امیر کلید انداخت و در خونه اش رو برامون باز کرد و بعد هم کنار رفت تا راه رو برای ما باز کنه.
اونقدر توی خودم بودم که حتی جون تشکر کردن هم نداشتم.
خودش گفت:
-برید داخل.
هر موقع هر زمان چیزی لازم داشتین بهم بگین!
غذا هم خواستین بخورین کد اشتراک هست از رستوران بخرید .
کارتو واست میزارم مونا…
حرفی نزدم.غمگین و پکر سرم رو پایین انداختم و رفتم داخل امیر و مونا تما تازه جلوی در کارشون شروع شد.
صدای ملچ ملوچهاشون رو از پشت سر میشنیدم.
حتی صدای پچ پچ هاشون.
حین قدم برداشتن سر چرخوندم و نگاهی بهشون انداختم.
امیر چسبیده بود به دیوار و مونا درحالی که مقابلش ایستاده بود لپهاشو گرفته بود و میگفت:
-قربونت برم که آخه تو سینه ی این ظاهر غلط اندازت یه قلب مهربون داری!
امیر آهسته گفت:
-قربونم نرو یکم حرف گوش کن باشی کافیه!
-نیستم !؟
-نه…
نیشخندی زدم و دوباره رو چرخوندم و جلوتر رفتم.
خونه ی امیر به کوچیکی خونه ی شهرام بود اما برخلاف خونه ی شهرام ظاهر مرتب تری داشت.
البته دلیلش هم مشخص بود.
هفت روز هفته رو مونا شش روزشو اینجا سر میکرد خونه ای هم که یه دختر داخلش باشه تکلیفش مشخصه.
اونم دختری مثل مونا که کلا آدم منظمی بود.
کیفمو پرت کردم زمین و از اونجایی که مطمئن بودم قرار نیست امیر داخل بیاد با درآوردن لباسهام لم دادم رو یکی از کاناپه ها.
چنددقیقه بعد سرو کله مونا هم پیدا شد.
شالشو از سر کشید و رو تک مبل رو به رویی نشست و پرسید:
-چیزی میخوری سفارش بدم؟
ساعد دستمو رو چشمهام گذاشتم و جواب دادم:
-نه اشتها ندارم! فقط میخوام بخوابم…
یکم خودشو کشید جلو.
موهای بلوند شده اش رو دو طرف گوشهاش نگه داشت و بعد انگار که نتونه بیشتر از این جلوی خودش رو واسه پرسیدن سوالهای توی ذهنش کنترل بکنه گفت:
-شیواااا…
آهسته و بی حوصله جواب دادم:
-هاااان…
-بیرونت کردن !؟
با صدایی که بغض آشکاری داشت جواب دادم:
-نه…خودم اومدم.دیگه تحمل نگاه هاشون رو نداشتم!
بلند شد و اومد پیشم.رو کاناپه کنارم نشست و بعد دستشو نواش وار لای موهام کشید و پرسید:
-شهرام چی…اون چیکار کرد!؟تا بهش گفتم اومد اره؟
بغضم رو قورت دادم و گفتم:
-آره اومد…جلو همشون گفت دوستم داره.گفت ژینوسو نمیخواد.گفت منو میخواد.
با ذوق گفت:
-دمش گرم…
پوزخندی زدم وگفتم:
-آره ولی چ فایده…
لب و لوچه اش آویزون شد.پرسید:
-یعنی چی چه فایده؟
با صدای تو دماغی شده ای جواب دادم:
-چون حس زندگی تو وجودم مرد مونا.
بدجور جلو چشمهای مادرم و اقا رهام حقیر و کوچیک شدم!
این خیلی بده مونا..اونقدر بده که شهرام از چشمم افتاد!
اون نبود من تو این منجلاب گیر نمیفتادم!
خیلی زود و انگار که بخواد زور بزنه نزاره این احساس تو وجود من نسبت به شهرامپررنگ بشه گفت:
-ولی آخه اون اونقدری هم که تو داری میگی مقصر نیست….
این یه احساس و به رابطه ی دو نفره بود.
بین تو و اون!
دماغمو بالا کشیدم و گفتم:
-آره ولی دیگه نمیخوام به دوست داشتنش ادامه بدم…همچی از اول غلط بود…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
عزیزای دلم
امروز پارت بعضی از رمانا رو نداریم
یعنی ادمین خاهر عزیزم یه مشکلی براش پیش اومده ايشالا فردا میذاره…
رمان دلارای هم همینطور.
ممنون اگه میشه فردا دوپارت باشه
باشه عزیزم. خودش میخونه کامنتارو،
شد شد میذاره دوتا.
اگ شد
پارت نداده امروز پایین
گفتم الان فشارش میفته از بس که تلاش میکنه و پارتای بلند میده بیا موند رو دستمون رمان ناقص موند
وا چرا هنوز پارت نذاشتین؟؟
اصلا نمیشه به این نویسنده انتقاد کرد بهش برمیخوره میگه حالا که اینجوری شد اصلا پارت نمیدم
پارت کوش پس
پارت نداریم امروزززز؟؟
چرا امروز پارت گذاشته نشده ؟؟؟😐
نمیدونم تازه من دیروز پارت عیدی هم میخاستم😂💔
بشین تا بت بده😂
😂😂😂😂
دهنتون اینم مث ارزوی عروسک دیگ ول کردین پارتاشو:/
کل. رمان شده قهر دوباره آشتی .قهر دوباره آشتی
الان دوباره قهر شروع میشه بعد آشتی میکنن با این پارتای کوتاه هم باید تا پارت ۳۰۰منتظر آشتی باشیم فقط میترسم فشار نویسنده بیفته از بس که پارت بلند بالا میده بخونیم بعد رمان نصفه بمونه خسته نباشی پهلوان
خوبه خودش به شهرام تجاوز کرد الان قیافه میگیره منده😐
بابا این کار نویسنده…مگرنه اگه یه نفر رمان از اول نخونده باشه فکر میکنه شیوا یه دختر سر به زیر و با فکر و البته با حجب و حیا و نمی خواد که شوهر یکی دیگه رو بدزده تازه عاشق مامانشم هست…آخه این شیواست؟!هه…آخه الان دیگه داره واقعا خندم میگیره الان دوباره آشتی میکنن دوباره قهر میکنن…ذره ای …وای خدایا فقط این رمان تمومشه..اه
مجبور نیستین رمان بخونین اگر دوست ندارین
شیوا عاشق اگر خراب بود اون کاری ک دیاکو میخاست ازشو انجام میداد
چرا همشو تقصیر شیوا میندازین این شهرام بود ک با داشتن نامزاد امد جلو
چه بی منطق!
جوری میگی مگه شیوا مقصره و فلان که انگاری واقعیه بابا داستانه داستان…..
ضمن اینکه بقیه دوستان دارن معایب رمان رو میگن که این طبیعیه. شما هر رمانی که بخونی مطمئنا مورد انتقاد قرار می گیره. نویسنده اگه عاقل باشه می پذیره
بعدشم شما چرا جوگیر میشی آخه؟؟؟
در کل پخته تر و با منطق بیشتر دلیل بیار و صحبت کن عزیزم
من خودم به اندازه موهای سرت رمان خوندم وحتی از بیرونم خریدم تو هزارتا ژانر مختلفم خوندم رشتم انسانیه …و این رمان به نظرم نویسنده فقط میخواد که رمانش خاص کنه و کش بده که البته آیت مشکلی نداره ولی باید اینو بدونید این شیوای چند پارت جدید کلا با شیوای این ۲۰۵ پارت قبلی کلا فرق داره…اگه متوجه نشدی برو بادقت بخون
اگه رمان و دقیق خونده باشی شیوا به همون چیزی که دیاکو میخواست رضایت داده بود فقط فرصتش پیش نیومد حتی چند تا پارت اختصاصی هم بود….تازه اون کسی هم که …اوفف…خواست که زن بشه…شیوا بود نه شهرام…حتی خود شیوا هم می دونست که شهرام چرا باهاش کاری نمی کنه …خودش میدونست …من خودم فیمینستم ..و از هرچی مرد بدم میاد …وراست حالم از دخترایی که به قول شما خراب نیستن و اسم ما دخترانه بد در میکنن هم خوشم نمیاد تازه …بیخیال فکر کنم جوابتو گرفتیmobina….و امید وارم که حالا بدونی چه دختری خرابه و چه دختری نه
آره راست میگی الان اتفاقی پارت ۱۲۳ رو خوندم و فهمیدم واقعا این شیوا اون شیوای قبلی نیست.
پ ن : من این رمانو از وسطاش خوندم تازه همشم نخوندم بعضی قسمتاشو فقط خوندم ولی با این حال میدونم که شیوا تو ۲۰۰قسمت قبل اصلا اینجوری نبوده
اره دیگه…من از همون اول دارم این رمان دنبال میکنم اصلا شیوا و شیدا سایه مادرشون الان باید با تیر بزنن ..مخصوصا شیوا که خیلی شیدا رو دوست داره و کلی هم توسط مادرش بیرون تحقیرو و غیره شده اصلا دیگه نمی تونم …این شیوا رو با شیوای قبلی برابر بدونم انگار که یه آدم جدید وارد داستان شده
ریدم تو حجب و حیا اگه اینیه که شیوا دارتش
کاملا موافقم قبلش که با دیاکو بود حالاهم …البته خانم عاشق بااینکه عاشق دیاکو بود با شهرامم رابطه داشت …
اره والا
خودش اصل مشکله بعدشم طلبکاره 🤐😂
هه…
بیاو برین تو زندگیت شیوا
گوه اضافی نخور من جای مونا بودم ی کف گرگی میخوابوندم تو سرت صورتت کج بشه شهرام ک هیچ رفتگر محلتونم بهت نگا نکنه اخه تخمی خر تو نبودی میگفتی هر چی باشه من با شهرام میمونم کی بود سری دوم پا داد الان میگی اگه شهرام نبود اینجوری نمیشد
بیام جرت بدم؟!
اره بابا…شهرام به این تجاوز نکرد که بخوای در نظر بگیرید کار این بود…خدایا….الان نمی فهمم این شیوا چرا اینجوری شده
🤏🏻
سلام فاطمه جون عیدت مبارک خوبی عشقم😍❤💋
نمیخای پارت عیدی بدی قربونت برم؟
اه اه اه چندششش
بابا این چه وضعه رمان نوشته؟ بابا گندشو دراوردی. برو پارت های رمان الفبای سکوت رو بخون تا بفهمونی پارت یعنی چی
وای من عاشق الفبای سکوت شدن خیلی قشنگه حیف که 3 پارت دیگه مونده فقط
اینقدر این رمانه خوبه و زیاده من هی جا میمونم بنظرم بهترینه
همینجوری رو هواست همه چی معلومه می خواد فقط الکی رمان کش بده
مجبورت ک نکردن نخون
نمیشه ….آدم باید بدونه آخرش چه میشه دیگه انقدر رمان خوندم اصلا نمی شه که یه رمان نصفه ول کرد …معمولا حتی اگه از یه رمان خوشم نیاد میرم آخرشو میخونم …ولی این رمان انلاین
واه
خب مگه مجبورت کردن
خو نخون
بله کسی رو مجبور نکردن ولی وقتی ابتدای رمان خوبه و به خواننده امید واهی میده اما بعد که خرش از پل گذشت میزنه زیر نظمش چی؟؟ اگه اینجوری که شما میگین هر رمانی با این شرایط رها کنیم ، باید شاهد این باشیم که کلی رمان را کامل نخونده باشیم.
عزیز من همه این دوستان کلی وقت گذاشتن بابت خوندن این رمان و منتظرن زودتر تموم شه که البته حق هم دارن چون طولانی و بی محتوا شده
آره من حتی اگه رمان خوب هم پیش نره میخونم تا تموم بشه ب هر حال داستان رو نویسنده تموم میکنه بستگی ب قلم خودش داره حالا چه خوب چه بد کاری ازمون ساخته نیس😐💔
خب در این صورت هرچقدر هم که ما نظر بدیم که پارت کمه و دیالوگ ها تکراری باز همین آشه و همین کاسه
پس بهتره خودتون رو اذیت نکنین
هی…می دونم دقیقا چی میگی واقعا حس بدیه اصلا نمی شه یه رمان نصفه ول کرد…مخصوصا اگر اون رمان انلاین والبته روی مخ باشه الان تنها چیزی که میخوام اینه که زودتر تموم شه