رمان عشق ممنوعه استاد پارت 164 - رمان دونی

 

پاهام لرزید
و بالاخره سد مقاومتم شکست و با زانو
روی زمین فرود امدم

دردی که توی زانوهام پیچیده بود
در برابر دردی که توی قلب و روحم احساس میکردم هیچ چیزی نبود •_•

به معنای واقعی نابود شده بودم
دستای لرزونم رو به نرده ها گرفتم و باچشمای گریون از بینشون سعی داشتم پایین رو ببینم

هنوز امید داشتم که اشتباه شنیده باشم
ولی همین که آراد سمتش برگشت و با
سیلی محکمی که به صورتش کوبید
فریاد زد :

_ اون شب یه اشتباه محض بود
سعی نکن به وسیله اون دروغ بهم ببافی
و من رو سر کیسه کنی

دیگه با این حرفش اون یه ذره امیدی هم که داشتم نیست و نابود شد

پس حقیقت داشت/:
باهم رابطه داشتن…اونم چییییی با وجود من

منی که درست مثل احمق ها
داشتم برای اقا اشک میریختم و به در
و دیوار میزدم تا همه چیز بینمون درست کنم

دیگه هیچی نمیشنیدم
فقط درست مثل کسایی که روحی توی
بدنشون نیست خیره پایین شده و اشکام
بود که از گوشه چشمام سرازیر شده و
صورتم رو در برگرفته بود

نمیدونم چقدر توی اون حال بد بودم
که یکدفعه با شنیدن صدای بهت زده آراد
در حالیکه انگار تازه متوجه من بالای پله ها شده بود به خودم امدم

_ نازی تو ت…و از کی اینجایی؟؟؟؟؟

پلکی زدم
که اشکام با سرعت بیشتری پایین
ریختن
باورم نمیشد این رو هم دیدم

خیانت آراد به خودم رو
کسی که دیوانه وار دوستش داشتم و میپرستیدمش

انگار کسی قلبم رو توی مشتش گرفته و
فشار میده نفسم تنگ و تنگ تر میشد

وقتی دید جوابی بهش نمیدم
دختره رو کنار زد و با عجله به سمتم
اومد

همین که بالای پله ها رسید
میخواست کنارم بشینه و دستم رو بگیره

– نازی اون طوری که تو فکر میکنی
نیست

خودم رو روی زمین عقب کشیدم
و با نفرت و بغضی که داشت گلوم رو
پاره میکرد غریدم :

– خفه شوووووووو

درموندگی از سر و روش میبارید
دستی به صورتش کشید و دستپاچه
شروع کرد به حرف زدن

– ببین من اون شب مست بودم و اصلا ن…

داشت برام چی رو توضیح میداد ؟،
نمیخواستم چیزی ازش بدونم

درست شبیه دیوانه هایی که به سرشون
زده باشه دستمو روی گوشام گذاشتم و
درحالیکه خم میشدم هیستریک وار جیغ
کشیدم :

– بسهههههههههههههههه

این جمله رو مدام با جیغ تکرار میکردم
طوری که دیگه گلوم داشت میسوخت و
صدام گرفته بود

وقتی دید دیونه شدم و به سرم زده
ازم فاصله گرفت و دستاش رو به نشونه ی تسلیم بالای سرش برد

– باشه باشه آروم باش

اینقدر جیغ زدم
که بالاخره نفسم گرفت و به سرفه
افتادم

با گریه مدام ‌سرفه میکردم
که سمتم خم شد و با نگرانی پرسید :

– حالت خوبه ؟؟

دستمو روی سینه اش گذاشتم
و با خشمی که درونه ام زبونه میکشید
محکم به عقب هُلش دادم

– ازم فاصله بگیررررررررر

با پشت روی زمین افتاد
گرفته و غمگین نگاهم کرد
که دستمو جلوش گرفتم و شاکی بلند گفتم :

– نزدیکم نشوووو برو پیش همون دختره

– بخدا اینطوری نی….

باقی حرفش با صدای بغض دار اون
دختر نصف و نیمه رها شد

– تو رو خداااا نزار منو ببرن ، حداقل دلت به حال بچه ای که توی شکممه بسوزه

حمید سعی داشت به اجبار از سالن
بیرونش ببره اونم اینطوری داد
و بیداد میکرد و آراد رو صدا میزد

پوزخند تلخی گوشه لبم نشست
جای من دیگه اینجا نبود

همه چی بین ما تموم شده بود
میخواستم دلم رو به چی خوش کنم که
اینجا بمونم
دستای لرزونم رو ستون بدنم کردم و
به سختی بلند شدم تا از این جهنمی که
توش گرفتارم فرار کنم

آراد عصبی سمتش حمله برد

– خفه شووووووو عوضی

هق هق گریه هاش بالا گرفت و با جیغ
گفت :

– توام اون شب مقصر بودی نامرد !!

آراد عصبانی خودش رو به پایین رسوند و درحالیکه سینه به سینه اش می ایستاد
فریاد کشید :

– من مست بودمممم هیچی حالیم نبود
میفهمی هااااااا

دختره خودش رو از دست حمید نجات داد با حرص شروع کرد به سینه آراد ضربه زدن

– این دلیل نمیشه بچه خودت رو گردن
نگیری

هر کلمه ای که میشنیدم
باعث میشدن بدنم بیشتر بلرزه و قلبم
فشرده شه

دوست نداشتم چیزی دربارشون بشنوم
این موضوع عذابم میداد تموم بدنم به
لرزه افتاده بود

بی اهمیت بهشون که هنوز داشتن دعوا
میکردن پاهامو به سختی تکونی دادم و به سمت اتاق راه افتادم

همین که در رو بستم
پاهامو که به سختی داشتن وزنم رو
تحمل میکردن رو دنبال خودم کشیدم تا
به سمت تخت برم

ولی قادر به تحمل نبودن و لرزیدن
یکدفعه سکندری خوردم و تا به خودم
بیام نقش زمین شدم یکدفعه با دردی که توی بدنم پیچید

بالاخره سد مقاومتم شکست و هق هق
گریه ام بالا گرفت و برای این دل ساده
گریه ام شروع کردم به بلند بلند زار
زدن

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در جگر خاریست pdf از نسیم شبانگاه

  خلاصه رمان :           قصه نفس ، قصه یه مامان کوچولوئه ، کوچولو به معنای واقعی … مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دوباره سبز می شویم به صورت pdf کامل از زهرا ارجمند نیا

    خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Arm
Arm
2 سال قبل

نمیشه بیشتر بنویسی؟

shyli
shyli
2 سال قبل

بچه ها یه چیزی!
ما میگیم ارادو نازلی نهایتا یه هفته اس از هم جدا شدن ارادم تقریبا یه هفته قبل از طلاق رفت تو اون مهمونی خب خونه ی پرش شد دو هفته پیش اینا با هم بودن چجوری تو این دو هفته دختره فهمید حامله اس؟
یه چیز دیگه این دختره خونه ی ارادو چجوری پیدا کرد؟

Roghayeh
Roghayeh
2 سال قبل
پاسخ به  shyli

نقشس همش…!
ب نظرم این دخترع نقش اصلی داستانو میگیرع

A.Time
2 سال قبل

فاطمه لطفا تو انتخاب اینکه چه رمانی رو بزاری دقت کن
فکر نکنم تعداد کسانی ک این رمان واقعا براشون جذاب باشه زیاد باشن اگر باشن هم احتمال خیلی زیاد تازه شروع کردن

Mobina
Mobina
2 سال قبل
پاسخ به  A.Time

شما دقیقا از کجا میدونی که تعداد خواننده ها کمه من یه کامنت گزاشتم۶۰تا لایک خورده بعد از دو روز تازه این فقط کسانی هستن که لایک میکنم معلوم نیست چند نفر دیگه هم میخونن
یعنی چون کامنت نمیزارن یعنی تعداد کمه؟؟

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Mobina
علوی
علوی
2 سال قبل

رسیدم به مرحله‌ای که می‌گم ای کاش این زمین خوردن باعث صدمه دیدن جنین بشه، بلکه دکتر خبر کردن و فهمیدن نازی بارداره!!!
تو همین هاگیر واگیر اون بابای نکبت آراد از راه برسه، جر و بحث ناهید و عباس بالا بگیره از وسطش آراد بفهمه پسر ناهید نیست. آراد هم با نازی و خاتون و زن ته عمارت که احتمالاً مامان یا خاله‌اشه از این عمارت نکبتی برای همیشه برن.
این انتهای داستان بدون خون‌ریزی و درد اضافه.
اگه نمونه خونریزی دار و دردناک هم می‌خواید دارم

neda
neda
2 سال قبل

الهی مرض بگیری ک همش سد مقاومت میکشنه لالی بگی حامله ای

Roghayeh
Roghayeh
2 سال قبل
پاسخ به  neda

عالی بود 😂🙌🏿

ساحل
ساحل
2 سال قبل
پاسخ به  neda

تو حرص نخور عشقم😂😉

Helma
Helma
2 سال قبل

ادمین عزیز فاطمه جان انقدر پارتا کمه نمیشه به جای اینکه هر روز بزاری دو روز یه بار دوتا پارتو باهم بزاری؟
خیلی بده اینجوری

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

واقعا خیلی مسخرس چیز جدیدی نبود همون موضوع دیروز رو دوباره کش دادین😐

منتظر پارت بعد
منتظر پارت بعد
2 سال قبل

ینی مطمئنم که اریا این دختره رو فرستاده
بعدشم حالا یا دستشو رو میکنه ، یا اینکه باهاش ازدواج میکنه
مطمئنمممم

منتظر
منتظر
2 سال قبل

چقدر آراد بیچاره درگیر شده چرا نازلی رو طلاق داد اینا که محرم نیستن از پدر و مادر جدان ای کاش تموم بشه هر سری یه اتفاق تازه 😢

آنیتا
آنیتا
2 سال قبل

چرا همه باید آراد رو دوست داشته باشن خوب یه شخص سوم پسر دیگه رو وارد کن. هر کی از راه میرسه میگی آرادو دوست داره و…. اه

انیسا
انیسا
2 سال قبل

او جالب شد

ساحل
ساحل
2 سال قبل
پاسخ به  انیسا

کجا حالب شد چیزیه که خواننده نخوندم میتونه هدس بزنه چی میشه

Mobina
Mobina
2 سال قبل

چقددددد کممممممممم
حداقل تو که اینقدر رمانت تکراریه و هر کی از راه میرسه میگه از آراد حامله ام به دو خط بیشتر بنویس

Mobina
Mobina
2 سال قبل
پاسخ به  Mobina

عررررر چقد کامنتم لایک خورده😂😂
احسنتتتت بیشترش کنین

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Mobina
A.Time
2 سال قبل
پاسخ به  Mobina

بیشترش کردیم😁

دسته‌ها
19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x