رمان عشق صوری پارت 198 - رمان دونی

 

ریشه ی موهام درد گرفته بود و این درد اونقدر بد بود که مجبور شدم لباسهای توی دستمو رها کنم اما حتی اون لحظه هم کم نیاوردم و گفتم:

-غلط کردی! سر لج تو هم که شده حتما زودتر از خودت ازدواج میکنم!
بدبخت هم اگه شدم شدم به درک اما نمیزارم تو زن بگیری و منو زاپاس خودت بدونی…

سیگارشو پرت کرد کف اتاق و تو گوشم با صدا و لحنی بی نهایت عصبی گفت:

-احمق من اگه ژینوسو میخواستم تا حالا صدتا بچه ازش داشتم…
چرا اینو نمیفهمی!؟

اینو گفت و با عصبانیت هلم داد سمت کمد.
تکون نخوردم و توهمون حالت چسبیده به در چوبی موندم و فقط گفتم:

-دیگه دوست ندارم! حرفهات هم برام‌مهم‌نیست…یه گدشم واسه شنیدنشون دره و اون یکی گوشم دروازه…

بازم از پشت موهام رو گرفت و گفت:

-به جهنم! تو از اول دنبال فرصت بودی…
دنبال فرصت واسه رفتن!
تو عادت به بودن با یه نفر نداری شیوا…هیچوقت نداشتی!

دشتامو به در تکیه دادم و حتی وقتی حجم موهام لتبه لای انگشتاش امونم رو بریده بود هم هم واکنشی نشون ندادم.
اما اون با عصبانیت ادامه داد:

-لیاقت تو اینه که امثال اون دیاکوی آشغال ازت سواستفاده کنن…

دندونهامو باخشم روی هم سابیدم و گفتم:

-از اتاقم گمشو بیرون دیگه هیچوقت نیا سراغم…هیچوقت!

رهام کرد اما یه لگد محکم به کمد زد.
درست کنار پام …
چشمهام رو هم فشرده شدن و شوونه هام جمع اما نگاهش نکردم تا وقتی از اتاق بیرون رفت…

یکی از زیباترین لباهام رو پوشیده بودم.
یه بلوز قرمز خوش طرح و یه شلوار مشکی بلند پاچه گشاد!
موهای شلاقیم رو بدون اینکه ببندم پشت سرم آزاد نگه داشتم و جلوشون رو فرق وسط زدم و کنار گوشهام با دوتا گیرموی قرمز به رنگ بلوز تنم ، توی یه حالت ثابت نگهشون داشتم که بهم نریزن.
برای یه پیشونی کوچیک این بهترین ایده بود!
از آینه قدی فاصله گرفتم و به سمت میز آرتیشیl رفتم.
رژ لب سرخ رنگی برداشتم و به آرومی روی لبهام کشیدم.
حالا بهتر شده بود!
این سرخی خونی هم هم با ناخنهام ست شده بود و هم با بلوز تنم.
اگه اینهمه به خودم رسیده بودم دلیل داشت.
دلیلش هم آچمز کردن شهرام بود.
باید رفتار ناجوانمردانه ای که باهام داشت رو تلافی میکردم.
باید!
از اتاق رفتم بیرون و قدم زنان به پله ها نزدیک شدم.
اونم اینجا بود.
صداش رو میشنیدم وقتهایی که جواب حرفهای پدرش رو میداد.
اصلا چون اون اینجا بود تا این حد به خودم رسیده بودم.
نمیخواستم حتی یک ثانیه به این فکر به سرش خطور کنه که به خاطرش دارم افسرده و پکر میشم!
از پله ها که پایین رفتم خودمو به همون جایی رسوندم که اونها دور هم نشسته بودن و دمنوش میخوردن.
لبخند عریضی زدم و با صدای سرحال و شادابی گفتم:

– سلام! گفتم بیام گلتون کم نباشه!

سرهاشون به سمت من چرخیده شد و چشمهاشون زوم شدن رو ظاهر و اندامم.
آقا رهام با تحسین گفت:

-به به! واقعا هم که گلی! یه گل سرخ!

بعد واسه اینکه سر به سر مامان بزاره رو کرد سمتش و پرسید:

-مستانه تو جوونی هات شبیه شیوا بودی !؟ اگه بودی که عجب دافی بودی!

فکر کنم هیچ شوخی ای به اندازه این مدل شوخی ها مامان رو نمی رنجوند.
مثل اون لحظه که شوخی آقا رهام صورتش رو عبوس کرد.
پا روی پا انداخت و یه پشت چشم هم نازک کرد و گفت:

-واااا رهام! همچین میگی جوونی هام انگار الان صدسالمه! بعدشم…من داف بودم و هستم و خواهم بود!

آقا رهام خندید و گفت:

-بر منکرش لعنت!

نیم نگاهی به شهرام که حالا ازم رو برگردونده بود انداختم و بعد روی کاناپه و کنار مامان نشستم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه

    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم داشتم به برگشتن فکر می کردم. تصمیم گرفتم بار دیگر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
شکلات
2 سال قبل

چه فایده نظر دادن وقتی نویسنده هیچ احترامی برای مخاطباش قائل نیست

من منم
من منم
2 سال قبل

شت فور اوریثینگ😑
ناموسا یکی بگه هدف نویسنده ازی نوشتن همچین چرت و پرتایی چیه؟
بروبچ توصیه میکنم حتما حتما حتما رمان جنون ساقی رو بخونین اون هم آنلاین هستش و خیلی قشنگه اصلا هم چرت و پرت نیس جند* منده هم نداره بسی خفنه

سمیه
سمیه
2 سال قبل

راستش دیگه دلیلی برای دنبال کردن رمان ندارم

مهسا
مهسا
2 سال قبل

شیوا بد کاره نیس ولی شیطون گولش میزنه اممم شیدا هم یکم دارین طولش میدین

Fatak
Fatak
2 سال قبل
پاسخ به  مهسا

والا شیوا با همه تیک میزد تا به دیاکو رسید بعدشم که مثلا عاشق دیاکو بود ولی از رو هوس شهرام رو تحریک میکرد بعدشم ک دیگه هیچی اونجوری خودشو تقدیم دیاکو کرد الان یکم آدم شده🙄
همین الان هم شرایط مهیا بشه دوباره شیوا بخاطر حرص دادن شهرام با هزارتای دیگه تیک میزنه😐✌🏻
بعدشم میشه بگی بقیه بدکاره ها رو کی گول میزنه؟😐🙄😂عزیزم همه رو شیطون گول میزنه🙄😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Fat_k.m
Fatak
Fatak
2 سال قبل

شخصیت‌های زن این رمان یکاری کردن آبروی هرچی زنه رفته اون از شیدای بی بخار و توسری خور اینم از شیوا و مادرش ک دست بدکاره‌های عالمو از پشت بستن😐🙄

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x