رمان فئودال پارت 64 - رمان دونی

 

 

 

 

 

رستم موهای دخترش را کشید و به داخل برد نریمان پوزخند زد ، حال افسانه برایش مهم نبود و برعکس لذت می‌برد.

 

– اینایی که گفت واقعیت داره؟

 

رستم دخترک را پرت کرد، مادرش بیدار شده بود و با دیدن حال افسانه و عصبانیت رستم ابرو درهم کشید.

 

– چیکار میکنی مرد ؟

 

سپس به سمت دخترکش برگشت، کنارش زانو زد، درخود مچاله شده بود و هق میزد.

 

– چیشده دخترم ؟  اینجا چیکار میکنی؟ مگه نباید الان خونه ی شوهرت باشی؟

 

رستم عصبانی خندید ، برای یک خان سخت بود اینگونه دخترش را پس بفرستند.

 

– شوهرش بیرونش کرده.

میخوان طلاق بدن زن… دخترت حتی شب حجله نداشته !

 

جیران خاتون هین کشید و با هر حرف شوهرش که داستان را تعریف می‌کرد بیشتر شوکه می‌شد.

او افسانه را اینگونه بار نیاورده بود؟

 

– پسرِ صاف تو چشمام زل زده و میگه رو تربیت بچه ت بیشتر کار میکردی !

 

رستم عصبی بود و جیران روی پایش کوبید.

 

– آخ دختر…

ابرومون‌و بردی!

 

رستم به سمت افسانه برگشت، آرام تر بود.

انگار عمارت پدری اش روحش را آرام میکرد.

 

– چی برات کم گذاشتم دختر؟

گفتی میرم شهر گفتم باشه!

پول خواستی گفتم چشم دخترم بودی نوش جونت!

ولی چرا… چرا از آبرومون مراقبت نکردی؟ چرا اجازه دادی اینجوری بشه؟

 

فئـــْودآٰل|•🍃

#پارت340

 

 

 

 

 

افسانه از جا بلند شد، بدنش درد میکرد رستم و نریمان او را بد زمین زده بودند.

 

– چرا اجازه دادم؟

بابا تو من‌و قشنگ معامله کردی !

من‌و پای سفره ای نشوندی که دل دوماد باهام نبود، دوماد جسمش کنار من بود و روحش کنار زن دیگه !

 

به سینه ی پدرش کوبید ، اشک هایش را باحرص تمام کنار زد.

 

– پول دادی، رفاه دادی ، آرامش دادی ولی پدر بودی؟ محبت کردی؟

 

پوزخند زد ، تمام بچه های خان ها بدون محبت بزرگ شده بودند، چه نریمان چه افسانه !

هردو پر بودند از خلاء!

 

– من عیب‌دار نبودم، من زشت نبودم!

من فقط عشق اون آدم نبودم.

اون شوهر من بود و شباش‌و پیش یکی دیگه صبح میکرد !

 

رستم دستش را مشت کرد ، عذر بدتر از گناه؟

هیچکدام از اینها بهانه خوبی نبودند.

 

– طلاق میگیری ازش!

 

افسانه عاشق قدرت بود، دوست داشت خانم ارباب شود…

 

– طلاق نمیگیرم بابا.

 

پدرش اخم کرد، جیران نگاهشان میکرد، باورش نمیشد دخترش مرد لخت را سروقت. کسی فرستاده باشد.

این کار را حتی بدترین آدم ها نمیکردند.

 

– طلاق میگیری که اگه نگیری ابرومون‌و میبره!

 

مکث کرد و در نگاه دخترش دقیق شد.

 

– عروست میکنم… بااولین خاستگارت ازدواج میکنی، من لکه ی ننگ‌و تو خونه ام نمیخوام

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 22

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان قاصدک زمستان را خبر کرد

  دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد خلاصه : باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال، مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت با خیانت باران و نفرت شهاب به پایان می رسه،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x