رمان سکانس عاشقانه پارت 90 - رمان دونی

رمان سکانس عاشقانه پارت 90

 

غذام رو از سمتی به سمت دیگه ی بشقاب هل میدم و امروز باید برم بیمارستان … مامان میگه : غذاتو بخور … بازی بازی نکن !
سر بلند میکنم و قاشق رو توی بشقاب ول میکنم … میگم : اشتها ندارم !
میگه : بابات برا تو حلیم آورده … دیشبم شام نخوردی … تا آخر وقت تو بیمارستان از هوش میری !
ساکت باز قاشق رو بلند میکنم … مامان اما دووم نمیاره و میگه : با کی لج میکنی ؟ … ما ؟!
سر بلند میکنم و لبخند میزنم :
_ اتفاقا خوشحالم که انقدر براتون مهمم !
_ جز تو بچه ی دیگه نداریم … داریم ؟
قاشق پر شده از حلیم رو دهنم می ذارم و از جام بلند میشم ‌.. میگم : بهتر که فقط منم !
مامان لبخند میزنه … من بیرون میزنم از آشپزخونه .. از خونه …
تا سرکار میرم و همه از بونم خوشحالن … رسیدنم رو تبریک میگن و روز از نو روزی از نو … آریا پیام میده … تا حالا ندیدمش … یا کار داره یا داره به تصمیم مامان اینا احترام می ذاره …
ازش پرسیده بودم چرا به اونا گفته و جواب داده بود چون می خواسته از اول شروع کنه !
از اوله اولش … این طوری با فکر بودنش رو دوست دارم !
مامان بابام دیگه به روی خودشون نمیارن و شب خسته از کار کردن بی وقفه توی بیمارستان خونه میرسم …
از اولش حس میکنم مامان و بابا می خوان چیزی بگن و تهش مامان خودش رو از روی مبل جلو میکشه و استکان چایش رو از روی میز برمی داره … همزمان میگه :
_ بابات برای فردا شب با دکتر مودت حرف زده تا به تو مرخصی بده … آخه گفته بودی فردا شب شیفتی !

آخه گفته بودی فردا شب شیفتی !
نگاش میکنم و میگم : وا … خب من تازه امروز رفتم … برای فردا شب چرا باید مرخصی بگیرم ؟
بابا جواب میده : فردا شب مهمون داریم …
مشکوکه … همه چیز مشکوکه و میگم : ینی چی ؟ … خب بار اولمون که نیست وقتی مهمون میاد من خونه نیستم !
مامان میگه : این مهمون برای تو میاد !
اخم میکنم و با خنده ی عصبی ای میگم : انگاری خواستگار می خواد بیاد !
بابا سری تکون میده و وقتی میگه دقیقا جا می خورم …. اولش فکر میکنم شوخی میکنن و میگم : شوخی می کنین ؟!؟!
مامان _ چرا باید شوخی کنیم !؟
قیافه ی هر دوشون جدیه … ماتم می بره … بابا میگه : رنجبر وقتی شنید از شوهرت جدا شدی گفت وقت رو تلف نمیکنه و برای پسرش تو رو می خواد !
صدا بلند میکنم : چی ؟!؟!؟
از جام بلند میشم : خواستگار می خواد بیاد ؟ .. من الان باید بدونم ؟ … بعد از قرار و مدار ؟!
بابا نچی میکنه و مامان اخم کرده میگه :
_ کسی به اونا جواب مثبت نداده !
با پرخاش میگم : نباید بده ! چون جواب مثبتی در کار نیست … من آریا رو دوست دارم !
مامان پوف کلافه ای میکشه و بابا میگه :
_ اریایی که سر افکندگی باباش رو جا گذاشت ؟ … حاج حسین زنگ زد و معذرت خواست … مرد بیچاره خیلی ناراحت بود !
_ بابا هرچی بوده تموم شده … الان مهمه … الان من بیشتر از هرکسی میگم آریا !
بابا عصبی پلک می بنده و مامان اما حرف خودشو میزنه : فردا خواستگاریه … توام آماده میشی … نخواستی میگی نه نمی خوام … کولی بازی نداره !

کولی بازی نداره !
شاکی و گرفته لب میزنم : من خودم بالغم و عاقلم !
مامان چپ چپ نگام میکنه و محل نمیدم … از جام بلند میشم و میرم تا اتاقم …
عصبی ام … پر بغض سمت تلفنم میرم و شماره ی آریا رو میگیرم …
بوق می خوره چند بار تا برداره و برمی داره … صداش خواب آلوده ، دیشب شیفت بوده و امروز ماموریت … میدونم خسته س و پشیمون میشم که گِله کنم یا غر بزنم !
_ الو … رها …
لب میزنم : هیچی … ببخش بیدارت کردم !
با مکث جواب میده : چی شده !؟
تند میگم : هیچی !
پرخاشگر جواب میده : اُسکلی چیزی ام ؟ … نمیفهمم این بغضو ؟
بینیم رو بالا میکشم و میگم : دارم گریه میکنم !
صداش هوشیار میشه … جدی میپرسه : چی شده؟!
_ خواستگار میاد فردا … مامان … مامانم گفت …
بین گفته م میگه : چی ؟ … چی میاد فردا ؟
_ میگم یعنی …
از حاشیه خوشش نمیاد که شاکی صدا بلند میکنه : چی چی رو خواستگار میاد ؟!
_ آریا آرو …
باز نمی ذاره حرفم تموم شه و صدا بلند میکنه : واسه زن من ؟!؟ ننه بابات چی فک کردن با خودشون ؟!
می خوام جوابشو بدم که صدای بوق اشغتل تو گوشم می پیچه و تهش صدای تلفن همراه بابام از توی سالن پذیرایی رو میشنوم !
صدای بابا که جواب میده :
_ بله … ممنونم … رها چی میگه ؟ …‌بیخود به شما اطلاع داده آریا جان … این یه مسئله ی خانوادگیه ! … شما جدا شدین … بله در جریانم … شما هم رها رو فراموش کن !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
32 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
در انتظار پارت از ی آدم احمق
در انتظار پارت از ی آدم احمق
5 ماه قبل

بقیششششش نگید ک دیگ پارت نداده و نمیدعع

اسما
اسما
1 سال قبل

چرا میای چندتا پارت میزاری بعد میری بای بای ادما که علاف تو نیستن احترام بزار اگه نمیخای همشو بزاری که کلا نمیزاشتی از اول

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

چرا ادامشو نمیزاری من بخش مربوط به آریا و رها رو خیلی دوست داشتم الان دوسال شد بزارش دیگه اگه که کتابشو چاپ کردی بگو تهیه کنم.

mona
mona
2 سال قبل

لطفا پارت جدیدو بزار اگه زحمتی نیست 😒

1746631708
1746631708
2 سال قبل

ادامه رمان چی شد 🤨

بانو
بانو
2 سال قبل

خانما اقیان به اطلاع میرسانم خانم نویسنده،نویسنده سکانس عاشقانه به دیارباقی شتافت 😂

ک جان
ک جان
2 سال قبل

پس کو این پارت ۹۱ همه یه گوگلو رمانهارو زیرورو کردم ولی انگار که نه انگار این رمان خاک تو سر چرا تموم نمیشه آخه

.....
.....
2 سال قبل

اینچه وعضشه تازه داره همچی مشخص میشه نکنه وسط رمانت مردی بی مزه فکردی الان واست فاتحه میخونن نه اتفاقا فوشت میدن اه اه چندش

Pari
Pari
2 سال قبل

بقیه رمان چی شد؟

نازلی
نازلی
2 سال قبل

مسخره ها با این رمان نوشتنتون نمیتونید ننویسید اسکلید مگه یا مارو اسکل گیر اوردین اه اه

F.n
F.n
2 سال قبل

برای شادی روح نویسنده رمان الفاتحه

پریزاد
پریزاد
2 سال قبل

نویسنده لطفا رمان را بصورت پی دی اف در سایت قرار بدین ما الان سه ساله داریم رمان شما رو دنبال می کنیم این حق ما نیست

&
&
3 سال قبل

برات متاسفم واقعا که پس بهار چی شد اون فقط مهم بود واقعا متاسفم که وقت ادم رو الکی میگیرید با این رمان های مزخرفتون بخوره تو سرت با این رمان نوشتنت

ندا
ندا
3 سال قبل

واقعا پارتگذاری افتضاحه بعد یه سال یه نصفه پارت میزارن ک چی اخه
شتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
خدایا خودت صبر بده
خسته شدممممممممممممم

Sara
Sara
3 سال قبل

شت 🤯هنوز پارت جدید نیست اسکل کردین

نیوشاss
نیوشاss
3 سال قبل

من کنجکاو شدم‌خواستگاردختره رو ببینم😉😀😁😃😂 امیدوارم از اون جنتلمن های خوشتیپ
باکلاس باشه•• همه بمونن تو کفِش 💓😘😇

رویا
رویا
3 سال قبل
پاسخ به  نیوشاss

به نظرتون نویسنده هنوز در قید حیاته یا دار فانی رو وداع گفته

.....
.....
2 سال قبل
پاسخ به  نیوشاss

اینچه وعضشه تازه داره همچی مشخص میشه نکنه وسط رمانت مردی بی مزه فکردی الان واست فاتحه میخونن نه اتفاقا فوشت میدن اه اه چندش

زرگل
زرگل
3 سال قبل

فکر کنم نویسنده این رمان تفریحی سالی یک پارت کوچلو مینویسه میزاره که شرمنده ماها نشه😁 دوستان پیشنهاد میکنم رمان در پناه آهیر رو بخونید،نویسنده اش به شدت پایه
اس جیگرتون حال میاد با این رمان،هرسه روز یکبارهم یک پارت بلند میزاره، خلاصه خیلی باحاله بخونیدش عاشقش میشین😉

زینب
زینب
3 سال قبل

سلام.پس بقیه ی رمان چی شد؟
منتظریم

NIKI
NIKI
3 سال قبل

واقعا براتون متاسفم که ۴ ماه بیشتره یه پارت نذاشتین 😑😑

ناشناس
ناشناس
3 سال قبل

هی
آخرش من میدونم دایاناسور دوباره احیا میشه این رمان تموم نمیشه همینجور میمونه.

دسته‌ها
32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x