7 دیدگاه

رمان مانلی پارت 3

4.4
(17)

#پارت_3

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

 

نگاهی به پشت سرش انداخت.

_این‌طور به‌نظر می‌رسه.

 

چند لحظه خیره نگاهم کرد.

 

تیزی چشمان تیره‌اش موجب شد سریع نگاهم را بردارم.

_باز هم که اسمارتیز شدی!

می‌خوای بقیه واسه‌ت دست بگیرن؟ چرا زودتر نرفتی بالا صورتت رو تمیز کنی؟

 

لبم را تر کردم و قدمی به سوی در برداشتم.

_لازم نیست واسه چنین چیز کوچیکی توبیخم کنید پسر عمه خونه که شلوغ بشه کسی با من کاری نداره!

 

تکیه‌اش را از چارچوب در برداشت و کل ورودی را اشغال کرد.

 

در همان فاصله‌ی کم به چشمان تیره و اخم‌های کمرنگش خیره شدم.

_توبیخت می‌کنم چون لزومی نداره کسی تورو توی این وضعیت وقتی رنگی رنگی شدی ببینه کوچولو…

 

نگاهش گرم و سنگین بودم آنقدر که دلم می‌خواست به کناری هلش بدهم و فرار کنم.

 

ولی نه زورش را داشتم و نه جرئتش را…

 

میان افکارم غوطه‌ور بودم که دستش را بی‌هوا بالا آورد.

 

ترسيده کمی خودم را عقب کشیدم.

مکث کرد و اخم‌هایش کمی از هم باز شد.

 

دوباره دستش را جلو آورد و با پشت انگشت اشاره‌اش به آرامی روی بینی‌ام کشید.

 

نفسم حبس شد و ماتم برد!

 

بهت زده از ترس و حیرت سرجایم باقی ماندم.

 

گرمای نوازشگر دستش روی بینی کوچکم سرعت خون در شریان قلبی‌ام بالا برد.

_مگه با صورتت کوزه‌ها رو رنگ میزنی شلخته خانم؟

 

قدیم‌ترها همیشه موهایم را با دست‌هایش به‌هم می‌ریخت. یا گونه‌های گردم را بین انگشتانش می‌فشرد ولی هيچوقت لمس نوازش گونه‌ای از این مرد دریافت نکرده بودم!

 

دستش را که عقب کشید لبخند کمرنگی روی لب‌هایش نقش بسته بود.

_حالا می‌تونی نفس بکشی مانلی!

 

انگار که منتظر شنیدن همین حرف بودم بی‌هوا نفس عمیقی کشیدم که باعث پررنگ تر شدن لبخندش شد.

 

نگاه جست و جو گرم را سریع دور تا دور باغ چرخاندم تا کسی این صحنه را ندیده باشد.

 

بیشتر از هرکسی از دایی زیادی مذهبی و سنتی‌ام می‌ترسیدم.

 

کسی که بعد از مرگ پدر مجبورمان کرده بود در باغِ عمارتش خانه‌ای نقلی بسازیم تا خواهر بیوه و خواهر زاده‌های یتیمش تا همیشه زیر سایه‌ی او زندگی کنند.

_لطفا… اجازه بده برم.

 

صدای لرزانم موجب شد موجی از تعجب درون نگاهش شکل بگیرد.

 

با چشم‌هایی متفکر و جدی قدمی به عقب برداشت.

 

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 17

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
. .........Aramesh
. .........Aramesh
11 ماه قبل

وای ننه عالیه مسی 😘🥰
زود زود پارت بده

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

وایی مرسییی ندایی 😘😘
اشکال نداره که میگم ندایی؟

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

😂😂پس منم میگم ننه😂❤❤

میمَم
میمَم
11 ماه قبل

باه باه ببین کی از خواب پا شده اومده پارت گذاشته!!!

میمَم
میمَم
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

چطوری؟!

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x