رمان عشق صوری پارت 167

3
(2)

 

پتورو سفت گرفت و سرش رو از زیرش بیرون نیاورد.
من از خنده ریسه میرفتم و اون که اصلا دلش نمیخواست بقول و گفته ی خودش کارش به مراحل شق القمر رسیدن یه یه چیزی تو همون مایه ها برسه همچنان درحال مقاومت کردن دربرابر منی بود که خس شیطنتم حسابی گل کرده بود.
رو پاهاش نشستم و سعی کردم انگشتاش که پتورو سفت گرفته بودن رو جدا کنم هر چند زورم نمی رسید واسه همین گفتم:

-اووووخ عجب زوری داری لامصب! چه قدرتی….
موقع اون حرکت خاکبرسری هم همینقدر زور داری!هاهاهاها….

نامهربون گفت:

-مرررررگ!

بازم خندیدم و گفتم:

-ول کن این پتورو!

نه اون بیخیال میشد نه من.
اما جدا برام جالب و بانمک بود.
احساس میکردم یه دختر بدم که دارم به مرد خیلی خوبو از راه بدر میکنم.
آخ!
واقعا کی فکرشو میکرد کار من و شهرام یه روز به این مرحله برسه.
که من بخوام براش لخت لشم و اون برای ندیدن من از خودش مقاومت نشون بده و به زیر پتو پناه ببره!؟
دوباره با شیطنت گفتم:

-بیار پایین دیگه این لامصب‌‌‌‌و…اصلا بیا یه کار کنیم تو پتو رو بیار پایین من شورتمو‌..هان؟
نظرت؟؟؟

خیلی بی هوا پتورو از روی صورتش پایین آورد و با لحنی جدی پرسید:

خیلی بی هوا پتورو از روی صورتش پایین آورد و با لحنی جدی پرسید:

-شیوا میری کنار و بیخیال میشی یا بلند بشم برم تو اون یکی اتاق هاااان !؟ کدومش !؟

دست از زور زدن واسه جدا کردن انگشتهاش از پتو برداشتم و جواب دادم:

-باشه…اصلا میرم ! میدونستم دوست نداری من پیشت باشم…

خواستم از روی پاهاش برم کنار که با رها کردن پتو مچ دستمو گرفت و گفت:

-خب دیگه! لوس نشو…بیا دراز بکش!

با سر اشاره ای به کنار خودش کرد.
دستمو از آزار دادنش برداشتم واز روی پاهاش اومدم پایین و خودمو کشیدم کنار وگفتم:

-میخوای از این به بعد غذای کافور داری بخوری؟ هم تو هم من ؟

چون میدونست دارم بهش تیکه میپرونم چپ جپ نگاهم کرد و گفت؛

-من به موقعه اش جواب این آزارهاتو میدم!

نگاهی فوق صکصی به صورتش انداختم.
از اون نگاه های لوند و حتی همزمان زبوننو دور تا دور لبهام کشیدم و با کج کردم پیرهن خودش که تنم بود و به رخ کشیدن قسمتی از سینه ام گفتم:

-اوخی! عسیسم! من واسه هر نوع آزاری کاملا آماده ام خصوصا از نوع جنسیش!

نگاهی فوق صکصی به صورتش انداختم.
از اون نگاه های لوند و حتی همزمان زبوننو دور تا دور لبهام کشیدم و با کج کردم پیرهن خودش که تنم بود و به رخ کشیدن قسمتی از سینه ام گفتم:

-اوخی! عسیسم! من واسه هر نوع آزاری کاملا آماده ام خصوصا از نوع جنسیش!

دیگه از دستم به جوش اومد.
توی حرکت سریع پتورو کنار زد و با گرفتن دوتا دستم درازم کرد روی تخت و خیمه زد رو تنم.
نفسم واسه چند لحظه از اینکارش به شماره افتاد.
صورتش با صورتم و بدنش یا بدنم فاصله ای نداشت و این نزدیکی داغم کرده بود.
بدون اینکه پلک بزنم صورتشو تماشا کردم.
دستهامو دو طرف سرم نگه داشته بود و فقط بربر نگاهم میکرد.
بعد از یه سکوت طولانی لبخند زدم و گفتم:

-چقدر از این فاصله خواستنی تری!

چشمهامو بازو بسته کرد و گله مند گفت:

-شیواااا‌…

از رو نرفتم و گفتم:

-خوب چیه؟وقتی هستی بگم چی؟بگم نیستی؟

نفس عمیق دیگه ای کشید.
نفس داغی که پخش شد روی صورتم و لذتش بی نهایت زیاد بود.
عاجزانه گفت:

-اذیتم نکن عزبزم…اذیتم نکن!

اوف که قربان عزیزم گفتنهاش برم.
اینک کلمه فقط از دهن اون دلچسب بود.
خیره به چشمهاش گفتم:

-خودت داری خودتو اذیت میکنی!
من رابطه داشتن با تورو روست دارم چرا داری خودتو بیخودی ازش محروم میکنی…

مکث کردم لبهامو روهم مالیدم و آهسته تر گفتم:

-یعنی هردومون رو…

میتونستم صدای نفسهاش رو بشنوم.
صدای نفسهای اونو و صدای تپش قلبم خودمو …
این ترکیب نشون میداد هم اون اضطراب داره و هم من.
اون اضطراب رابطه با من و اتفاق افتادن چیزایی که نباید بیفته و من…
و من…نمیدونم چیبگم فقط میدونم دیگه خسته شده بودم از نشون دادن در باغ سبز و نخ دادن به اون!
به اونی که هی تقلا میکرد لمسم نکنه.
آخه این همه مقاومت در برابر منی که خودم میخواستم اینطور بشه روا بود !؟
لبهای وسوسه انگیزش که من هیچوقت از خوردنشون سیر نمیشم رو از هم وا کرد و پرسید:

-اگه پشیمون بشی چی ؟!

لبخند زدم و با اطمینان گفتم:

-نمیشم…

ولی اون حس میکرد ممکنه بشم برای همین نگران گفت:

-میشی…الان داغی…حالیت نی!

دستمو از زیر دستش رها کردم و خیلی آروم لای موهاش کشیدم و گفتم:

-قسم میخورم نمیشم…حتی اگه یه روز مال هم نشیم…حتی اگه یه روز دوستم نداشته باشی!

با اینکه شهرام اصولا عادت به زدن حرفهای عاشقانه نداشت اما اون لحظه گفت:

-اون روز روز مرگم….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

آخخخخ عالی بودددد دمت گرم شهرام جون ینی شهرام ینی آقااااا
پارت بعد کی میاد؟

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x