ازم دور شده بود و خودش واسه انتخاب تور دست به کار شده بود.
نگاهی سراسر حسرت به اون تور سفید بلند انداختم.
بسیار دوخت ظریف و شکل و طرح زیبایی داشت واسه همین بازم سعی کردم که راضیش کنم.
راهم رو به سمتش کج کردم و وقتی بهش رسیدم ملتمسانه گفتم:
-بزار بپوشمش شاید تو هم تو تنج ازش خوشت اومد نظرت عوض شد!
سرش رو چرخوند سمتم و خیلی جدی بهم خیره شد و گفت:
-شیوا…داری مجبورم میکنی به این فکر کنم که ازت بخوام کت دامن بپوشی و یه چادر گل گلی سفید هم بندازی رو سرت و فکر تورو از سرت به کل بندازی بیرون!
به نظر می رسید صحبت با اون یا چک و چونه زدن در مورد پوشیدن اون تور بیفایده است چه برسه به خریدنش!
جدا از این وقتی خودم رو با کت و دامن پوشیده و چادر تصور میکردم اون هم توجشن عروسیم به این نتیجه می رسیدم میشه به نپوشیدن اون تور فکر کرد واسه همین گفتم:
-خیلی خب باااااشه ! ولی یادت باشه اولین حسرت رندگی مشترکمونو رو دلم گذاشتی!
چپ چپ نگاهم کرد و من شونه هام رو بالا و پایین کردم و حین تماشای بقیه تورها گفتم:
-بعد از اینهمه مدت از یه تور خوشم اومد نذاشتی بپوشم…
اینو یادم نمیره
با طمانینه نگاهم کرد اما هیچی نگفت.
من هم دیگه چیزی نگفتم….
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۲
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام پس کی پارت ۲۵۱ میزارید
ی کم بیشترش کن پارتارو نویسنده جان هر کی که دوست داری
آقااااا ادمین کیهههههه نویسنده کیهههههه
بعد شهرام میخاد جنتلمن بازی دربیاره براش میخره میگ فقط برای من بپوش
وای خدا😂😂همه رمانا همینه
حق پرومکس 😂
وای اره شخصیت شهرام شخصیت خیلی جالبیه خیلی ازش خوشم میاد 😅 دوست دارم یه همچین پسری سر راهم قرار بگیره 🙈
ان شاالله
سر راه من قرار گرفته وااااای بعضی وقتا از کارش از غیرتش حرص میخورم فقط میگم بزنمش
اما عاشقش هستم ها دنیامه 🤩😍😄
ای جوونم😍
ای جونم 😍
دقیقا بااینکه قاچاقچیه
ولی خب جنتلمن شدیددددددد
وااااایییییی حقققق🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣