رمان سکانس عاشقانه پارت 87 - رمان دونی

رمان سکانس عاشقانه پارت 87

 

_ خیر باشه … یه دونه داشتیم اونم بردی …
آریا لبخند کجی میزنه و هر دو رو سمت بابا میگیره …
قبل از این که آریا چیزی بگه بابا با خنده میگه :
_ د نه د من خودم زن و بچه دارم !
من می خندم و آریا هم می خنده … اما میگه :
_ اومدم دوباره ببرمش !
جا می خورم … می خواد از چی حرف بزنه ؟ … نگرانم می کنه …
_ سلام !
صدای مامان رو می شنویم و سمت ورودی اتاقش بر می گردیم … همونجا که خودش ایستاده و به آریا نگاه میکنه !
نگاه آریا شرمزده س و میگه :
_ سلام عرض شد …
مامان_ خوش اومدی … بیا داخل …امیر علی نمی خوای تعارف کنی ؟
بابا گل و شیرینی رو می گیره و زودتر از اون داخل میاد …
همزمان میگه : والا ازم خواستگاری شد هول کردم خانوم … حالا هی قدر منو ندون بهار!
مامان ولی جدی جواب میده :
_ مگه می شه ادم قدر زندگیشو ندونه!؟
بابا جا می خوره … مننم جا می خورم و آریا خونسرد میگه :
_ من ندونستم !
رنگ به رنگ میشم و اریا زده به سرش .. نکنه بخواد از مشکلاتمون حرف بزنه …
نکنه بگه چه خبر بوده و من استرس میگیرم …
مامان نمی ذاره ما به هم برسیم … منطقی بخوای بهش فکر کنی حق داره …
ولی … ولی عشق و چه به منطق ؟
مامان جلو میاد و گل و شیرینی رو از بابا میگیره … لب میزنه :
_ انگاری امشب قراره خیلی چیزا بشنویم عزیزم !

مامان تیزه … زرنگه … من دلم نممی خواد آریا به حرف بیاد اما مصممه … محکمه ‌….
بابا بهش تعارف میزنه تا بشینه و همزمان به مامان چشم غره میره !
آریا روی پبل میشینه و خیلی وقته خونه ی بابا اینا نیومده !
خییلی وقت اندازه یه سالی میشه و بیشتر برای مامان برای همین ازش شاکیه !
سکوت خونه رو برداشته … فضا ، فضای سنگینیه !
معذب کننده س … من میرم تا آشپزخونه و می خوام چای بریزم که صدای بابام رو پشت سرم می شنوم ، اونم در حالی که سعی داره صداش رو تا آخرین توانش پایین بیاره و میگه :
_ چه خبره تو این خونه ؟ … مامانت چشه ؟
شونه بالا می ندازم و به همون اندازه یواش جواب میدم :
_ شمشیر از رو بسته برای آریای بیچاره !
بابا تک خنده ای میکنه و میگه :
_ حیا کن دختر !
راستش از بابام خجالت نمیکشم و نکشیدم هیچوقت ..
مثل مامان پیگیر نیست و اذیتت نمیکنه !
شاید بهتر باشه بگم مثل مامان اونقدر زیاد و افراطی نگران زندگی من نیست !
می ذاره همه چیز روند طبیعیش رو طی کنه و حالا هم سری با تاسف برام تکون میده و میره تا پذیرایی !
منم با سینی که استکان ها رو از چای پر کردم دنبالش میرم .
سینی رو روی میز می ذادم و روی مبل تک نفره ای که کنار آریا هست میشینم .
میگم : فکر کردم امروز میری کار !
لبخخند ملایمی میزنه و میگه :
_ گفتم احسان بیاد جام …

سری تکون میدم که این بار اریا سمت مامان برمی گرده و و میگه :
_ و البته یه خورده حرف داشتم بزنم … حرفایی که باید زودتر میزدم و نزدم !
مامان با دقت گوش میده و بابا دست دراز میکنه سمت سینی ، استکانی برمی داره و من میگم :
_ وا … چه حرفی ؟ …
راستش می خوام حرف بزنه … تا حدودی خجالت میکشم ! از این که مامان اینا بفهمن با این شرایط بازم من خونه ی آریا موندم !
آریا سمتم برنمیگرده و عوضش میبینم نیم رخش رو که داره به بابا نگاه میکنه و میگه :
_ اومدم رها رو خواستگاری کنم !
ته دلم خالی میشه و مامان ابرو بالا می ندازه … بابا تک خنده ای میکنه و میگه :
_ فکر نمیکنی خیلی رومانتیک شدی ؟
آریا نمی خنده … حتی یه کمم از جدیتش کم نمیشه و باز میگه :
_ اومدم رها رو برای بار دوم خواستگاری کنم ! این بار میخوام حماقت خرج نکنم !
بابا گیج و گنگ لب میزنه :
_ متوجه نمیشم آریا !
آریا رک ، بی پرده ، بی مکث میگه :
_ ما زن و شوهر نیستیم ! … حداقل الان !
بابا اخم میکنه … مامان جا می خوره … هر دو سکوت میکنن اما تشنه ی شنیدنن … من دست و پامو گم میکنم …
لبخند مسخره ای میزنم و میگم :
_ عه … آریا … این … این مسخره …
بابا بین گفته م می پره و تشر مانند میگه :
_ چند دقیقه اجازه بده رها !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا

  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون رو از نامزدش دور نگه داره؟       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی

  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن‌. حالا اون جدا از کار و دستور، یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
گیشنیز
3 سال قبل

قصد پارت گذاری ندارید عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Mahdis
Mahdis
3 سال قبل

خداییش نمیشه پارتارو زیادترش کنین
دق کردم از بس فک کردم ب اینک بعد این پارت جی میشه
بابا مام ادمیم دل داریم یکم ب نطر ما هم توجه کنین🖤😐😑

گیشنیز
3 سال قبل

په چرا انقد کم بابااا
لان۵صب تو پارت نزاری ین۵گین تری هی دو کلمه مینویسی جای حساس تمومش میکنی اه

(:
(:
3 سال قبل

بده دیگه سگ مصب تمومش کن این مسخره بازیو وافعا که دیگه از هر چی رمان آنلاینه زده میشم😂😐😐

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  (:

خشم النازی 😂😂😂

ریحانه
ریحانه
3 سال قبل

امام زمان ظهور کرده؟؟😳😑
چرا انقد کم

Sogol
Sogol
3 سال قبل

کم بووووووووووووووووووووووود
حالا هم که اریا به خودش اومده بهار کوتاه نمیاد که
عااااااااااااااالی بود

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x