رمان سکانس عاشقانه پارت 75 - رمان دونی

رمان سکانس عاشقانه پارت 75

 

در دفتر رو باز میکنم … داخل میرم …
میگم :
_ یا می بردم یا می مردم !
فقط این دو گزینه رو دارم !…. میرم سمت صندلی … نمی شینم … دور میشم … سمت پنجره .‌…
کلافه م … یه جا بند نمیشم …آروم نمیگیرم … نمی دونم چی می خوام … عرق نشسته روی پیشونیم و تارخ و رو توی ذهنم هزار بار دار میزنم !
دستی رو شونه م می شینه …. عقب برمیگردم … سینا لبخند میزنه :
_ پیداش میکنیم … آروم باش ..
نفس کلافه ای میکشم و درد کتفم عصبی ترم میکنه …
همین موقع الهام داخل میاد … با دیدنش داغ دلم تازه میشه … خاطرم میاد امشب رو …
رها دلخور بود ! حق میدم بهش … مثل وقتایی که هر نَری از کنار رها رد میشد خونم به جوش می اومد و دوست داشتم خر خره ش رو بجوم !
توی دستی یه بشقابه و داخل اون بشقاب یه لیوان که از توش بخار بلند میشه و میگه :
_ اینو بخور …
اخم میکنم …. عصبی میگم : من خواستم ازت ؟
جا می خوره … توقع نداره … سینا ابرو بالا می ندازه و لب میزنه :
_ آ ….
نمی ذارم جمله ش تموم بشه … حتی نگاهم رو از الهامه مات برده نمیگیرم و میگم :
_ کی گفت برا من چیزی بیاری ؟ من گفتم ؟
سینا _ ععععع …. اریا حواست هست ؟
بهش میپرم :
_ خوبم هست ‌… حواسم هست … دلیلی نمیبینم برا من نگران باشه !
سمت الهام برمی گردم … انگشت اشاره م رو سمتش میگیرم … تهدید وار … لب میزنم :
_ خانومم این صمیمیت رو ببینه بد میشه ، بار آخرت باشه !

خانومم این صمیمیت رو ببینه بد میشه ، بار آخرت باشه !
چشماش رو اشک پر کرده … دستاش می لرزن … اینو از تکون تکونی که لیوان و مایع داخلش می خوره می فهمم …
الهاپ بیرون میره … اونقدری بغض کرده بود که حتی نتونسته بود بهم حرفی بزنه !
چرا کسی نمی فهمه که من یه کتری در حال بخارم که باید ازم بترسن …
بترسن حداقل تا زمانی که رها رو پیدا کنم … سینا شاکی میگه :
_ بد کرده چای آورده ؟ …
کفری میگم : نمی خوام بیاره …
سینا _ چه مرگته تو ؟ … همین جناب عالی همینجا داد و بیداد کردی که زن نمی خوای و خانواده ت پیله کردن … ما چه بدونیم چه خبره ؟ …
صدام رو بالا می برم … میگم :
_ زنمه … گوه خوردم یه زر مفت زدم اون موقع الان سرم به سنگ خورده … الان دلم می خواد سرمو بکوبم به دیوار …. الان …
سینا _ خیله خب آرو …
من اما آروم نمیشم … کفری تر میگم :
_ کفری ام … دم پر من نباشید …. حله؟ …
در دفتر تند باز میشه … حسام با یه برگه توی دستش داخل میاد و میگه :
_ چه خبرتونه شماها ؟ … صدات تا اون سر شهر میره …
_ به درک که میره !
حسام چپ چپ نگام میکنه و میگه :
_ سرهنگ به زور خودش رو نگه داشته که مانعت نشه روی پروند کار کنی … حالیته ؟ …
_ من …. منه آریا … امشب رو صبح نمیکنم اگه رها … اگه زنم امشب جایی باشه که من نیستم … که خبر ندارم ازش …
حسام برگه رو بالا میگیره :
_ بالاخره دهن باز کرد … نوشته …
تند از کنار سینا رد میشم …

تند از کنار سینا رد میشم … برگه رو از دست حسام میگیرم … آدرس رو نگاه میکنم …
به سرعت باد بیرون میزنم از دفتر …
سرهنگ چپ چپ نگام میکنه … اما درکم میکنه …
*
(رها)
سر جام وول می خورم … دستام بسته س و آزادی عمل ندارم …
یه خرابه و سنگ ریزه هایی که توی کمرم فرو میره … توی دستام …
گریه میکنم هنوز … حتی وقتی وستمال توی دهنمه و حالم به هم می خوره …
تا حالا صد باری عق زدم … موهام شلخته ن .. حتی نمیدونم کجام ؟ … مثه سگ پشیمونم از بیرون زدن از بیمارستان …
از دور شدن از آریا … همه ی تنم درد میکنه و این درد ها به کنار … من استرس دارم برای اینجا بودن …
اینجا بودنی که می خوام به مرگم ختم بشه نه … نه به ! …
نمی تونم حتی بهش فکر کنم … بی هوا در اتاقکی که نیمی از اون ریزش کرده و فقط دور تا دورش دیوار هست باز میشه …
تارخ رو میبینم که داخل میاد … صورتش خیسه و مشخصه اونو شسته …
با دیدنم لبخند میزنه … دیگه برام جذاب نیست … اصلا جذاب نیست … حتی اون چهره ی بی نقص که بهم یه شیطان رو توی جلد آدم نشون میده …
اخم میکنم … نگاه ترسیده م بهش مونده … حق دارم بترسم … حق دارم و تو دلم خدا خدا میکنم …
امیدی ندارم آریا پیدام کنه … امیدی ندارم و حقمه … تارخ جلو میاد و کنارم روی پاهاش میشینه … لبخند مسخره ای می زنه که منو به وحشت میندازه …
نا زن ها نگاه جنس مخالف رو می فهمیم … که چقدر کثیفه … چقدر آلوده س …
تارخ تا الان … تا همین لحظه هیچ وقت منو این مدلی نگاه نکرده!

مو به تنم سیخ میشه از این هرز نگاه کردن … جوری که حس میکنم انگار چیزی تنم نیست و برهنه این مدلی جلوی تارخ کز کردم !
گریه م بند نمیاد… تارخ پوزخند میزنه … میگه :
تک نفره که حال نمیده … می خوام سه نفره باشه … گروپ بزنیم … می خوام ببینم وقتی آریا فیلمتو میگیره چه حالی میشه !
ماتم میبره … از ترس یه لحظه نفسم میره … جا خورده و به هم ریخته بهش نگاه میکنم …
اگه راست بگه چی ؟ … اگه … اگه واقعا چند نفر باشن …
دلم داره می ترکه از وحشت … از اضطراب … دست بلند میکنه … انگشت اشاره س رو می ذاره روی گردنم و پایین میاره …
نرم نرمک … بی عجله ! … به اولین دکمه ی مانتوم می رسه و با همون دستش بازش میکنه !قلبم جوری می کوبه که انگار قراره بیرون بزنه … قراره قفسه ی سینه م رو بشکافه یا جایی لابه لای دهنم بیرون پرت بشه …
حتی وول نمی خورم … از وحشت دست و پام سر شدن … دستش رو پایین تر میاره تا باز کردن دومین دکمه م …
دست داغش پوسته یخم رو لمش میکنه … قفسه ی سینه م رو … خنده ی خبیثی میکنه و انگشت اشاره ش این بار به خط سینه م می رسه !
انگاری بهم برق وصل کردن … تازه یادم میاد باید فاصله بگیرم …
دورشم تا بهم نرسه … وول می خورم … دست و پا بسه … دهن بسته !
می خوام دور بشم … نهایتا با اون همه تلاش چند سانتی جا به جا میشم …
فقط چند سانت … تارخ نیشخندی میزنه و نگاهش رو از چشمای ترسیده م میگیره تا همون خط سینه ای که داره لمسش میکنه …

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آبان به صورت pdf کامل از هاله نژاد صاحبی

  خلاصه رمان:   دو فصل آبان         آبان زند… دختره هفده ساله‌ای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان و عقد کنه!     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 4.4 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اکو
دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

  دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته خلاصه رمان:   نازنین ، دکتری با تجربه اما بداخلاق و کج خلق است که تجربه ی تلخ و عذاب آوری را از زندگی زناشویی سابقش با خودش به دوش میکشد. برای او تمام مردهای دنیا مخل آرامش و آسایشند. در جریان سیل ۹۸ ، نازنین داوطلبانه برای کمک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yali
Yali
4 سال قبل

خداوکیلی خیلی دیر پارت میزاری اینو خودتم میدونی….همه ی رمان نویسا میدونن که باید هر هفته یه پارت بدن بیرون ولی شما خیلی دیر پارت گذاری میکنین….. اخه چخبره دو هفته!!!!!

ستین
ستین
4 سال قبل

تفففففففف

Z
Z
4 سال قبل

همین؟؟؟؟

aynaz
aynaz
4 سال قبل

جدی بعد سه هفته واقعا نامردیه ک اینقدر کم باشه متنش

nsfise94
nsfise94
4 سال قبل

مرسیییییییییییییییییییی

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x