رمان سال بد پارت 15 - رمان دونی

 

 

دخترها وحشت زده هینی کشیدند و بعد … در یک چشم بهم زدن پراکنده شدند ! دوستِ شروین زنجیر سگ را گرفت و آن حیوان را به سمت در خروجیِ محوطه کشاند … .

 

در عرض کمتر از یک دقیقه … دور و برمان خلوت شد .

 

من مات مانده بودم به همه ی آن چیزی که داشت رخ می داد … و شروین هم سر جا مانده بود … .

 

این بار با غرورِ له شده !

 

جناب شاهید با دست هایی به کمر زده و نگاهی تلخ و وحشتناک … مقابل شروین ایستاد .

 

سکوت بدی جمع را فرا گرفته بود . بعد شروین سعی کرد چیزی بگوید :

 

– عماد خان … من به خدا …

 

– خفه شو !

 

و واقعا هم شروین خفه شد !

 

– میای توی ملک من … سیگاری می زنی ! لات بازی در میاری ! دختر مردم رو می ترسونی ! …

 

– من …

 

– گفتم خفه خون بگیر !

 

دستی به گردنش کشید … باز به من نگاه کرد و این بار نگاهش روی چشم های حیران من مکثی کرد … بعد گفت :

 

– برو از خانم عذر خواهی کن ! … و دعا کن که عذر خواهیتو قبول کنه … واگرنه …

 

و نگفت … واگرنه ، چه ؟!

 

 

 

شروین نگاه عجیبی به او انداخت … احساس می کردم مثل توله سگی که از صاحب خود بترسد ، از عماد شاهید می ترسید !

 

بعد به سمت من آمد … .

 

– خانم ، من … معذرت می خوام !

 

پلک هایم را بستم تا از شدت انزجار و نفرت جلوی پاهایش تف نکنم !

 

باز ادامه داد :

 

– نمی خواستم شما رو بترسونم … یا … توهین کنم ! من …

 

میان حرفش دویدم :

 

– فقط از جلوی چشمام دور شو !

 

یک لحظه هیچ چیزی نگفت و من فکر کردم نمایش مضحک عذر خواهی اش به اتمام رسیده ! … ولی وقتی ناگهان مقابل صندلی ام زانو زد … و با آن حالِ عجیب و بیچاره به من چشم دوخت … فهمیدم این قضیه سر دراز دارد … .

 

– خانم خواهش می کنم … من حاضرم هر کاری بکنم ! هر کاری … تا شما منو ببخشید ! حتی … حتی اگه بگید اون سگ رو بکشم …

 

با چشم هایی گرد شده نگاهش می کردم … حقیقت این بود که این حالت توله سگ وارانه ای که گرفته بود من را بیشتر از قلدریِ دقایقی پیش می ترساند !

 

عماد پشت سر او ایستاده بود … با دست هایی که مقابل سینه اش درهم گره زده بود … با لحنی معنا دار گفت :

 

– به نظرم … بازم داری خانم رو می ترسونی !

 

 

 

شروین کاملا عاجزانه پرسید :

 

– من باید … چیکار کنم تا … جبران بشه ؟!

 

دوستانم که مثل من متعجب و ناباور به این تغییر مودِ او نگاه می کردند … و بعد حنانه هیستریک خندید :

 

– آیدا … به نظرم جدی جدی پشیمونه !

 

و هستی کینه توزانه گفت :

 

– بهش بگو روی دستاش راه بره … تا ببخشیش !

 

شروین هنوز به من نگاه می کرد و من … هنوز به تندی دقایقی قبل از او متنفر بودم ! زخم پایم و خراش های کف دست هایم شروع کرده بود به گز گز کردن و مطمئن بودم تا دقایقی دیگر دردشان بیچاره ام می کند . ولی بدتر از آنها … درد غرور جریحه دار شده ام بود که هنوز التیام نگرفته بود !

 

این آدم … همین آدمِ بی سر و پا به من متلک جنسی انداخته و دستم انداخته بود … و با آن رفقای بدتر از خودش مضحکه ام کرده بود ! آخ که چقدر دوست داشتم چشم هایش را از کاسه در بیاورم !

 

نگاه متنفر و زهر دارم را نشانه رفتم توی چشم های شروین … و از میان دندان های بهم کلید شده ام غریدم :

 

– انگار یکی اینجا پیدا شده که به شروین خان بد نگاه کرده ! …

 

شروین چیزی نگفت … با خشم ادامه دادم :

 

– هم بد نگاه کرده … هم بد کتکش زده !

 

متوجه نیشخندِ عماد و نگاه پر تفریح و معنادارش به موقعیت خودم و شروین شدم … دلم هری پایین ریخت !

 

شروین گفت :

 

– ببخش !

 

و من رک گفتم :

 

– نمی بخشم ! برو بمیر !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تب pdf از پگاه

  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها همراه می شود . زندگی ای پر از فراز و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیلوفر آبی

    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو می شکنه یا تورو به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

زن احسان علیخانی
زن احسان علیخانی
1 سال قبل
پاسخ به  🙃...یاس

👍🏻🤍

میمَم
میمَم
1 سال قبل

به جون فاطی باورم نمیشه!!!
مرسی:)

ریحان
ریحان
1 سال قبل

فاطمه این رمان دختر حاج اقا تا پارت ۴ بیشتر نیست باقیش حذف شده من از کجا میتونم ادامه اش بخونم؟

ریحان
ریحان
1 سال قبل

بالا نمیاد تو گوگل هم حذف شده

میمَم
میمَم
1 سال قبل

ای جااان!
دیگه بخاطر من چی؟!

فاطی چند ماهت بود؟!

میمَم
میمَم
1 سال قبل

اووووف
تو همیشه منو تحریک میکنی!
جنسیت بچه اتو نفهمیدی؟

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x