رمان سال بد پارت 24 - رمان دونی

 

 

و سرم را خم کردم روی گوشی ام . بابا چند ثانیه ای بر و بر نگاهم کرد .

 

– کارت خیلی واجبه ؟

 

– بله !

 

– نمی شه بعدا انجامش بدی ؟

 

– نه !

 

– زشته وقتی خودش زنگ زده و دعوت کرده ، تو نیای !

 

این دفعه چیزی نگفتم . بابا اکبر باز هم چند ثانیه ای نگاهم کرد و بعد بدون اینکه دیگر اصرار کند ، از اتاقم خارج شد .

 

با رفتنش نفس کلافه ام را فوت کردم بیرون و موبایلم را روی میز انداختم .

 

همیشه همین طور بود ! بابا هیچوقت من را به کاری مجبور نمی کرد ، ولی با سکوتش آنقدر عذاب وجدان می داد که دیوانه می شدم !

 

از جا بلند شدم و صدایم را بالا بردم :

 

– بابا جون دو مین بهم مهلت بده لباس عوض کنم … منم میام !

 

و غر غر کنان سر کمد لباسم رفتم . یک شلوار جینِ قد نود با هودیِ سورمه ای کلاه دار پوشیدم که روی سینه اش نوشته های انگلیسی جگری رنگ داشت .

موهای کوتاهم را به سرعت شانه زدم و با ریمل و رژ لب کمی به چهره ام رنگ و لعاب دادم . آن وقت از اتاقم بیرون رفتم … .

 

***

 

 

 

 

***

 

سالن خانه ی عمو رضا ساکت بود !

 

عمو رضا و سوده مقابل من و بابا اکبر نشسته بودند و شادی مشغول پذیرایی بود .

 

فنجان چای را از توی سینی برداشتم و روی میز کنار دستم گذاشتم … و نگاه بی حوصله ام را به گلهای قالی سپردم .

 

شهاب خانه نبود و من بدون او در آن خانه احساس غربت می کردم .

 

– خب … علی اکبر جان ! بگو چه خبر ؟!

 

با صدای عمو رضا سرم را بالاتر گرفتم . بابا جواب داد :

 

– خبری نیست ! خدا رو شکر همه چی امن و امانه !

 

– تو چطوری عمو جان ؟

 

این بار مخاطب عمو رضا ، من بودم . لبخند ضعیفی به لبهایم نشاندم و پاسخ دادم :

 

– خوبم عمو جان !

 

عمو رضا این پا و آن پایی کرد . مشخص بود که میخواست حرف خاصی پیش بکشد .

شادی دور چرخاندن دیس شیرینی و آجیل را تازه تمام کرده بود که پدرش رو به او گفت :

 

– شادی جان … چند دقیقه برو اتاقت ، ما حرف بزنیم !

 

شادی مکث کوتاهی کرد . معلوم بود جا خورده بود از این درخواست پدرش … بعد پشت پلکی نازک کرد :

 

– حالا من غریبه شدم بابا ؟ … واقعا که !

 

و به حالت قهر از جمع رو چرخاند و به اتاقش رفت .

 

خیلی به سختی جلوی خودم را گرفتم تا پشت سرش ادایی در نیاورم ! دختره ی افاده ایِ اعتماد به سقف !

 

 

 

بعد از رفتن او … عمو رضا کاملا چرخید به سمت من و فهمیدم که بحث جدی شده است .

 

– خب … حتما در جریانِ جر و بحث شهاب و مادرش هستید !

 

نگاه کردم به زن عمو سوده … که یک مدل خاصی نشسته و باسنِ درشتش را تقریبا به سمت من چرخانده و از روی غیظ و نفرت حتی نمی توانست به من نگاه کند !

 

مطمئن بودم عمو رضا او را مجبور کرده بود که امروز مقابل من بنشیند و در مورد شهاب عزیزش تن به مذاکره بدهد !

 

عمو رضا ادامه داد :

 

– من همون روز به خودت هم گفتم ، علی اکبر جان ! ولی فکر کردم بهتره قبل از هر چیزی از آیدا جان بپرسم … که نظر شهاب نظر اون هم هست یا نه !

 

بزاق دهانم را قورت دادم . شاید می توانستم خود شیرین بازی در بیاورم و بگویم برای من فرق نمی کند … ولی خیلی بی انصافی بود که تمام بار این جنگ را بر شانه های شهاب بگذارم !

 

– عمو جان … شهاب کار خوبی نکرد که با مادرش جر و بحث کرد ! اینو همون شب به خودش هم گفتم ! …

 

لب های زن عمو از نفرت پیچ و تابی خورد ، ولی به سختی جلوی خودش را گرفت و چیزی نگفت . من ادامه دادم :

 

– ولی در مورد خونه … من و شهاب همه ی عمرمون رو زیر سایه ی پدر و مادرمون بودیم ، از این به بعد هم فرقی نداره و باز زیر سایه ی شما هستیم ! … ولی نظر منم همینه که بریم محیط جدید و شرایط جدید … کمی مستقل بشیم !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شوگار

    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب رو برام حَروم کرده…!   اون لعنتی از مَـن یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان به صورت pdf کامل از هاله نژاد صاحبی

  خلاصه رمان:   دو فصل آبان         آبان زند… دختره هفده ساله‌ای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان و عقد کنه!     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 4.4 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که……..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر به صورت pdf کامل از بابک سلطانی

        خلاصه رمان:   ماجرا از بازگشت غیرمنتظره‌ی عشق قدیمی یک نویسنده شروع می‌شود. سارا دختری که بعد از ده سال آمده تا به جبران زندگی برباد رفته‌ی یحیی، پرده از رازهای گذشته بردارد و فرصتی دوباره برای عشق ناکام مانده‌ی خود فراهم آورد اما همه چیز به طرز عجیبی بهم گره خورده.   رفتارهای عجیب سارا، حضور

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x