رمان قایم موشک پارت 18

5
(1)

 

 

مشکوک نگاهم می‌کنه.

عصبی می‌پرسه:

 

– چه کرمی ریختی دیارا؟

 

طلبکار نگاهش می‌کنم و بدون سر سوزنی پشیمونی و با افتخار سینه‌م رو می‌دم جلو و جواب می‌دم:

 

– غذاتو خوردم!

 

چشمش گرد می‌شه.

تهدید آمیز سمتم میاد و انگار که به گوشش شک کرده، می‌پرسه:

 

– چه غلطی کردی؟

 

با لبخند ملیح نگاهش می‌کنم.

به شکمم اشاره می‌کنم و می‌گم:

 

– نهارتو نوش جان کردم… گفتم شوهرم افلیجه، سهم غذاشو بدید ببرم براش.

 

چند لحظه بی حرف نگاهم می‌کنه.

بعد یهو بی مقدمه مثل وحشیا سمتم می‌پره و وسط سالن عربده می‌کشه:

 

– من سر غذام با هیچ احدالناسی شوخی ندارم! تفش کن…

 

با تمام توانم از دستش فرار می‌کنم.

نمی‌دونم چرا ذهنم فانتزی می‌زنه و به جای امیر، اون لحظه یه گاو وحشی رو تصور می‌کنم که پارچه قرمز گرفتن جلوش.

با نفس نفس خودم رو توی آسانسور می‌ندازم و تند تند روی دکمه می‌کوبم.

 

 

 

اصوات نامتعارف از خودم درمیارم:

 

– هوش… هوش… آرام حیوان!

 

دیگه با حرفم کارد به امیر بزنن خونش درنمیاد.

اما از بخت و اقبال بلندم، قبل از اینکه بپره تو آسانسور و آسانسور رو تبدیل به قفس خون کنه، در بسته می‌شه.

 

دستم رو روی قفسه سینه‌م می‌ذارم و به دیواره‌ی آسانسور تکیه می‌دم.

نفس راحتی می‌کشم.

 

– خدایا…

 

با التماس به سقف آسانسور زل می‌زنم‌.

 

– نذر می‌کنم تا موقع برگشت، دیگه هیچ گونه کرم کشف شده و نشده‌ای روی امیر نریزم اما…

 

دستام رو توی هم قلاب می‌کنم با عجز می‌گم:

 

– آتش خشم او را با فوتی خنثی بگردان… آمین.

 

وقتی می‌بینم هنوز نرسیده به سوییت، با خرسندی توی اتاقم می‌رم و در رو قفل می‌کنم.

اولیش که بخیر گذشت…

بقیه‌ش هم خدا بزرگه!

 

(امیر)

 

بی حوصله روی مبل روبروی اتاق دیارا می‌شینم.

با دندون قروچه داد می‌زنم:

– شیش فاکینگ ساعته اون تویی… بابا من به درک خودت زخم بستر می‌گیری. بیا بیرون کاریت ندارم!

 

 

 

جوابمو نمی‌ده.

مثل شیش ساعت گذشته.

سرمو عصبی چندبار به پشتی مبل می‌کوبم.

 

– اینا مجازات کدوم گناهمه رو فقط خدا می‌دونه…

 

گوشیم رو چنگ می‌زنم.

می‌رم تو یکی از بازی های تفنگی گوشیم.

تمام دشمنا رو دیارا می‌بینم و همه رو به رگبار می‌بندم.

جوری که توی سی ثانیه اون مرحله رو رد می‌کنم.

کلافه گوشی رو قفل می‌کنم و دوباره سعی می‌کنم با زبون خوش دیارا رو از اتاقش بیرون بکشم:

 

– خب تو که جرات نداری چرا سر به سرم می‌ذاری که اینجوری قایم شی؟

 

مثل اینکه زدم تو خال و انگشتم رو مستقیم تو نقطه ضعفش فرو کردم که بالاخره پس از قرنی صداش درمیاد:

 

– نخیرشم… خواب بودم.

 

نیشم باز می‌شه.

پس بیدار بوده!

 

– بیا بیرون پس.

 

تخس می‌گه:

 

– دلم نمی‌خواد!

 

درسته ‌که خیلی تو مخ و روانی و بیشعوره.

اما خب… بودنش بهتر از نبودنشه.

 

 

 

زیر لب می‌گم:

 

– منم دلم نمی‌خواد این روش کثیف رو امتحان کنم ولی خودت مقصری!

 

گوشیم رو دوباره برمی‌دارم و شماره مجید، رفیق ده ساله‌م رو می‌گیرم.

تا صدای الو گفتنش توی گوشی می‌پیچه، تماس رو قطع می‌کنم.

با نیش باز منتظر به موبایلم نگاه می‌کنم.

یه ثانیه طول نمی‌کشه که زنگ می‌زنه.

می‌ذارم خوب صدای زنگ موبایلم بلند شه و به گوش دیارا برسه.

بعد با طمانینه و در کمال آرامش، تماس رو وصل می‌کنم.

بلند می‌گم:

 

– الو؟

 

مجید با هیجان می‌گه:

 

– سلام. چی‌ شده؟

 

سعی می‌کنم صدام ناباور به نظر برسه:

 

– پریسا؟ خودتی؟

 

دو دقیقه سکوت.

کلا هنگ می‌کنه.

یهو با داد می‌گه:

 

– هن؟

 

حالا بازی رو عوض می‌کنم.

 

– گریه نکن دورت بگردم… بگو چی شده؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
O Oi
O Oi
1 سال قبل

خیییلی دیر پارت میزاری

Yasna
Yasna
1 سال قبل

اااای خداااا😂😂😂عاشق امیررر شدمممم

Roya
Roya
1 سال قبل

خیلی کم بود

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x