رمان عشق ممنوعه استاد پارت 178 - رمان دونی

 

_نه !!

_ولی اون که جایی برای رفتن نداره یعنی این….

بی حوصله دستمو به نشونه سکوت بالا گرفتم

_فعلا خسته ام مامان

غمگین لب زد :

_باشه برو استراحت کن

برای یه لحظه دلم به حالش سوخت
ولی اینقدر گرفته و حالم بد بود که حوصله صحبت کردن باهاش رو نداشتم

پس با عجله از پله ها بالا رفتم
و با ورود به اتاق خودمو روی تخت پرت کردم
ولی هنوز یه ربع ساعت نگذشته بود

که گوشیم زنگ خورد
بی حوصله سعی کردم نسبت بهش بی اعتنا باشم ولی مگه ول کن بود

پشت سر هم زنگ میخورد
کلافه از جیب شلوارم بیرونش کشیدم ولی همین که نگاهم به تماس گیرنده خورد
با عجله تماس رو وصل کردم :

_الووو چی شد حمید ؟؟

صداش ضعیف به گوشم رسید

_رفت توی یه مسافرخونه قربان

_چی ؟؟ مسافرخونه ؟؟

_آره خیلی وقته رفته داخل و ازش خبری نیست

با چیزی که به ذهنم رسید
چشمام برقی زد و دستپاچه گفتم :

_زود باش آدرسو برام بفرست زووود

– چشم الان میفرستم

تماس رو قطع کردم و با عجله بلند شدم
همین که از پله ها سرازیر شدم مامانی
که روی مبل نشسته بود

با دیدنم با تعجب بلند شد و به سمتم
اومد

– مگه نمیخواستی استراحت کنی پس
الان میخوای کجا بری ؟؟

– باید برم دنبال نازی

ذوق زده پرسید :

– مگه پیداش کردی ؟؟

در سالن رو باز کردم

– نه !

بیرون زدم و با عجله سمت ماشین رفتم
که باز دنبالم اومد و با نگرانی پرسید :

– چی شده درست حرف بزن ببینم

در ماشین رو باز کردم و کلافه به سمتش
چرخیدم :

– دارم میرم ببینم میتونم پیداش کنم یا
نه حالام اگه اجازه بدید من برم

دستپاچه دستی تکون داد :

– اها باشه برو برو

سوار ماشین شدم و درحالیکه سری به
نشونه تاسف به اطراف تکون میدادم
پامو روی پدال گاز فشردم و با سرعت
توی جاده افتادم

هر چی بیشتر به مقصد نزدیک میشدم
این فکر که این دختر چی داره که
نمیتونم ازش دل بکنم توی ذهنم پررنگ
تر میشد

وگرنه هر کی دیگه جاش بود و این بلاها
رو سرم میاورد روزگارش سیاه بود چه
برسه به اینکه بخوام لی لی به لالاش
بزارم و پیش خودم نگهش دارم

با رسیدن به آدرسی که برام فرستاده
بود
تک بوقی به حمیدی که توی ماشین
جلویی نشسته و زاغ سیاه چوب میزد ،
زدم که با عجله پیاده شد و طولی
نکشید کنارم توی ماشین نشست

– سلام قربان

– سلام مطمعنی هنوز اینجاست

– آره خیلی وقته رفته داخل و بیرون
نمیاد

مشکوک پرسیدم :

– نکنه این دور برا کار میکنه ؟؟

سری به نشونه منفی به اطراف تکون داد

– نه اصلا چون آمارش رو دارم چه
کارهای خلافی میکنه و دستش کجه

– نرفتی داخل سر و گوشی آب بدی ؟؟

– نه

عصبی سمتش چرخیدم

– چرا ؟؟ پس تورو برای چی فرستادم
دنبالش؟؟؟

– نمیشد قربان میترسیدم منو ببینه و
فرار کنه

چپ چپ نگاهی بهش انداختم و عصبی
از ماشین پیاده شدم باید خودم شخصا
میرفتم سر گوشی آب میدادم تا ببینم
چه خبره این طوری فایده ای نداشت..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد دوم به صورت pdf کامل از سلاله

    خلاصه رمان:   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن   اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری   که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره…   اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی

    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helma
Helma
2 سال قبل

چقدر جالبه مثلا خطا رو کوتاه کوتاه کرده که بگیم وایی زیاد شد پارت😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

اوا
اوا
2 سال قبل

چقدر کمممممم
الان حتما میره میبینه نازی فرار کرده

asma
2 سال قبل

چه بگم که هرچی بگم حرف هایی تکراریست 😧

Zahra
Zahra
2 سال قبل

چرا انقد کمه یکم بیشتر کنید پارتارو لطفا

Roghayeh
Roghayeh
2 سال قبل

به اجبار داریم دنبال میکنیم رمانو…!

Helma
Helma
2 سال قبل
پاسخ به  Roghayeh

من فقط به خاطر فضولیمه که پیگیرشم💔🤣

Roghayeh
Roghayeh
2 سال قبل
پاسخ به  Helma

ح😐🙌🏿

Roghayeh
Roghayeh
2 سال قبل

رو ب پیشرفتع…!
فک کنم آخرای رمان باشع…!
خداکنه پارت بعدی اتفاقای خوبی بیوفتع…!
زود تمومش کن الان ک موقعیت بهم رسیدن نازلی و آراد هست….
دیگ کشش اینو نداریم ک نازلی بفهمه و با امیر فرار کنع…
و باز آراد دستش نرسع بش…!
بزار رمانت ب یاد بمونع/:
بیخودی کشش ندع لطفأ:)

سلام
سلام
2 سال قبل

واقعا چرا انقدر کرد نویسنده عزیز کامنتا رو نمیخوانی یا برات مهم نیست

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل

خدا کنه رمان خوب تموم شه

negar
negar
2 سال قبل

بازم مثل همیشه

بی نام
بی نام
2 سال قبل

این چه مسخره بازییه اصلا تو پارتایی که میزارید هیچ اتفاقی نمیوفته حداقل روزی ۳ پارت بزارید

پری
پری
2 سال قبل

خلاصه این پارت: آراد سوار ماشین شد و رفت مسافرخونه😐

منتظر
منتظر
2 سال قبل

خداروشکر داریم به جاهای خوب خوب میرسیم وای خدا یعنی میشه این دوتا بدون دغدغه و نگرانی با هم زندگی خوبی داشته باشن 🥰🥰

...
...
2 سال قبل

حالا چی میشد این یخورده طولانی میشد میفهمیدیم چی به چیه 🥺🥺🥺

Reyhan
Reyhan
2 سال قبل

جان من؟
سلام لطفاً بیشتر بزار مح معتاد ایح رمانم یکم درک کن🤒

دسته‌ها
17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x