رمان عشق صوری پارت 172 - رمان دونی

 

با شرمندگی نگاهم کرد بدون اینکه حرفی واسه گفتن داشته باشه.
انگار خودش هم از اینکه فهمیده بود این دختره بارداره همچین بدش نیومد.
اونقدر هیچی نگفت تا مادرش در کمال پررویی و حتی با تشر گفت:

-اونی که باید شماتت بشه پسر من نیست خود تویی!

ناباورانه پوزخندی زدم و پرسیدم:

-من !؟

کاملا حق به جانب جواب داد:

-بله! خود تو…اگه به خواسته هاش بی توجهی نمیکردی اگه واسش بچه میاوردی سراغ این زن نمی رفت در هر صورت این زن تو این خونه می مونه تا وقتی بچه اش دنیا بیاد!

باورم نمیشد.
باورم نمیشد دارن این بلارو سرم میارن!
باورم نمیشد به جای شرم و خجالت صاف صاف تو چشمهام نگاه کنن و با تهدید ازم بخوان حضور این زن رو تو این خونه قبول کنم!
من ایوب نبودم!
چطور میتونستم تمام این مشکلات رو ببینم و دووم بیارم ؟
چنددقیقه ای سکوت کردم.
سکوتی که خودخوری و خودآزاری قاطیش بود.
نفس عمیقی کشیدم و بعد سرم رو بالا گرفتم و گفتم:

نفس عمیقی کشیدم و بعد سرم رو بالا گرفتم و گفتم:

-باشه! باشه….این زن میتونه بمونه.میتونه اینجا خوش و خرم زندگی کنه و بچه اش رو به دنیا بیاره اما قبلش پسرتون باید بیاد و منو طلاق بده!

فرهادی که تا اون لحظه لال مونی گرفته بود دستشو بالا برد و محکم زد رو دسته صندلی و با صدای بلند داد زد:

-من هیچوقت اینکارو نمیکنم! هیچوقت!

واسه اولینبار جلوی خانواده اش من هم صدام رو بردم بالا و گفتم:

-پس این دخترو همین حالا از اینجا بنداز بیرون!

دختره با حرص و خشم، طلبکارانه و حق به جانب گفت:

-ای قسی القلب! چطور میتونی همچین چیزی ازش بخوای!؟ من باردارم…

صدای داد و “بس کنید” معتمد به بگو مگوی ما خاتمه داد.
بقیه رو شماتت نکرد.
یه راست و صاف خودمو خطاب قرار داد و گفت:

-پسر من نمیتونه تا سفید شدن موهاش منتظر حامله شدن تو بمونه!
این خانواده باید یه وارث داشته باشه یا نه…؟!
این بچه حرام زداده نیست.فرهاد این زنو صیغه اش کرده پس کسی حق نداره از این خونه بندازش بیرون!

گاهی درهات تورو میخندونن!
من همین حس رو داشتم .حس خندیدن به مشکلاتم.به دردهام…
اما دیگه اجازه نمیدادم اینجوری به بازیم بگیرین برای همین محکم و جدی گفتم:

-اینجا باید بین بودن من و این دختر یک نفرمون رو انتخاب کنید و از اونجایی که انتخاب شما مشخصه پس پسر شما همین فردا باید با من بیاد دادگاه…

مکث کرد.نفس عمیقی کشیدم و با بلند شدن از جا گفتم:

-من از این‌خونه میرم….

وسایلمو که خیلی هم‌زیاد نبودن و فقط شامل چند دست لباس میشد چپوندم تو کیف ساک دستیم.
اگه این دختر باعث خلاصی من از این خونه ی تاریک میشد اومدنش رو جشن میگیرم نه ماتم…
در کمد رو باز کردم و وسایل شخصیمو بیرون آوردم و انداختم تو کیف.
نفسهام به شماره افتاده بودن.
قلبم به تپ و تاپ افتاده بودن…
دیگه تحمل نداشتم.
دیگه بریده بودم!
زیر لب زمزمه کردم:

“من از اینجا میرم….من از اینجا میرم…من از این‌جهنم میرم…از جهنم این آدما خودمو نجات میدم”

به سمت میز آرایشی پا تند کردم.
کشو رو کشیدم سمت خودم و ساعت و موبایلمو بیروم آوردم و پرت کردم تو ساک.
موهام رو پشت گوش جمع کردم و عصبی وار زمزمه کردم:

“دیگه اینجا نمی مونم…خودمو خلاص میکنم…”

خم شدم و دکمه ساک رو بستم و با گرفتن دسته هاش کمرم رو صاف کردم و خواستم از اتاق بیرون برم که در باز شد و تو قاب در ایستاد.
چشمهام روی صورت برافروخته اش به گردش در اومد.
قفسه ی سینه اش به تندی بالا و پایین میشد.
با لحن تندی پرسید:

-کجا میخوای بیرون !؟

دندونامو روی هم فشردم و با خشم جواب دادم:

-مشخص نیست !؟ میخوام از این جهنم برم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لمس تنهایی ماه به صورت pdf کامل از منا امین سرشت

      خلاصه رمان :   همیشه آدم‌ها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همه‌ی چهره‌هایی که می‌بینیم، آدم‌هایی هستن که نمی‌شه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهایی‌هاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوسته‌ی سفت و سخت رو شکوند. این قصه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی

  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل انار سر به هوا بود. خوب گوش نکرد و رفت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک

  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.  

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کاربر
کاربر
2 سال قبل

به نظر من شیدا حقشه هر چی بلا سرش بیاد چشمش کور میخواست انقدر به فرهاد کم محلی نکنه که کار به این جاها برسه به قول مامانش اگه عرضه داشت میتونست یه کاری کنه که هم فرهاد بیشتر عاشقش بشم هم خود احمقش منکه اصلا ناراحت نیستم چه بلایی سرش میاد😏

ramila
ramila
2 سال قبل

بابا یکم بیشتر پارت بزار خوووو ولی الحق دیالوگای شیوا خیلیییی خوبن خیلی قشنگ نوشتی مرسییی

Mahi
Mahi
2 سال قبل

فاطمه خانممممم به قرآن پارت ها کمه ، عصبانیم کرده ، کلا 4 تا دیالوگ بود تو این پارت فقط

.....
.....
2 سال قبل

خداکنه شیدا جا نزنه و تمومش کنه

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

خیلی حساس بوددددد فاطمه لطفا زود زود پارت بزار کاش شیدا طلاق بگیره

Silver
Silver
2 سال قبل

به جاهای حساسش رسید
ادمین زودتر پارت بزار

زهرا اولاد قباد
زهرا اولاد قباد
2 سال قبل

از دست این خانواده ،چقدر شیدا بی عرضه است بره شکایت کنه پدرشونو در بیاره حداقل مهریشو بگیره سر باره مستانه نشه😉

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x