رمان سکوت تلخ پارت 14 - رمان دونی

 

 

 

 

– حالا تو چرا دمغ شدی؟

 

نفس عمیقی کشید

 

نگاه برداشت از نیم رخ مرد پیش رویش و با مکثی طولانی لب زد

 

– کیارش نامزد سابقم بود …

 

تک ابروی مشکی رنگ مرد بالا پرید

 

– چرا بهم خورد؟

 

– تفاهم نداشتیم …

 

هاکان به تایید سرتکان داد و پرسید

 

– حالا اینجا چی میخواست؟

 

بازدمش را از سینه بیرون داد

 

– اومده بود ببینه چرا یهو زده به سرم و میخوام با تو ازدواج میکنم …

 

ماشین پشت چراغ قرمز متوقف شد و هاکان سر به سمتش چرخاند

 

– چی بهش گفتی؟

 

نگاه از ثانیه شماری که عدد سی و پنج را نشان میداد گرفت و به چشمان قهوه ای رنگ مرد زل زد …

 

– گفتم عاشقت شدم …

 

#پارت_پنجاه‌وشش

 

لبخندی کمرنگ روی لبهای هاکان نشست …

 

– آفرین ، جواب درست رو دادی!

 

ثانیه شمار از عدد چهار گذشت ..

 

هاکان چشم گرفت و مانلی اما همچنان زل زده بود به نیم رخ او…

 

مردی که حالا نامزدش بود …

 

– کجا میریم؟

 

چراغ سبز شد و هاکان حین حرکت پرسید

 

– نمیدونی؟

 

میدانست

 

اما انقدر در آن لحظه گیج بود که یادش نمی آمد

 

مانلی که حرفی نزد هاکان ادامه داد

 

– خرید لباس عروس ..

 

اهانی زیر لب گفت و سر پایین انداخت …

 

امروز روز خرید لباس عروسش بود

 

عروسی که هیچ باب میل او نبود

 

شده بود یک عروسک که طبق خواسته دیگران باید زندگی میکرد

 

پدربزرگش علنا قصد بدبخت کردنش را داشت …

 

البته که حالا برای پشیمانی دیر بود …

 

هم او و هم هاکان با هم قرار گذاشته بودند

 

حاج کمال که سر زمین میگذاشت همه چیز تمام میشد

 

طلاق میگرفتند و هرکس پی زندگی خودش میرفت

 

#پارت_پنجاه‌وهفت

 

ماندنشان پشت ترافیک بهانه ای شد تا مانلی به خود جرات دهد و سوالاتی که در ذهنش رژه میرفتند را بپرسد

 

– اگر همه چیز طبق انتظاری که داری پیش نره چی میشه؟

 

هاکان نیم نگاهی به سمتش انداخت

 

-منظورت چیه؟

 

موهای افتاده روی صورتش را پشت گوش هل داد و دل به دریا زده گفت

 

-اگر عزرائیل به این زودیا نخواد سراغ پدربزرگت بره تکلیف ما چیه؟

 

از حرفش هاکان در گلو خندید

 

نگاه گرداند روی چهره بامزه دخترک و جواب داد

 

– دیدیم داره زنده موندنش طولانی میشه خودمون دست به کار میشیم …

 

مانلی شوکه نگاهش کرد

 

-چی؟

 

دم عمیقی گرفت

و با لحنی جدی گفت

 

– این اتفاق نمیفته ، نگران نباش..!

 

او اما نگران بود

 

نگران آینده نامعلومی در کنار این مرد …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 179

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوگار

    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب رو برام حَروم کرده…!   اون لعنتی از مَـن یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دختران ربوده شده
دانلود رمان دختران ربوده شده به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاده

      خلاصه رمان دختران ربوده شده :   مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه ترکیبی خواهند شد برای یه برده داری و اطاعت جاودانه ابدی. در گوشه دیگر مردی تاجر دختران فراری و دختران دزدیده شده و برده هایی که از روی اجبار یا حتی از روی اختیار همگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

فاطمه جان روز به روز داره کمتر میشه پارتش وقتی رمانا کوتاه میشن خیلی رو اعصابن از این به بعد براشون کامنت نمیذارم مثل حورا ،اووکادو و هامین چون فکر میکنم نویسنده هاشون هوایی میشن مثل نویسنده دلارای که کامنتا زیاد شد رمانش شد ماهی دوخط بی محتوا

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

چرا اینقدر کم!!!!!!!🥲🥲

ماهی
ماهی
9 ماه قبل

اینم که شوت رفت پارتش
چرا انقدر کم و مزخرف

رمان هایی که میخونم:دلارای،حورا،توکا،دنیز،مانلی
رمان هایی که میخونم:دلارای،حورا،توکا،دنیز،مانلی
9 ماه قبل

هاکان اولین بار طوری بود که بهش نمیاد این طوری عادی و مهربون با مانلی رفتار کنه

ولی خب پارت کوتاه تر شده بود.

نازی برزگر
نازی برزگر
9 ماه قبل

شکر خدا اینم داره هروز اب میره قبل گذاشتن رمان اول میشستینش تا ابرفتش درست شه بعد بزار داره میشه مثل حورا ازش کم میشه

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x