برام مهم نیست چی فکر میکنن ؟
بابا حسین گوشیش رو بیرون میاره و شماره میگیره … زمان میبره تا گوشی رو پایین بیاره و میگه :
_ برنمیداره …
نگرانش میشم … من می دونم تیر خورده … من می دونم هنوز سرپا نشده و دنباله من اومده … می دونم و ساکت می مونم …
می ترسم اونا رو هم نگران کنم …
*
(آریا)
_ دو دقه آروم بگیر ببنده برات …
نچی میکنم .. کلافه میگم :
_ نمی خوای دست برداری ؟ .. میگم خوبم ...
حسام شاکی ازم رو بر می گردونه و پرستار آخرین دور باند رو دور تنم می چرخونه …
وقتی چفت بدنم میشه از اتاق بیرون میره …
از جام بلند میشم و پیراهنم رو از روی تخت برمی دارم …
حسام میگه :
_دعواس بیا و ببین … الان از راهرو که داشتم می اومدم دیدم مامان باباش رو … می خوان طلاقش رو بگیرن …
خودش به جمله ی مسخره ش پوزخند میزنه و باز میگه :
_ نمیدونن آریا خان دو سال پیش گند زده …
کفری میگم :
_ زر نزن حسام … خودم اعصاب ندارم …
چیزی نمیگه … حق داره و ابن حق داشتنش به همم می ریزه که شاکی ام … از خودم و این گندی که بالا اومده …
حتی نمی خوام دیدنه رها برم … خودم می دونم گند زدم که ولش کردم .. که جاش گذاشتم و رفتم …
می دونم و چیزی نمیگم … بعد از بستن دکمه هام راه می افتم توی راهرو … پیراهنم مشکیه و خونی بودنش مشخص نیست ..
خونی بودنش مشخص نیست ...
راه می افتم و مستقیم میرم تا راهرویی که به اتاق رها ختم میشه …
در اتاق نیمه بازه و می شنوم که مادرش عصبی میگه :
_ حاج آقا من می دونستم پسرت پلیسه … اشتباه کردم دختر بهتون دادم … عاقا اشتباه کردم …
صدای ضعیفه رها میاد که لب میزنه :
_ مامان …
مادرم بین بحث میگه : بهار جان الان جاش نیست … مریضه رها … بذار برای بعد …
بهار لب میزنه :
_ اتفاقا الان جاشه … می خوام دخترم رو ببرم پیشه خودم …
دست بلند میکنم … بی فکر … حتی بی مکث … در نیمه باز مونده ی اتاق رو هل می دم و بازش می کنم تا اخر …
اخم دارم … اخمی که هیچ جوره قرار نیست باز بشه و میگم :
_ خیر باشه بهار خانوم … داری از زندگی کی حرف میزنی اینقدر محکم که میگی می بریش پیشه خودت ؟
بهار با همون اخم نگام می کنه و میگه :
_ تو این دو سال هیچ وقت کنار دخترم نبودی …
چی دارم بگم؟ … بگم ولش کرده بودم ؟ …
همین گیر و دار رها با صدای بغض کرده ای می گه :
_ آریا کار داشت … هزار بار گفتم بهت …
سمت رها برمی گردم … سمت چهره ی کبود شده و مریضش …. انگاری این تصویر دست به چاقو شده داره نمه نمه تو قلبم فرو میره که از دیدنش اخمام در هم تر میشه و حالم بدتر …
داره از من پشتیبانی می کنه … از منی که این همه بلا سرش آوردم …
حقم این دفاع نیست اما لذت نیبرم از این پشتیبانی …
شبیه بچه ای که یه نفر بابت کار اشتباهش تنبیهش نمیکنه !
بابت کار اشتباهش تنبیهش نمیکنه …
به رها نگاه میکنم … رهایی که دلگیر ازم رو برمی گردونه و چشماش رو می بنده …
لب میزنه :
_ می خوامم استراحت کنم ….
مادرم سمت بهار میره و بازوش رو میگیره … ملایم سمت در میبره و میگه :
_ هرچی شما بگی … فعلا که مریضه بیچاره …
بهار بغض کرده بیرون میره و پدرم پشت سرشون …
امیر علی قبل از بیرون رفتن رو بهم میگه :
_ دختری که من بزرگ کردم رو می شناسم … نگاهش پره از دلخوری … ولی چشات داد میزنه دوسش داری … گل کمتر بهش نگو … جاش توی خونه م روی چشامه …
نگاش میکنم فقط … بی حرف ! اونم دلگیره …
دخترشه لعنتی … بچه شه … چقدر دلم می خواست رها مادر بچه ای باشه که من پدرشم …
به خودم و حماقتم پوزخند میزنم … لبریزم از تمسخر … تمسخر به خودم …
اتاق خالی میشه و من چند قدمی رو سمت تختش برمی دارم …. کنارش که می رسم … جمله کم میارم …
چی دارم بگم بهش ؟ …
حالش رو بپرسم ؟ … مسخره هست اما میگم : خوبی ؟
چشماش رو باز میکنه …قبل ازخودم به کتفم خیره میشه … اونقدر دقیق که لب میزنه :
_ عوضش می کردی !
خون های خشک شده ی روی پیراهنم رو دیده … حرفی نمیزنم … باز میگه :
_ اصلا خونه رفتی ؟ …
خونه مون ؟ … خونه ای که مثلا آخر جوونمردیم بود که به نامش زدم …
بازم فقط نگاش میکنم …
بازم فقط نگاش میکنم … مهربونه … دلش برام سوخته … گرفته س … دلگیرم از خودم … لب میزنم :
_ باهام انقد خوب نباش …
فقط نگام میکنه … خیلی نمیگذره شاید چند ثانیه … چشاش رو اشک پر میکنه …
بارونی میشه … شکله شیشه … لب میزنه :
_ دوستت دارم اخه !
صادقانه میگه … بی غرور … خیلی وقت پیشا وقتی برای طلاق رفته بودیمم همینو گفته بود .. اون موقع هم چشماش می باریدن و لب زده بود دوستت دارم !
همون موقع هم دستم لرزیده بود برای امضا کردنه اون وکالته طلاقه لعنتی و حالا هم دلم می لرزه …
حسش می کنم … دوست داشتن و دوست داشته شدن ترسناکه !
جاش نیست …هر دو بیمارستانیم … اون داغون و من تیر خورده با لباسه چندش آوری که بوی خون میده … جاش نیست اما میگم :
_ با من ازدواج کن !
درخواست نیست … مثلا بکم با من ازدواج میکنی ؟ …
نه … این شکله یه فرمانه … که باید با من ازدواج کنه … رها جا می خوره …
بهم زل زده می مونه … بهت زده … توقعش رو نداشته …
ولی من همون دیشب که کنارم نبوده تا وقتی که پیداش کنم دسته کم هزار باری به هم ریختم و دوباره جون گرفتم برای پیدا کردنش …
خم میشم … بی هوا تر … بی مقدمه تر …
خم میشم و لبام پیشونی باند بسته شده ش رو شکار می کنن و ملایم … بی عجله … می بوسمش …
بوسه ای که حتی از پشت اون باند های مسخره هم منو به تب و تاب می ندازن و رها همه ی مدت به من زل زده مونده … خیره خیره …
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
دوستان بیاین چت روم 50
مهری دلبندم پیاما تکرار میشه تکراریه رو تایید نکن اگه میشه😁
والا من هنوز دهنم سرویسه آهو خانوم
اوه اوه علیسا جان کیمیا فقط برا خودت دست به زرشک میشه😂😂
زنمم داره درس می خونه خانوم دکتر شه😉بچهامم که کشت🥺
میلاد کلا محو شده
قرار بو به من سواری بده🤣
تو چه کردی؟زن و داف و اینا یوخ؟😂😂
برید چت روم جدید..
اهان من ندیدم داداش جان …
شرمنده!!
دوستان عزیز سایت غیر قابل تحمل شده اصلا باز نمیشه،شبتون بخیر و مراقب خودتون باشین
سرگرد و محدثه شما هم هوای همدیگرو داشته باشین
فعلا
راستی شهاب به خاطر ماهی ناراحت نشی ، شوخی کردم
ای بابا چرا پیامم دوبار میاد
ادمین داره درستش میکنه
سلام ابجی نسترن گل
دیگه اون پایین سخت بود کامنت گذاشتن اینجا جوابت و میدم
من کجا جواب کامنت های شمارو ندادم ابجی جان ؟!😐
توی رمان افرودیت و شیطان جواب دادم تو چت رومم جواب دادم منتها ندیدی😕
الانم اگه کامنت جدید گذاشتی ندیدم دیگه شرمنده دیگه رمان افرودیت و شیطان اصلا برام باز نمی کنه
حالا تا ببینم شاید فردا درست شد..😊
اره فهمیدم
خوبه پس
مارال ابجی از من که ناراحت نیستی خوشکلم
نه فقط ی روز ناراحت بودم، سوء تفاهم پیش میاد دیگه، تازه تو الان توی شرایط سختی هستی درکت میکنم
نه عسل جان فقط یک روز ناراحت بودم،تازه شما توی شرایط سختی هستی حق داری درکت میکنم
یعنی امشب شرافتم به باد رفت ، حداقل یکی از پیام هام رو پاک کنین
عین اسکلا شدم
آقا من دیگه رفتم
اره شهابک دیگه خیلی خوش حالم تموم شد یعنی ازادی خیلی خوبه
پس به سلامتی یه زوج دیگه طلاق گرفتن😔
داداش من نمی خواستم اون این جوری خواست داداش تو جای من نیست شب شوهرت بره صبح با لباس هدیه دوست دخترش برگرده منم دل دارم هیچ وقت دم نزدم شکاک بود گفتم ولشش خورد شدم پیر شدم مگه من چند ساله به خدا من بخاطر اون بیرون میرفتم یکم ارایش نمیکردم باز گیر حرفاش نابودم کرد
راست میگی من شوهر ندارم😂😂
وااای خیلی بده….ایشالله خدا به هر کی سختی میده
بعدش پاداش همشو بده👐👐👐👐
دوستان عزیز سایت غیر قابل تحمل شده اصلا باز نمیشه،شبتون بخیر و مراقب خودتون باشین
سرگرد و محدثه شما هم هوای همدیگرو داشته باشین
فعلا
شبت خوش …
ولی ادمین داره درستش میکنه
شب شماهم بخیر🖐🏻🥺💞
نههههه نروووو تنهام نذار من عاشقتم دیـووونه بار.. ❤
عروس چشم روشن باشه …
عاشق شوهر من شدی. زشته…
بخدا خجالت اوره
خخخخخخخ….. بابا الان ماری جووانا میشه پدر شوهرم
😝😋😋😋
خخخخخخخ
خوبی مارالی
من اومدم شانس گند منم اومد سایت اصلاااا باز نمیکنه
فدات بشم من دوشکای خوشکل الهی من قربونت برم
ادمین داره درستش میکنه..
اره دیدم خوبی عزیزم نسرین یکی یدونه
فدات عسل بانوو ..
تو خوبی جان جانان..
سلام عسل خانوم شما همکار محمد بودی؟😍💞
ای جانم شما خانم داداش محمدی من به قربونت برم عزیز دلم خوبی خوشکل من
اره همکارشم
اره عسل جونم🙈خدا نکنه😊خوبم شما خوبی؟💞
محدثه خانوم ساعت 11:30
بابا چه دقیق ..
بزار بشه یک دقیقه
عه میخام با داداش تیرداد هم حرف بزنم☹
تیرداد نصف شب میاد بعدا باهاش حرف بزن آفرین دخترخوب
نمیشه یکم دیگه بمونم؟ خواهش میکنم 🥺☹
چرا لجبازی میکنی دختر خوب؟ به خاطر خودت میگم،دوست داری بمون ولی اگه فردا سردرد گرفتی با من طرفی
مهدی برادر بچه رو تهدید میکنی خوب ادم ناخواسته لجباززیش میگیره
داداشم یه گم با لطافت خوووب
محدثه جونم تیرداد فردا عصری ایناهم میاد بهش میگیم که بیاد که شما با داداش تیرداد هم حرف بزنی😉
شبت خوشگلل قشنگترررین♥️
باشه☹ خیلی شب خوبی بووود امیدوارم بازم بتونم بیام شب همتون بخیر🖐🏻💖💕💞
داداشم یه گم با لطافت خوووب
محدثه جونم تیرداد فردا عصری ایناهم میاد بهش میگیم که بیاد که شما با داداش تیرداد هم حرف بزنی
شبت خوشگلل قشنگترررین♥️
خدانکنه عسسلم عسلی خواستی بری یه ندای کوچولو بده نگران نشیم
راااستی عشقم خیلییی خوشحالم که روزهای تلخت داره میگذره ما تا اخرر پشتتیم برو واسه یه زندگیی عااالی تر
محمد مهدیی دا اشی چرا اینگونه میکنی
تیکه یه چی اخهه😅
راس میگم خوو من خوددمم این مدلیم منتها عطسه میکنم سردرد نمیگیرم
چرا فک میکنی من ادم بدجنسیم☹دیشبم گفتی برادر فروشم عجبااا
جان خودم همچین فکری نمیکنم،دیگه انقد خشنم نگفتم خواهری.اگه از دستم ناراحت شدی پوزش میطلبم خواهر
حال دلم که والا غر نمی زنم ولی نه خوب نیستش ولی کلا خوبم
نه فدات شم ناراحت چیه😅
نسترن چرا این کامنت ها ارسال نمیشه
انگار مته فرو میکنه تو مغز آدم
نمیدونم مگه تعداد کامنت ها زیاد شده…
نسترن من دارم آهنگ نجوا از فرهاد و سیگار پشت سیگار از رضا یزدانی رو گوش میدم
اخییی امشب فک کردم با بچه ها گود بای پارتی مجردی گرفتین😂😂
نه بابا گودبای پارتی چ کوفتیه، من که گفتم شبا در اختیار خودمم
عزیزم امشب شب اخر مجردیت هست…
گفتم شاید رفتین با رفیق هات اب شنگولی بخورین😂😂
نه عشخم امشب کار دارم ولی شبای دیگه با رفیقام میریم بیرون😁
نسترن منو محدود نکنی😬
نه راحت باش…..
خیالم راحت شد
راستی وقتی میگی دورگه و…….من از خنده کبود میشم🤣
راستی من جراح مغز و اعصابم و البته چندتا شرکت هم دارم، بابام تاجر بود و جواهر فروشی داشت😎
اره تو پزشکی میخونی …..
جواهرات فروشی از بابات بهت رسیده ..
خودم تو عروسیتون میرقصم…. یه عروسی برپا کنیم بشه عروسی سال💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃
باش،بیووووو ـ…
بیو برقص..
فرداشبه..
من راحت وارد میشم که.سرطان روح چیه؟؟؟؟؟
سرگرد شما خانومت رو نمیاری
سلام اقا جان…
خانومم اومدی؟ چ خبرا؟ خرید کردی یا نه؟
سلام …
نه خرید نکردم الان فقط دارم شادمهر گوش میدم ….
عجیب امشب شادمهر بهم آرامش میده…
سلام مادری♥
سلام جانم…..
خوبی عروس جان..
به خوبیه شماااخوبم سرورم..
عزیزی قشنگ جانمممم…
سینه ریزی از طلا برات خریدم…
واااااو من دورت بگردم مهربونم 💗💗
معلومه شوهرت پولداره هاااا…
اره دو رگه هست یه رگش اماراتی یه رگش ایرانی …
جواهرات فروشی داره …
پسر بزرگ خانواده هست …
من اینجام😃
سلام🖐🏻
سلام عروس خانوم.
سلام زن دادا…
چقدر خوب که دوباره اومدی
سلام به روی ماهتون🥰😊، مرسی ولی اجازه ندارم بیشتر از ۱۱:۳۰ بمونم🥺☹
خووو …
چقدر زودددد…
اشکال نداره منم امشب زود میرم
اشکالی ندااره عزیزدلم فردا تعطیله بیا
هیچی از سلامتیت مهمتر نیس😂😂😅😐
تیکه میندازی خواهری؟؟
هستش خواهری
مرسی اتفاقا امشب به خاطر شما زود اومدم که محدثه هم زود بخوابه
وووی مرسی مارال جون چقد مهربونی😃🥰🥰
قربونت عزیزم 😘، من با کسایی که دوسشون دارم مهربونم
خیلی دوست داشتنی هستین همتون😊یه روز بیشتر نیست اومدم ولی وابسته شدم🥰💕
ما هم شیفته تو شدیم😘 محمد مهدی حق داره خیلی ملوس و دوست داشتنی هستی♥️
خجالتم میدین🙈💞 نظر لطفتونه💖اینارو جلو محمد نگید من ازش خجالت میکشم🙈
اوخیییی …
خجالتی کی بودی تو..
خوبه بازم😜😜
سلاااام سرگررد
خوبی؟؟؟
سلام خواهری خوبم تو خوبی؟
تا خوب چی باشع😉🙂
چه خبرا؟؟
خسته نبااشی داداشییی
خوب منظورم حال دله،سلامتی ،سلامت باشی خواهری
واااای مهرینازم واسه من بعدازظهر اینجوری بود الان خوبه…
تیرداد امشب تارا میاد؟
نمی دونم از خودش بپرس😂
بزار بیاد، خیلی باحاله
سلام داداش تیرداد خوبی؟
من که یه بار به سختی میام
ولی پنجره رو نمی بندم فقط صفحه رو رفرش می کنم😅
اره شهاب داداش منم همینکارو میکنم😅
ولی به سختی میام کلاا
من شکر خوردم گفتم راحت میام،دهنم سرویس میشه تا یه کامنت میزارم
فکنم بخاطر تعداد بالای چت روم هاست
باید دیگه زیر پارت ها چت کنیم
نه شهاب درکل سایت خودش مشکل داره …
باید ادمین بیاد درسش کنه ..
دارم همین کارو میکنم
اعههه ادمین سلام ..
خوبی ..
دستت درد نکنه..
سلام مرسی خوبم خودت خوبی؟
مرسی ممنونم ..
همیشه خوب باشی..
واسه منم کند شد….
اینجام زیر پارتیم دیگه😑😑😣😣
من نموده شدم
من هر شب قبل خواب
ده بار دستتو میگیرم
صدبار مژه هاتو میشمرم
هزاربار میبوسمت
ده هزار بار بغلت میکنم
صدهزاربار هواتو نفس میکشم
و یک میلیون بار تو وجودت حل میشم
ولی اینا همش قبل خوابه
دروغ چرا
بیشتر شبا تو خوابم با منی
تا خود صبح
ولی هر صبح که پا میشم دوباره اون ماسک بی تفاوت آدم معمولی رو میزنم رو صورتم
قول میدم که دیگه بهت فکر نکنم
تصورت نکنم
تا شبم موفقم
ولی بازم شبا قبل خواب
ده بار دستتو میگیرم………
اینم برای عشق خودم که هنوز بهش فکر میکنم ولی اون فراموشم کرده و من احمقانه به آینده ای امیدوارم که شرایطمون خوب بشه تا با هم باشیم
چه زیبا!
مارال من ۶۰۰بار ازت پرسیدم😂 ولی دوباره بگو چند سالته؟
ماهی جان من ۲۱ سالمه
ماهی؟🤨
آره دیگه ببخشید ولی حافظت داره با ماهی گلی رقابت میکنه
ماشاالله تعدادتون بالاست خب
بی خیال ماری جووانای من…🌹🌹🌹
ماری جووانا🤩
میدونم خیلی دوست داری… 😁😁😁
خیلییییییی
😔😔😔😔😔😔😔😔
عجب..سلام
به به به سلااام اقا تیرداد
خوبین شمااا؟؟؟؟
سلام خوبم تو خوبی؟
هیی شکر
چه خبراا؟؟
تیرداد من چون خودم با یکی مثله تارا سر میکنم میفهمم چی میگی
چه زجریه با یه انسان لجباز حرف گوش نده ی که از زجر دادنت حال میکنه یعنی چی؟؟
😐😂😂خلاصه تو این مورد(با اجازه برادراا)خودم پشتتم همدردی میکنم باهات
هیچی خبری نی خو چه خبر؟
اره این دسته از ادما خیلی رومخن
نمونه اش تارا 😑 از رو هم نمیره پررو
خوبی؟
خوبم
چرا حالت بده؟
نماند خواهری بگو،حرف بزن
سلام چطورین ؟
شهاب چطوری داداش؟
خوش میگذره؟
به به ببین کی اومده
خبر رسیده بود تشریف اوردید😉
گاوی،گوسفندی ،چیزی اینجوری خشک و خالی نمیشه که
گفتم این دفعه دیگه دار فانی رو وداع گفتی😂😂
منم خوبم،میگذرونیم.
خبرا زود میرسه 😂😂
حالا این سری عیبی نداره از دفعه ی بعد خشک و خالی باشه میگم یه پرس زرشک نوش جون کنی😂😂😂
نگران مباش من هیچیم نمیشه 😂
خوب خوبه دیگه
از زن و زندگی چه خبر ؟ به جایی رسیدی ؟😂
راستی این میلاد کو ؟
سلام مهرناز خانم نویسنده ی عزیز
حال شما ؟
به به علیسا اقا …
خوبی برادر جان …
افتخار نمیدی جواب کامنت های ما رو بدی خو..
سلام
کی هس کی نی؟؟؟
سلام زهرا جون خوبی؟