چون پرده ی پلاستیکی رو از داخل نکشیده بودم وقتی داشتم دوش میگرفتم کاملا در معرض دیدش بودم.
چشمهاش رو وا کرد.
دستهاش رو گذاشت زیر سرش تا کمی سرش رو بالا بگیره و بعد به من خیره شد.
به منی که لخت و عریون زیر آب ایستاده بودم و از فرود اومدن قطره های آب و خیس شدن تنم لذت میبرم و احساس سبکی و راحتی میکردم!
با لذت براندارم کرد و گفت:
-جووووون…
به سمت شیشه رفتم.
روش هاه کردم و نفسمو پخش کردم روش تا مات و بخار گرفته بشه و بعد روش خیلی بزرگ نوشتم ” هیز” !
خندید و گفت:
-من هیز نیستم..تو کرم داری که جلو من لخت داری حموم میکنی!
برگشتم ریر دوش و بلند بلند گفتم:
-خب نیگا نکن…
نفس عمیقی کشید و پرسید:
-آخه لامصب وقتی اینجوری لخت جلو من زیر دوش آب وایمیسی توقع داری من دیدت نزنم!؟
خندیدم و گفتم:
-باشه مراعات میکنم…
اینو گفتم و دوباره رفتم سمت شیشه و با کشیدن پرده ای که از جنس پلاستیک بود جلوی دیدش رو گرفتم…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 7
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
چرا پارت نمیذاری ن خیلی طولانی گذاشته بودی فک میکنی تموم نشده
شت حالا ما باید چند شب منتظر باشیم شهرام برع تو حموم دوباره چند شب وایسیم تا باهام حرف زنن دوباره چند شب لبو مب بگیرن بعد هیچی تا یک ماه تو حموم هستیم تا با صحنه های……..😐
اصن …..
هیچ ولش😂😐😒
واقعا که چرا پارت ها کمه😔😔😔
لطفا یکم پارت ها رو طولانی تر کنید
ای خدا تا میومدم پایین تموم شد دفعه بعد میگه شهرام اومد پرده رو کشید لخت شد زیر دوش آب تمام😂😂
دقیقا😂
ایول زدی تو خال 😂😂😂
اووووووف.چقد زیاد بود.تا این پارت رو تموم کنم نفسم گرفت .خخخخخخ
عجب ..