رمان عشق ممنوعه استاد پارت 173 - رمان دونی

 

هنوز استرس داشتم
چون با شنیدن حرفاش میترسیدم که یه آن دیوونه شه و بلایی سر بچه ام بیاره

نمیدونم چند ساعتی منتظرش بودم که بالاخره کارها رو انجام داد و با پرونده ای زیربغلش که میدونستم مربوط به منه وارد اتاق شد

_پاشو بریم که مرخص شدی

دودل خیره اش شدم

_هااا مرخص ؟؟
دکتر نگفت که باید هنوز اینجا بمونم ؟؟

متعجب نیم نگاهی سمتم انداخت

_نه چرا باید بگه ؟

دستامو بهم گره زدم و دستپاچه لب زدم :

_هااا آخه یکم درد دارم

انگار فهمیده بود دارم فیلم بازی میکنم و ازش ترسیدم چون چندثانیه بی حرف نگاهم کرد و یکدفعه جدی گفت :

_ازم میترسی ؟؟

آب دهنم رو با صدا قورت دادم و به دروغ لب زدم :

_نه ….

به سمت لباسا و وسایلم رفت

_پس زود باش جمع کن تا دیر نشده بریم

شالم رو سمتم گرفت
که با دلهره و ترس از دستش گرفتم و سرم کردم پشیمون شده و نمیخواستم که باهاش برم

با وسایل توی دستش تا نزدیکی های در رفت وقتی دید من دنبالش نمیرم با تعجب و ابروهای بالا رفته به سمتم برگشت و گفت :

_چرا نمیای ؟؟ چیزی شده ؟

آب دهنم رو به سختی قورت دادم :

_نه هیچی نشده !!

_پس زود باش

بلند شدم و با هزار جور فکر و دلهره دنبالش راه افتادم هر قدمی که برمیداشتم با اضطراب بود

از اینکه بهش زنگ زده بودم پشیمون بودم
ولی هیچ کاری هم از دستم برنمیومد چون کسی دیگه رو نداشتم که ازش کمک بخوام

سوار موتورش شد
و با اخمای درهم به سمتم برگشت

_سوار شو !!

تموم بدنم مثل بید میلرزید
نمیخواستم باهاش برم ولی هیچ راه فراری هم نداشتم خدایا خودت به دادم برس

یکدفعه با فکری که به ذهنم رسید
دستای لرزونم رو داخل جیب مانتوی تنم فرو بردم و با لُکنت لب زدم :

_نمیشه سوارشم یعنی نمیتونم

_چی ؟؟ کم بازی دربیار نازی اصلا حوصله ندارماااا

یک قدمی به عقب برداشتم
و برای اینکه حرفمو باور کنه یک دستمو زیر شکمم گذاشتم و با بغض لب زدم :

_نمیتونم دکتر کارهای سنگین و چیزایی که ممکنه بهم فشار بیاره رو بران قدغن کرده

میدیدم چطور فرمون موتور رو توی دستاش فشار میده و حرص میخوره میدونست ازش ترسیدم و سعی داشت خودش رو کنترل کنه و عصبانیتش رو بروز نده

منتظر بودم بره و تنهام بزاره تا خودم برم
ولی برعکس انتظارم از موتور پیاده شد و درحالیکه کناری پارکش میکرد گفت :

_باشه پس اول برا تو ماشین میگیرم

به دنبال پیدا کردن ماشین سر جاده ایستاد
موهای چسبیده به پیشونیم رو کناری زدم و حرصی زیرلب با خودم زمزمه کردم :

_لعنت به این شانس ….

تاکسی گرفت و من رو سوارش کرد و آدرس محله رو داد خواست در ماشین رو ببنده که با ترس مُچ دستش رو گرفتم

_من اونجا نمیرم ….

_چرا ؟؟

_ممکنه پیدام کنه نمیخوام دیگه ببینمش

با این حرفم پوزخند صداداری زد و نگاهش رو به شکمم دوخت

_جالبه خودش رو نمیخوای ولی چسبیدی به اون بچه حروم زاده اش

عصبی دستش رو رها کردم

_بچه من حروم زاده نیست !!

پوزخندش پر رنگ تر شد و با تاسف سری به اطراف تکون داد و شنیدم زیرلب زمزمه کرد :

_بله تو درست میگی

به سمت راننده برگشت و آدرس دیگه ای بهش داد و با گفتن اینکه من با موتور پشت سرت میام تنهام گذاشت

همین که راننده به حرکت افتاد
نیم نگاهی به پشت سرم انداختم داشت پا به پای ماشین میومد

حالا باید چیکار میکردم خدایا ….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س

  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاپرک تنها

    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کام بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : کام_بک »جلد_دوم فلش_بک »جلد_اول       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.5 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فروز
فروز
2 سال قبل

خلاص این پارت:
نازی سوارتاکسی شد وامیر باموتور بدنبالش رفت.
Nothing but nothing😐

Mina Mohamadi
Mina Mohamadi
2 سال قبل
پاسخ به  فروز

😂😂😂

Helma
Helma
2 سال قبل

فک کنم یه ماه ولکنم بعد یه ماه بیام بخونم سنگین ترم😐

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Helma
ⓨⓔⓚⓣⓐ
ⓨⓔⓚⓣⓐ
2 سال قبل

من نفهمیدم 🤕چرا اونجا زده نویسنده ؟ و منظور پیامت نفهمیدم

Zari
Zari
2 سال قبل

همه تصمیم گرفتن بیخیال خوندن رمان شما بشن خیلیا دیگ نیستن🤝

Zari
Zari
2 سال قبل

نویسنده فک میکنه با این کارش مردم بیشتر کنجکاو میشن و رمانش طرفدار پیدا میکنه ولی وقتی متوجه بشه چقد خواننده هاش کم شده پارت بیشتری میزارع پس نخوندن رماناش فایده بیشتری داره✌️

پ ا
پ ا
2 سال قبل

نویسنده شمایی ؟

پ ا
پ ا
2 سال قبل

دوباره هیچ اتفاقی نیوفتاد تقریبا

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل

اون زن که ته باغه که مادره آراد هست بابای آراد خبر داره چرا از ناهید می ترسه اگه ناهید تهدیدش کرده برای چه این قدر از تهدیداش ترسیده چه طور ذهن آراد را درباره اش شست و شو داده که نه خود آراد می دونه اون زن مادرشه حتی نازی را هم منع کرد به اون زن نزدیک بشه

هاروتو
هاروتو
2 سال قبل

چرا پارتا انقد کم شده؟؟چند پارت دیگه مونده تا تموم بشه ؟؟

negar
negar
2 سال قبل

خیلی کم بود

دسته‌ها
15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x