان هم میخندید
با کلی زور و تلاش جلوی خنده هامونو گرفتیم و رفتیم سراغ تمیز کاری
من با یه دستمال کفی میکردم سرامیکارو رادان تمیز میکرد ، اتاق که تموم شد تکیه دادیم به دیوارش
_آخیش ، من دفعه اول و آخرمه همچین کارایی کنم
به غرغرش خندیدم و دستمال کفی و کثیف رو مالیدم به صورتش
_این شکلی تیپ و قیافت تکمیل شد
نگاهی به سطل آب انداخت واقعا چرک بود ، پوفی کرد و جوابمو داد
_خیلی آبش کثیفه دلم میسوزه برات
خندیدم ، یهویی سرمو کرد تو سطل ، سطله بزرگ بود درحدی که سر من جاشده بود ، سرمو بیرون ک آوردم کوبیدم تو پهلوش
_خیلی مریضی تو بشر ، تلافی نکنی چیزی نمیشه ها
_تلافی نکنم که از سر و کولم بالا میری
اداشو دراوردم
_نه اینکه الان اصلا اینطور نیس
_پیش تو کلا ابهتم رفته زیر سوال ، اگه اینجور نبود که پرویی نمیکردی
_خیلی هم عالی ، پیش من اینطور نباشی پیش کی باشی ؟
خمیازه کشیدم مابین حرفم ، حسابی خسته بودم اما کار داشتم
_خسته ای این از خمیازه ات که شدی شبیه اسب آبی این از چشمات که شدن عدس ، سریع تخت و جفت و جور کنیم بخوابی بهتره ، هرشب یه ذره اش راحت تری
_بگو از زیر کار میخام در برم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نویسندهی عزیز پارت ۸۴ رو نذاشتی حالا باید پارت ۸۷ بودیم حالا این ۴ پارت رو که نذاشتید طوری نیست ولی پارتها خیلی کم هستن
پارت بده پلییییز