رمان قایم موشک پارت 18 - رمان دونی

 

 

مشکوک نگاهم می‌کنه.

عصبی می‌پرسه:

 

– چه کرمی ریختی دیارا؟

 

طلبکار نگاهش می‌کنم و بدون سر سوزنی پشیمونی و با افتخار سینه‌م رو می‌دم جلو و جواب می‌دم:

 

– غذاتو خوردم!

 

چشمش گرد می‌شه.

تهدید آمیز سمتم میاد و انگار که به گوشش شک کرده، می‌پرسه:

 

– چه غلطی کردی؟

 

با لبخند ملیح نگاهش می‌کنم.

به شکمم اشاره می‌کنم و می‌گم:

 

– نهارتو نوش جان کردم… گفتم شوهرم افلیجه، سهم غذاشو بدید ببرم براش.

 

چند لحظه بی حرف نگاهم می‌کنه.

بعد یهو بی مقدمه مثل وحشیا سمتم می‌پره و وسط سالن عربده می‌کشه:

 

– من سر غذام با هیچ احدالناسی شوخی ندارم! تفش کن…

 

با تمام توانم از دستش فرار می‌کنم.

نمی‌دونم چرا ذهنم فانتزی می‌زنه و به جای امیر، اون لحظه یه گاو وحشی رو تصور می‌کنم که پارچه قرمز گرفتن جلوش.

با نفس نفس خودم رو توی آسانسور می‌ندازم و تند تند روی دکمه می‌کوبم.

 

 

 

اصوات نامتعارف از خودم درمیارم:

 

– هوش… هوش… آرام حیوان!

 

دیگه با حرفم کارد به امیر بزنن خونش درنمیاد.

اما از بخت و اقبال بلندم، قبل از اینکه بپره تو آسانسور و آسانسور رو تبدیل به قفس خون کنه، در بسته می‌شه.

 

دستم رو روی قفسه سینه‌م می‌ذارم و به دیواره‌ی آسانسور تکیه می‌دم.

نفس راحتی می‌کشم.

 

– خدایا…

 

با التماس به سقف آسانسور زل می‌زنم‌.

 

– نذر می‌کنم تا موقع برگشت، دیگه هیچ گونه کرم کشف شده و نشده‌ای روی امیر نریزم اما…

 

دستام رو توی هم قلاب می‌کنم با عجز می‌گم:

 

– آتش خشم او را با فوتی خنثی بگردان… آمین.

 

وقتی می‌بینم هنوز نرسیده به سوییت، با خرسندی توی اتاقم می‌رم و در رو قفل می‌کنم.

اولیش که بخیر گذشت…

بقیه‌ش هم خدا بزرگه!

 

(امیر)

 

بی حوصله روی مبل روبروی اتاق دیارا می‌شینم.

با دندون قروچه داد می‌زنم:

– شیش فاکینگ ساعته اون تویی… بابا من به درک خودت زخم بستر می‌گیری. بیا بیرون کاریت ندارم!

 

 

 

جوابمو نمی‌ده.

مثل شیش ساعت گذشته.

سرمو عصبی چندبار به پشتی مبل می‌کوبم.

 

– اینا مجازات کدوم گناهمه رو فقط خدا می‌دونه…

 

گوشیم رو چنگ می‌زنم.

می‌رم تو یکی از بازی های تفنگی گوشیم.

تمام دشمنا رو دیارا می‌بینم و همه رو به رگبار می‌بندم.

جوری که توی سی ثانیه اون مرحله رو رد می‌کنم.

کلافه گوشی رو قفل می‌کنم و دوباره سعی می‌کنم با زبون خوش دیارا رو از اتاقش بیرون بکشم:

 

– خب تو که جرات نداری چرا سر به سرم می‌ذاری که اینجوری قایم شی؟

 

مثل اینکه زدم تو خال و انگشتم رو مستقیم تو نقطه ضعفش فرو کردم که بالاخره پس از قرنی صداش درمیاد:

 

– نخیرشم… خواب بودم.

 

نیشم باز می‌شه.

پس بیدار بوده!

 

– بیا بیرون پس.

 

تخس می‌گه:

 

– دلم نمی‌خواد!

 

درسته ‌که خیلی تو مخ و روانی و بیشعوره.

اما خب… بودنش بهتر از نبودنشه.

 

 

 

زیر لب می‌گم:

 

– منم دلم نمی‌خواد این روش کثیف رو امتحان کنم ولی خودت مقصری!

 

گوشیم رو دوباره برمی‌دارم و شماره مجید، رفیق ده ساله‌م رو می‌گیرم.

تا صدای الو گفتنش توی گوشی می‌پیچه، تماس رو قطع می‌کنم.

با نیش باز منتظر به موبایلم نگاه می‌کنم.

یه ثانیه طول نمی‌کشه که زنگ می‌زنه.

می‌ذارم خوب صدای زنگ موبایلم بلند شه و به گوش دیارا برسه.

بعد با طمانینه و در کمال آرامش، تماس رو وصل می‌کنم.

بلند می‌گم:

 

– الو؟

 

مجید با هیجان می‌گه:

 

– سلام. چی‌ شده؟

 

سعی می‌کنم صدام ناباور به نظر برسه:

 

– پریسا؟ خودتی؟

 

دو دقیقه سکوت.

کلا هنگ می‌کنه.

یهو با داد می‌گه:

 

– هن؟

 

حالا بازی رو عوض می‌کنم.

 

– گریه نکن دورت بگردم… بگو چی شده؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی

خلاصه رمان :     خلاصه :افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ره که ربطی به اون نداره و با یه سوءتفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌شه و زندگیش به کل تغییر می‌کنه. مدام آزار و اذیت می‌شه و مجبوره به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
O Oi
O Oi
1 سال قبل

خیییلی دیر پارت میزاری

Yasna
Yasna
1 سال قبل

اااای خداااا😂😂😂عاشق امیررر شدمممم

Roya
Roya
1 سال قبل

خیلی کم بود

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x