رنگ نگاهش تغییر کرده بود
حالا طوری دیگر به مانلی زل زده بود
دلسوزانه و شرمنده
– جواب تماسای سوفی رو ، مامانت رو نمیدم ، اگه قراره از زیر مسئولیتت شونه خالی کنی منم میشم یکی مثل خودت
سوفی از صبح هزار بار زنگ زده و پیام داده
از من سراغ تو رو گرفته ، خودت باهاش تماس میگیری و خر فهمش میکنی کجایی …
پلک زد
نفس عمیقی کشید و گفت
– اگه قراره این شرایط ادامه پیدا کنه همه چیز بیفته سر من ، هر اتفاقی که قراره بیفته رو به جون میخرم و برمیگردم خونه ، برامم مهم نیست چی میشه
گفت
و بی توجه بهنگاه هاکانپشت به او چرخید و با قدم های بلند سمت ساختمان رفت
– صبر کن
اهمیتی به هاکان نداد
قدم هایش را تند تر برداشت و خود را داخل آسانسور انداخت
به محض ورود دکمه طبقه سوم را فشارد
در که بسته شد سر بالا گرفت و اجازه لرزش به چانه منقبض شده اش داد
#پارت_هشتادونه
* * *
سارا در آغوشش بود
یک دستش دور کمر او بود و دست دیگرش میان موهای او
-از امشب میترسم
کلافه فک فشرد
– باز برگشتی سر خونه اول؟
سر سارا روی سینه اش بالا آمد
نگاه مضطربش را به چشمان مرد داد و بغض کرده گفت
-داری باهاش ازدواج میکنی هاکان ..چطوری میتونم آروم باشم؟
هاکان عصبی بود
عصر بود
هزار کار و دردسر داشت و سارا هم وقت گیر آورده بود
-چندبار باید برات توضیح بدم تو چه شرایطی گیر کردم؟ چرا نمیفهمی ، من از اون دختر هیچجوره خوشم نمیاد …
نفسی گرفت و با صدای بلندی تری ادامه داد
– هیچ حسی بهش ندارم ، حتی نمیدونم چطوری قراره این مدت تو خونه ام حضورشو تحمل کنم ، اونوقت تو حرف از علاقه میزنی؟ به کی؟ اون دختره؟
#پارت_نود
هاکان از خود مطمئن بود
حتی تصور علاقه مند شدنش به مانلی خنده دار بود
آن دختر برایش اهمیت داشت اما ممکن نبود روزی استاندارد هایش تا این حد تغییر کند
که از مانلی خوشش بیاد
ممکن بود مگر؟
البته که
مانلی چیزی کم نداشت تنها موضوع این بود که او درست برخلاف سلیقه هاکان بود.
سارا کمی امیدوار شده بود
صورتش را زیر گلوی مرد فرو برد و نفس عمیقی کشید
– ازش خوشم نمیاد ، هر چقدرم سعی میکنم باهاش دوستانه رفتار کنم نمیشه ، دست خودم نیست هاکان …بهم حق بده نگران باشم
هاکان چیزی نگفت..
تنها میدانست که باید برود
امروز روز مناسبی برای دلداری دادن سارا نبود
تا چندساعت دیگر
جشن ازدواجش بود
ازدواج با دختری که قرار نبود جایی در زندگی اش داشته باشد
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 159
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سوال:
امروز نیابد پارت این رمان میاومد؟؟!
شبيه رمان مادموزل شده ياد اون و اذيتهاي فرزان و بدبختي رستاي مظلوم افتادم
نه فرزان رستا رو مجبور به رابطه و این کارا میکرد ولی هاکان اینکارو نمیکنه فقط سارا رو دوست داره
کاش یذره رمان ها تغییر کنه همشون شده دو نفر ازدواج زوری میکنن یا از اول از هم خوششون نمیاد بعد یهو میشن لیلی و مجنون دیگه کسل کنندس. مثلا حورا یچیز متفاوت بود ولی نویسنده ادم درستی نیست مثل ادم پارت بده تا لذت ببریم
با این وضع پارت گذاری امیدوارم این رمانم نابود بشه،چون هیچ معنا و مفهوم خاصی نداره و داره مثل رمان های تکراری و بی معنای دیگه پیش میره علاوه بر اون تنها محتوایی که داره میتونه براش مخاطب خاص جمع کنه اینه که توش محتوای پورن استار میزاره
وقتی هاکان ببینه همه جوره از نظر اخلاقی مانلی از سارا بهتر خود به خود جذب مانلی میشه
مانلی مظلوم کجا سارا پاچه دریده کجا
واقعا حاج کمال راست گفته که بدرد نمیخوره دختر که نباید اینقدر بی حیا باشه حتی اگه طرف مقابل دوست داری باید برای خودت ارزش قائل بشی
آقا هاکان روزای عاشقیت و مجنونیت برای مانلی هم میبینیم اونموقع که داره برای مانلی عز و جز میکنی حالتو میپرسیم
تهش مانلی و هاکان به هم علاقمند میشن ولی بازم نباید مانلی این شرط هاکان رو قبول میکرد