رمان سال بد پارت 21 - رمان دونی

 

 

چشم هایم را برایش گرد کردم تا بلکه ازم حساب ببرد … ولی خیال باطل بود !

 

همان طور دست به کمر پیش رفتم و مقابل تخت ایستادم .

 

– تشریفت رو بردار و ببر خونه تون شهاب !

 

– قربونِ خشم و غضبت برم من ! نکشیم یه وقت !

 

– شهاب !

 

– زیر شلواری هست خدمتتون یا باید با شورت بخوابم ؟!

 

– شهاب !

 

– جان ! چه قشنگ می گی شهاب !

 

– شهاب !

 

و ایندفعه به خنده افتادم !

شهاب مچ دستم را گرفت و من را به ضرب انداخت توی بغلش . پایم تیر کشید و به سختی جلوی خودم را گرفتم تا جیغ نزنم ‌‌ .

 

– آخ شهاب … پام درد گرفت دیوونه ! اصلا …

 

با گذاشتن لب های تشنه و حریصش روی لب هایم … ادامه ی غرغرهایم را فرو بلعید … .

 

دیوانه وار و بی نفس روی تختخوابِ یکنفره ی من بهم پیچیدیم و عشقبازی کردیم . شهاب من را چرخاند و به زیرِ بدن تنومندش کشید . یک لحظه هم لب هایم را رها نمی کرد . دستش رفت میان موهایم … و چشم های من از خوشی و لذت خمار شد … .

 

 

 

 

 

چنگ زدم به تیشرتش … داشتم از شدت لذت خفه می شدم ! دوست داشتم جیغ بزنم !

 

نفس هایم تند شده بود … و شهاب بلاخره لب هایم را رها کرد . چند ثانیه ای به صورتِ بر انگیخته ی من نگاه کرد و زیر لب گفت :

 

– نمی دونی … چقدر قشنگ می شی وقتی تحریک می شی !

 

حرف هایش بدنم را داغ تر می کرد ! باز من را بوسید … اینبار گوشه ی لب های نیمه بازم … و بعد چانه ام … و بعد گلو و تر قوه ام … .

 

لب هایش هر لحظه پایین تر می رفت … و بعد دست های جستجو گرش لبه ی لباسم را گرفت و بالا زد .

 

یک لحظه چیزی در دلم تکان خورد … زنگ هشداری بود !

 

– شهاب !

 

او هنوز هم من را با همان شور و حرارت اول می بوسید ، ولی من دیگر مثل اول نبودم ! ترس برم داشته بود … که اگر نتوانیم خودمان را کنترل کنیم …

 

ما هنوز نامزد بودیم و اسممان در شناسنامه ی هم ثبت نشده بود !

 

باز صدایش کردم و اینبار … با ملایمت باز دارنده ای تلاش کردم جلوی بوسه هایش را بگیرم .

 

– شهاب ! عزیزم ! عشقم ! … لطفا بس کن ! لطفا !

 

 

 

 

سرش را از روی شکمم بلند کرد و چشم های خمارش را به من دوخت . می ترسیدم عصبانی اش کرده باشم … ولی عصبانی نبود .

 

– جانم ؟ فدایِ نافِ قشنگت بشم ! مگه نامزد نیستیم ؟!

 

– هستیم ! هستیم ، ولی …

 

لبم را گاز گرفتم . شهاب کمی خودش را بالاتر کشید و توی صورتم ریز ریز خندید … خنده اش درد داشت !

 

– وقتی نامزد نبودیم تا می خواستم بهت توک بزنم ، می گفتی محرم نیستیم ! الان که محرمیم باز بهانه ات چیه ؟!

 

– سر خونه زندگیمون نیستیم !

 

مشغول نوازش صورتم شد … آهسته پچ زد :

 

– برای اینکه اون پرده گوشتِ بین پاهات رو فتح کنم … باید تن بدم به خواسته ی سوده و رضا ! هووم ؟!

 

با ناراحتی گفتم :

 

– شهاب !

 

– جانم ؟ جانم ؟ … کاریت ندارم من ! فقط بغل کنیم همدیگه رو ، باشه ؟

 

دلم کباب شد برای چشم های سرخش … برای بغضی که جان می داد تا درهم نشکند .

 

روی لب هایش را بوسیدم و بعد هر دو سر روی بالش گذاشتیم . بدن هایِ صمیمی و عاشقمان درهم تنید … و تا نزدیک صبح بیدار ماندیم و عشقبازی کردیم … .

 

***

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار

    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در عوضش… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک

  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول

    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره…مایک حتی با هم نوعان خودش هم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
raha mazloomzadeh
raha mazloomzadeh
1 سال قبل

قربون صدقه نافش میرع؟:/😂

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x