رمان سال بد پارت 16 - رمان دونی

 

 

پسرک مثل شیر برنجِ وا رفته نگاهم کرد … که پیشخدمت میانسال بلاخره مداخله کرد و چیزی گفت :

 

– دخترم ، لطفا … لطفا ! … به شما نمیاد اینقدر بی رحم باشی !

 

از پشت سر دوستانم و عماد شاهید دور زد و خودش را به من رساند . با حالتی پدرانه دستش را پشت تکیه گاه صندلی ام گذاشت … و چشم های اندکی کدر ولی مهربانش را به من دوخت .

 

– یه اتفاقی رخ داده … و این جوون نادون حالا ازتون طلب بخشش داره ! خواسته جبران کنه …

 

– نمی خوام جبران کنه ! فقط گم شه بره …

 

پیشخدمت میان حرفم پرید :

 

– دخترم … عزیزم ! این آدم لاته ! تکلیفش معلومه ! … جناب شاهید هم اونو ادب کردن ! ولی شما فرق داری … به نظر میاد دختر خوش قلب و مهربانی باشید !

 

یک لحظه مکث کرد … و بعد با لحنی سنگین و معنادار ادامه داد :

 

– باید مراقب باشیم که چه خواسته هایی به زبون میاریم … چون ممکنه بر آورده بشن ! … شما واقعا می خواید این جوونِ بی مغز به خاطر اهانتی که به شما کرد … بمیره ؟!

 

جا خورده … سرم را به چپ و راست چرخاندم .

 

– نه ! معلومه که نه !

 

– خب … پس اونو ببخشید و اجازه بدید بره پی کارش ! تضمین می کنم که دیگه هرگز چنین غلطی رو مرتکب نمی شه !

 

چند لحظه سکوت کردم و نگاهم را به شروین دوختم . به نظر می رسید واقعا پشیمان بود از کارش ! توی شیش و بش بودم که دقیقا چه باید بگویم … که یکدفعه روشنک از در کافه بیرون زد و با لحنی شاد گفت :

 

– وای … ازم شماره گرفت ! باخِ عزیزم از من شماره گرفت ! …

 

و بعد تازه متوجه موقعیت من شد … .

 

– خاک به سرم ! آیدا چِت شده ؟!

 

***

 

 

 

***

 

به انتظار رسیدن ماشین اسنپ مقابل هتل ایستادیم .

 

حنانه اهی بلند بالا کشید و گفت :

 

– خب … درسته آیدا توی این قضیه به خاک و خون کشیده شد ، ولی حداقل از زیر بار پرداخت صورت حساب در رفتیم !

 

خنده ام گرفت .

عماد شاهید برای عذر خواهی و جبران اینکه این اتفاق در هتل او رخ داده ، اجازه ی پرداخت صورت حساب را به ما نداد و خواست مهمان او باشیم . این دست و دلبازی اش بیشتر از چیزی که فکر می کردم به مذاق دوستانم خوش آمده بود !

 

فافا گفت :

 

– و پنج میلیون هم پولِ بی زبون برای آیدا داشت !

 

هستی با بد گمانی گفت :

 

– پنج میلیون برای یک شلوارِ پاره ! زیاد نیست ؟!

 

شانه ای بالا انداختم :

 

– من که نخواستم ! آقای شاهید اصرار داشت از پسره خسارت بگیرم !

 

هستی آهانی گفت … نمی دانستم چه مرگش شده است . از معدود دفعاتی بود که جدی به نظر می رسید !

 

روشنک به شوخی گفت :

 

– ولی سیرک جالبی بود ! هر چند من دیر رسیدم !

 

و حنانه اضافه کرد :

 

– ولی من یک کراشِ ریزی زدم روی آقای شاهید !

 

 

 

خواستم چیزی بگویم که یکی از ماشین های اسنپ رسید .

من و فافا و هستی از حنا و روشنک خداحافظی کردیم و سوار شدیم . من بین هستی و فافا نشسته بودم و در حالی که سعی می کردم از درد ناله نکنم … پایم را صاف گرفتم .

 

راننده پرسید :

 

– اول کجا بریم ؟!

 

از خدا خواسته دهان باز کردم و خواستم آدرس بدهم که هستی زودتر از من آدرس خانه ی فافا را داد :

 

– اول برید کریم خان !

 

به طرفش چشم غره رفتم … گفت :

 

– فافا دیرش شده ! ننه اش سه بار زنگ زده سراغش رو گرفته !

 

آهانی گفتم . فافا گفت :

 

– مهم نیست ! … آیدا ببریمت درمانگاه ؟!

 

– نیازی نیست ! استراحت کنم خوب می شم !

 

فافا گفت :

 

– من می برمش ! تو برو خونه … خاله آشا غر غر نکنه !

 

باز گفتم :

 

– گفتم نمی خوام دکتر برم ! تو هم برو خونه ات … خودم از پس خودم بر میام !

 

هستی تند جوابم را داد :

 

– انتظار داری ولت کنم به امان خدا با این پای شل ؟! … یه چیزی بلغور می کنی ها !

 

و با فشردن انگشتان دستم … به من هشدار داد که دیگر چیزی نگویم و مخالفت نکنم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.1 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گناهکاران ابدی جلد اول به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه رمان :   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر طناز من
دانلود رمان دلبر طناز من به صورت pdf کامل از anahita99

      خلاصه رمان دلبر طناز من :   به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی این را میدانم عشق این هارا نمی داند او افسار گسیخته است روزی به دل می اید و کل عقل را دربر میگیرد اما عشق بهتر است؟ یا دوست داشتن؟ تپش قلب یا آرام زدن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لالایی برای خواب های پریشان از فاطمه اصغری

    خلاصه رمان :         دریا دختر مهربون اما بی سرزبونی که بعد از فوت مادر و پدرش زندگی روی جهنمی خودش رو با دوتا داداشش بهش نشون میده جوری که از زندگی عرش به فرش میرسه …. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری

  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را بگیرد و مبارزه اش را از همون ابتدای ورود به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x