رمان عشق صوری پارت 145

4.3
(3)

 

سرمو بالا گرفتم و حین نگاه به پنجره های اون خونه ی بدون حیاط گفتم:

“دلم‌میخواست باهم بریم پیاده روی…”

تند و سرسری گفت:

“من پیش فرزادم…واسه حساب کتاب و همون کارای دیشب.فعلا نمیتونم بیام…
بدون من برو”

پوزخند زدم و پرسیدم:

” پس پیش فرزادی؟”

“آره…سرمم خیلی شلوغ دیگه تماس نگیر”

اینو گفت و تماس رو قطع کرد.لبخند تلخی زدم…لبخند خیلی خیلی تلخ…
جالب شد!
دروغ به این بزرگی رو چطور میتونست تحویل من بده!؟
نفس عمیقی کشیدم و رفتم جلو.
جرات به خرج دادم و انگشتمو رو دکمه ی زنگ گذاشتم و فشارش دادم.
اگه خود فرهاد جواب میداد هیچی نمیگفتم اما…

“بله…؟”

صدای یه زن بود.همون صدایی که وقتی شماره اش رو گرفتم به گوشم رسید.
همون صدایی که ناز داشت حتی وقتی از سکوت من هم کلافه شده بود.
دوباره حرف زد و این حرف زدنش منو از هپروت کشوند بیرون:

“بله؟کیه؟ گفتم کیه….؟”

یک گام رفتم جلو و گفتم:

“میشه بیاین دم در…”

کنجکاو پرسید:

یک گام رفتم جلو و گفتم:

“میشه بیاین دم در…”

کنجکاو پرسید:

“شما…؟”

کمی فکر کردم و دم دستی ترین بهونه رو آوردم:

“من..من …همسایه…”

قانع شد و باور کرد و گفت:

“آهان باشه..الان میام”

صدای فرهاد رو شنیدم وقتی که ازش پرسید:

“کیه؟”

“هیچی بابا همسایه اس…خروس بدمحل!دقیقا وقتی باید بیاید که ما وسط عشق و حالیم و…”

گوشی رو گذاشت و من دیگه مابقی حرفهاش رو نشنیدم.
عصبانی و جدی رو به روی در ایستادم و خودمو آماده ی جنگ کردم.
آماده ی بحث و جدال و دعوا…
میخواستم سرش داد بزنم.داد بزنم و بگم این بود دوست دارمهات؟
این بود عشق و علاقه هات….؟
تویی که منو سر هر مورد کوچیکی آزار میدادی حالا اینجا چیکار میکنی….
آره!
وقتش بود جواب پس بده.
وقتش بود براش دادگاه برگزار کرد.
چنددقیقه بعد صبر من به پایان رسید و بالاخره در باز شد.

چنددقیقه بعد صبر من به پایان رسید و بالاخره در باز شد.
تو قاب در زنی ایستاد که تا قبل از دیدنش هیچ تصوری از صورتش نداشتم.
هیچ تصوری از حالت نگاه، رفتار یا حتی شمایلش…
حتی به خودش زحمت پوشیدن روسری یا چیزی که موهای بلوند و سرشونه های لختش رو بپوشونه نداده بود.
چشمهای کوچیکی داشت که با آرایش درشت جلوشون داده بود و بینی ای عمل شده اما زیبا و لبهایی که مشخص بود به لطف ژل اونقدر پر و گوشتی هستن.
موهای کوتاه ریخته رو پیشونیش رو کمی کج کرد تا روی چشمهاش بیفتن و بعد هم پرسید:

-امرت !؟

حتی لحنش هم موقع حرف زدن مناسب نبود.
باورم نمیشد!
این همون زنی بود که اون به من ترجیحش داد!؟
این دختر معلوم الحالی که با با یه پیرهن استین کوتاه و شلوارک کوتاه تا جلوی دراومده بود تا یه غریبه رو ببینه.
آدامس رو با حالا بعدی تو دهنش جوید و دوباره پرسید:

-اومدی اینجا منو نگاه کنی؟ نمیخوای حرف بزنی؟
نکنه لالی ؟ لالی ؟

لعنت به تو فرهاد!
دلم میخواست همونجا بالا بیارم.
کاش لااقل آدم بهتری رو پیش روی خودم می دیدم.
یه زن زیباتر و با وقار تر نه یه دختر دریده با صورتی سراسر عمل و آرایش و لحن چندش !
نه دختری که از کبودی های گردنش مشخص بود جین انجام چه کاری تا اینجا اومده.
براندارم کرد و گفت:

-گقتی همسایه ای ؟ په چطور من نمیشناسمت ؟ جدیدی ؟حالا چی میخوای ؟

بالاخره لبهام رو از هم وا کردم و گفتم:

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۱ ۱۷۱۹۲۰۰۳۸

دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین…
IMG 20230128 233946 2632

دانلود رمان عنکبوت 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید می‌شود و با پیدا شدن جنازه‌اش در ارتفاعات شمالی تهران، شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه می‌گذراند و درست مثل قطعات یک جورجین مکملی…
IMG 20210725 110243

دانلود رمان دلشوره 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با…
عاشقانه بدون متن e1638795564620

دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۲۰۷۸۶

دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۰ ۲۳۴۷۵۳۰۵۶

دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی…
IMG 20210815 000728

دانلود رمان عاصی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام …
2

رمان قاصدک زمستان را خبر کرد 0 (0)

1 دیدگاه
  دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد خلاصه : باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال، مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت…
شیطون2

رمان دانشجوهای شیطون 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nerges
Nerges
2 سال قبل

پارت146 رو بزارید دیییگگگگ من نمیتونم صبر کنمممم

رویا
رویا
2 سال قبل

هر روز پارت بزار این جوری بهتر منتظر میمونیم می‌فهمیم جریان چیه یادمون نمیره تو رو خدا هر روز پارت طولانی بزار

انبه
انبه
2 سال قبل

عااااااالللللللی بود
مرررسی
لطفا هر روز بزارید ممنونم 🌷🌷

$
$
2 سال قبل

خیلی خوبه عشقم ادامه بده بوج بوج
خسته نباشی عیدتم مبارک

A
A
2 سال قبل

نمدونستم میخای هر روزش کنی
حصلم سر رفته بود اومدم دیدم پارت جدید گذاشتی کیف کردم😂🚶🏻‍♀️

$
$
پاسخ به  A
2 سال قبل

اره خیلی خوب شد

سوگند
سوگند
2 سال قبل

خیلی خوب دستت مرسی نویسنده
من آنقدر از دست این شیوا و فرزاد حرس میخورم اصلا میرینن ت اعصابم

Asal
Asal
2 سال قبل

لعنتییییی چقدر زیاد بود
دو ساعت طول کشید تا بخونمش🤌

هعی
هعی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

نه نه خوبه عشقم
هر روز بذاری بهتره🥲💖

من منم
من منم
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

بابا خو چی میشه پارت هرروز بذاری ولی مث قبل بلند
چرا اذیت میکنی تو،دقیقا تو نقطه حساس میزنی تو حس و حالمون اه

A
A
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

نننننننن همین جوری خوبه
هر روز بزار

$
$
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

ن اوکیه

$
$
پاسخ به  Asal
2 سال قبل

واااا
خیلی خوبه ادم میفهمع چی ب چیه

دسته‌ها

14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x