رمان سکانس عاشقانه پارت 62 - رمان دونی

رمان سکانس عاشقانه پارت 62

پیامش رو می خونم : نمی خوای بیای دنبالم ؟ …
نیشم باز میشه و پیام رو نشونه مژده میدم … خم میشه روی میز و می خونه … تا میاد لبخخند بزنه باز گوشیم پیام میاد و مژده ابرو بالا می ندازه …
گوشی رو سمت خودم میارم و نگاه میکنم … پیام از تارخه … جا می خورم وقتی نوشته : دلم برات تنگ شده ! …
آب میشم از خجالت وقتی فکر میکنم مژده اون پیام رو دیده … مژده ولی عاقل تره …
به روم نمیاره و فاصله میگیره از میز .. سمت استکان ها میره و میگه :
_ دل تو دلش نیست اصلا … والا من باید فکره لباس باشم … این دختره نزده رقصیده ! …
نگاش میکنم … تهص دل به دریا میزنم و میگم :
_ دوستم بود ! …
مکث میکنه … طول میکشه تا سمتم برگرده و لب میزنه : هر دوستی ، دوست نیست … بعضیاش خطرناکن …
چشمکی میزنه و سینی چای به دست داخل میره … نگاهم به پیامی که اومده میمونه و خیلی طول نمیکشه باز پیام دیگه میاد و تنگش نوشته :
_ دوست دارم داشته باشمت ! …
لبم رو گاز میگیرم … تارخ هیچوقت اینطوری نبوده … هیچوقت تا این حد پیش نرفته … چه خبره ؟ … باور نمیکنم دوسم داشته باشه ….
باید از آریا بپرسم جرمش رو ..
علیرضا صدا میزنه : خاله رها … خاله … مامان فتانه میگه به عمه بگی بیاد …
از جام بلند میشم و گوشیم رو هل میدم توی جیب مانتوم … پر خجالت از بین اونا می گذرم و سمت پله ها میرم …
به اتاقش که میرسم انگاری لخظه شماری کرده برای اومدنم گه تند جلو میاد و زودتر از من سمت پله ها میره … خنده م میگیره ‌و کنارش راه میام … میگم :
_ خاک تو سرت … نیشت رو ببند …
نمی بنده .. برعکس عمیق تر می خنده و میگه : خوده کوروش میدونه بند رو آب دادم !

می خندیم و پایین میریم … پایین رفتنمون همزمان میشه با بلند شدن صدای آیفون …
من جلو میرم و از توی آیفون نگاهم می خوره به خانوم بزرگی که تنها اومده ….
این جور موقعا بابا کامبیز براش تاکسی میگیره و نفس عمیقی میکشم …
دکمه ی باز شدن در رو میزنم و عقب برمیگردم که به آریا میخورم … پشت سرم ایستاده بود ؟ …
از کی ؟ .. نگاهم میکنه و تهش می شنوم صداش رو :
_ هرچی گفت محلش نذار … باشه ؟
نفس عمیقی میکشم و سرس تکون میدم … از کنار آریا می گذرم … روی یکی از مبلا میشینم … کنار آیدایی که مثلا خجالت زده نشسته …
کوروش زیر چشمی اونو می پاد و در ساختمون باز میشه …
همه به اخترام خانوم بزرگ از جاشون بلند میشن … با همون اقتدار همیشگی داخل میاد …
با همون اخم … واقعا هم میشه بهش گفت که بزرگ خاندان هست …
همه سلام میکنن و حال و احوال پرسی … به من که میرسه سر سری جواب میده … محل نمیده …
انگاری هنوزم از آریا شاکیه که سمیرا رو نخواسته …
نوه ی دختریش … دختر عمه ی آدیا … شاکیه و هنوز نتونسته با من و بودنم کنار بیاد ….
این بار همه میشینیم و بابای کوروش به حرف میاد :
_ این آقا زاده ی ما یه دل نه … صد دل عاشق شده …
آریا اخم ملایمی میکنه … میدونم به غیرتش بر خورده … زود تر از پدرش به حرف میاد :
_ آقا زاده کارشون چی هست ؟ …
بابا کامبیز لبخند میزنه و احمد سری با لبخند تکون میده … آیدا ولی رنگ به رنگ میشه … می ترسه از آریا …
منم می ترسم … اون تعارف نداره … اصلا تعارف نداره …
بابای کوروش جا می خوره …

جا می خوره ولی به روی خودش نمیاره و میگه : فعلا تا درسون تموم بشه توی شرکته من مشعول هستن … تموم که بشه به امید خد …
آریا تند بین گفته اش میاد و میگه : پس کار به خصوصی ندارن … محصل هستن ! …
بابا کامبیز ملایم میگه : پسرم .. به هرحال هرکسی باید از یه جایی شروع کنه …
آریا تخس جواب میده : بله … همینطوره … شروع نباید اول ازدواج باشه … برای ازدواج باید حداقل یه شغل مناسبی هم باشه …
کوروش این بار خودش به حرف میاد : ایدا خانوم می تونن انگیزه باشن …
آریا کوتاه نمیاد : منم همین رو میگم … فعلا اننگیزه رو نگه دارین تا بعد که همه چیز جور شد … به آیدا برسین …
کوروش جا می خوره … آیدا دلگیر میشه … بابا کامبیز هم بدش نمیاد که چیزی نمیگه ‌… احمد اما به حرف میاد :
_ برادرم زیادی تند گفتن .. ایشون افسر پلیس هستن … خشونت دارن … باید بگم منظورشون اینه تا تموم شدن درسه پسرتون تامل کنین …
مادر کوروش دووم نمیاره و میگه :
_ ولی پسرم این همه عجبه میکنن که دختر شما رو داشته باشن …
خانوم بزرگ با خنده سری تکون میده و میگه :
_ آریا وقتی اون دختر رو می خواست خودش رفت و اومد و گرفتش … تعجب میکنم … باید بیشتر داماد رو درک کنه !! .
پلک میزنم کلافه … این اولین کنایه … آریا سمت مادر بزرگش برمیگرده و میگه : من کار داشتم … خونه داشتم … ماشین … جنم … هنه ش از خودم بود … چند سالی هم دیر کرده بودم برای ازدواج !!!
پدر کوروش از جا بلند میشه و میگه : گویا بیخودی مزاحم خانواده ی شریفتون شدیم …
روی صحبتش با آریاس که رو به روی اون از جا بلند میشه و میگه : نفرمایید … مهمون حبیبه خداست !

آیدا بغص کرده و وارفته نگاشون میکنه …. کوروش هم .. به هم ریخته و اخم کرده … مادرش بی مکث بلند میشه و میگه :
_ دفعه ی بعد خدمتتون میرسیم … پسرم باید بریم …
کوروش بی میل بلند میشه و اخم داره … دلخوره … مشخصه …
از در بیرون میزنن و احمد دنبالشون میره .. .برای بدرقه … آریا بیخیال میشینه و من حالی که آیدا داره رو دوست ندارم .. اخم کرده سمت آریا برمیگردم :
_ یعنی چی ؟ … برای خودت بریدی و دوختی تنه آیدا کردی ؟ …
آریا بی محل پیش دستی رو به روش رو برمی داره … از ظرف میوه ها یه خیار بر می داره و میگه :
_هرچی گفتم به صلاحش بوده ! …
سمت بابا کامبیز برمیگردم و میگم : نمی خواین چیزی بگین ؟ …جای اون خانوم بزرگ به حرف میاد :
_ این خانواده کسی رو نداره حرف بزنه که تو سخنگو شدی؟ …
مامان فتانه : خاک به سرم خانوم جون … رها عروسمه …
بابا کامبیز براش چشم و ابرو میاد تا جیزی نگه … آریا عصبی تکه خیاری که دستش مونده رو توی پیش دستی پرت میکنه و رو به خانوم بزرگ میگه :
_ من نمی فهمم کی می خوای بفهمی من با سمیرا هیچوقت ازدواج نمیکردم ؟ … حالا دق و دلیت رو سر رها خالی میکنی عزیز ؟ …
جا می خورم … توقع حمایت نداشتم و ندارم … اما …
آریا یمت من برمیگرده : آماده شو میریم خونه …
خانوم بزرگ شاکی میگه : وا … مگه من چی گفتم ؟ … میگم تو کار بزرگتر دخالت نکنه ! …
من تند بی محل به خانوم بزرگ رو به آریا میگم : اصلا برات مهم هست آیدا چی میگه و چی می خواد ؟ … نمی خوای ازش بپرسی ؟ .. خودت می بری می دوزی ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دارکوب به صورت pdf کامل از پاییز

    خلاصه رمان:   رامین مهندس قابل و باسواد که به سوزان دخترهمسایه علاقه منده. با گرفتن پیشنهاد کاری از شرکتی در استرالیا، با سوزان ازدواج می کنه، و عازم غربت میشن. ولی زندگی همیشه طبق محاسبات اولیه، پیش نمیره و….     نویسنده رمان #ستی و #شاه_خشت     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Pani
Pani
4 سال قبل

چرا انقدر کم؟ ده روز به پارت اونم دو خطه😐
رمانش قشنگه ولی کلا فراموش میکنم قضیش چی بود انقدر دیر و کم میزارین

fateme
fateme
4 سال قبل

چقد کم بود هنوز داشت شروع میشد تموم شد

ساناز
ساناز
4 سال قبل

خداییشششش سنگ تموم گزاشتی انقد زیاد بود که فک کنم تو ۱۰ ثانیه خوندم 😏😏😏

رادوین
رادوین
4 سال قبل

دِه‌َ
بابا ادمین جون
ده روز یه بار پارت بزار ولی پارت بزار نه این.
این که خوندنش ۳۰ثانیه هم نمیشه.

Hasti
4 سال قبل

خعللییییییییی زیاد بود

رادوین
رادوین
4 سال قبل
پاسخ به  Hasti

😂😂

صبا
صبا
4 سال قبل

اریا عوضی -_-

Nika
Nika
4 سال قبل

‌یه کم کم نبوود

S
S
4 سال قبل
پاسخ به  Nika

دوستان کسی لینک کانال تلگرامی این رمانو داره؟؟؟
هرکاری کردم نتونستم پیداش کنم:/

دلارا
دلارا
4 سال قبل
پاسخ به  S

منم هرچی میگردم نیست…خواهشا کسی میدونه بگه

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x