چشم دزدید و هاکان با تامل نگاهش را از او گرفت
سوی سوفی برگشت و ادامه داد
– نگفتی خواهر فضوله …
– قهر کردین با هم؟
سوال سوفی بود
تمام دلیلی که به ذهنش میرسید همین بود .
هاکان که جوابش را نمیدهد روی نظرش پا فشاری میکند
– پس بگو
تازه عروس و داماد واسه هم رفتن تو قیافه…
مانلی همچنان سرش پایین بود
هاکان اما با اخم داشت خواهرش را تماشا میکرد
– شاید اگه تو شر رو کم کنی من و زنم زودتر آشتی کنیم!
لبهای سوفی به خنده کش می آید و با شیطنت می گوید
– میخوای از خواب پا نشده کارای بی ادبی کنی؟
خب حق داری منم بودم از خواب پا میشدم زنمو با اون شکل و شمایل میدیدم مزاحم رو از خونهمیپروندم
هاکان تک ابرویی بالا میدهد
– همین که میدونی مزاحمی خوبه ، کی شرتو کم میکنی؟
سوفی حین خندیدنش می گوید
– طاقت نداریا داداش
خیله خب
الان میرم
فقط سریعتر اشتی کنید
ترجیحا حین اشتی کردنتون هم به عمه شدن من فکر کنید .
#پارت_صدوشصتوهشت
تمام ارزوی مانلی خفه شدن سوفی بود
چرا دهانش را نمی بست
کاش میتوانست یک لگد نثار دهانش کند
چرا مسخره بازی درمی آورد
او که بی نمک نبود
البته که تمام این تفاسیری که برای سوفی داشت از شدت حرص بود
اگرنه که رفتار سوفی بد نبود
کمی شیطنت پیاده کرده بود.
برخلاف هاکان او سوفی را بدرقه کرده بود
سوفی هم طی رفتنش از هم زدن دست برنداشته بود
مدام برایش مزه می ریخت
سفارش سفید و تپل بودن بچه را هم میکرد
تاکید هم داشت برای موهایش گزینه فر را انتخاب کنند
آخر بار هم پرسیده بود روز روشن خجالتشان نمیشود؟
حداقل تا شب صبر کنند که هوا تاریک شود بعد ..
رُسش را کشیده بود تا رضایت به رفتن داده بود .
در را می بندد
دستی به صورت گر گرفته و داغ خود میکشد
حالا چطور از پیش چشم هاکان میگذشت و به اتاقش می رفت؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 194
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اینطور که معلومه این رمان دلارای دومه وحورای سوم ،اینقدر کش دادن یه موضوع چیه آخه خب مگه ما مسخره تونیم فقط یه کلمه میگفتی سوفی سربسرش گذاشت واز خصوصیات بچه گفت اول تا آخرش شد نظر سوفی وای ک چقدرم زیاد بود چشم درد گرفتم تا تموم شد خخخ
خب این پارت یه کم بهتر از پارت قبلی بود
انشاءالله روند طولانی شدن پارتها همینطوری افزایش پیدا کنه
والا پسر ۱۶ ساله نیست با یه بار تصویر به فنا بره اینطور که معلومه نویسنده تیپ شخصیتی مردای بالای ۳۰ سال رو نمیشناسه که اینجوری تصویر کرده
اونم هاکانی که شب و روز یکی جلوشه و مانلی اولین زنی نیست که جلوشه
دقیقا