گوشی رو از لای انگشتهاش بیرون کشیدم و با نشون دادن یکی از مدلها گفتم:
-ولی تو نگران نباش.ببین…من یه میکاپ ساده انتخاب کردم.من خودمم آرایش غلیظ دوست ندارم…باهاش شرط کردم…گفتم آرایشم باید اونقدر ملیح باشه که هیچکی نفهمه اصلا چیز میز مالیدم به خودم.ببین مثل این…
وقتی من داشتم محض اطمینان خاطرش واسش توضیح میدادم اون آروم آروم دستشو از زیر لباس تنم رد کرده بود
بی توجه به کارهاش همزمان به توضیحاتم ادامه دادم و گفتم:
-مدل موهام هم ساده است
من کلا خودم ساده پسندم.
بهش گفتم مثل این مدلی…خوبه نه !؟
به جای جواب دادن به سوالم پرسید:
-سوتین نبستی !؟
تا اینو گفت متوجه شدم تمام مدتی که داشتم حرف میزدم اصلا گوشش پی حرفهای من نبود.
سرمو چرخوندم سمتش و جواب دادم:
-نه موقع خواب نمیبندم…
با رضایت گفت:
-آفرین…
لبخند زدم و پرسیدم:
-چرا !؟
لبخند معنی داری زد و گفت:
-هیچی…کار خوبی میکنی!
اینو گفت و بیشتر بهم نزدیک شد…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 7
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
کد بانو اوون پارت طولانیت تموم شد نمیخای جدید بزاری
یعنی فقط میتونم بگم خدا بزنت که جیگر ما له کردی
بالاخره طلسم شکست بعد یک هفته
ولی کلا این پارت دو جمله نشد
حس این بچه کلاس اول و دومیا که بهشون میگی مشق بنویسن از رو اجبار بزرگ مینويسن که دو تا کلمه تو یه خط جا بشه نویسنده هام انقدر فاصله میندازه تو جمله ها که پارت زیاد جلوه کنه
ولی نمیدونم چرا ما رو ساده فرض کرده با این ترفند مسخره اش
دستت بشکنه نویسنده
گل گفتی
واقعا پارت خیلی کم بود در ضمن میدونید چند روز بود پارت جدیدی نیومده
وجدانا بشمر ببین چند خط میشه