رمان مانلی پارت ۳۳

#پارت_۳۳
•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

کنار خیابان ایستادم و دستم را برای تاکسی بلند کردم.

همین که نگه داشت آدرس خانه باغ را دادم و سرم را به شیشه‌ی ماشین تکیه دادم.

به‌خیالش همه‌چیز همین‌قدر راحت بود؟

بعد از چندسال می‌آمد و بدون آنکه آب از آب تکان خورده باشد روابطمان مثل قدیم می‌شد و من بله و چشم قربان گویان هرکاری که می‌خواست انجام می‌دادم؟

نگاهم را به بیرون دوختم و به گذشته فکر کردم.

تمام طول کودکی‌ام با آن سن کمش مراقبم بود و اجازه نمی‌داد آب در دلم تکان بخورد.

راهنمایی که بودم هرروز تا دم مدرسه به دنبالم میامد و هر پسری که سعی می‌کرد به من نزدیک شود را حسابی زیر مشت و لگد می‌گرفت

امکان نداشت دلم چیزی را طلب کند و روز بعدش دم در خانه‌مان نباشد.

حتی روزهایی که مامان زهره برایم دوچرخه نمی‌خرید پدرش را مجبور به خریدن دوچرخه کرد و به عنوان هدیه‌ی تولد آن را به خانه‌مان آورد آن روز با وجود سرزنش‌های مامان زهره از شادی سر از پا نمی‌شناختم.

حتی یک روزم را هم بدون دیدن اون نمی‌گذراندم ولی به یکباره فقط طی چند روز همه‌ی این حمایت‌ها به پایان رسید و من گویی دیواری که به آن تکیه کرده بودم فرو ریخته باشد با سر به زمین خوردم.

دیگر نه کسی مراقب کمبودهایم بود، نه به درد و دل‌هایم گوش می‌کرد و نه وقتی کسی مزاحمم می‌شد حسابی گوشش را می‌کشید تا من در امنیت قدم بردارم.

پایش را به خانه‌ی ما نمی‌گذاشت و وقتی هربار با شوق دیدنش به خانه‌شان می‌رفتم آن روز را به خانه نمی‌آمد و خودش را پشت سایه‌ها پنهان می‌کرد.

نریمان آن اوایل با شوخی و خنده موهایم را می‌کشید و می‌گفت حتما برادرش برای خودش دوست دختر گرفته که دیگر وقت نمی‌کند به ما اهمیتی بدهد.

همه‌ی حرف‌هایش را باور می‌کردم و زار زار گریه می‌کردم…

آن روزها نامی جای تمام نداشته‌های زندگی‌ام را پر کرده بود و با رفتنش چیزی درونم فرو ریخت.

آنقدر که ماه‌ها طول کشید تا روی پای خودم بایستم و دیگر انتظار آمدنش را نکشم.

مامان زهره هربار که اسم نامی را به زبان می‌آوردم و می‌خواستم به دنبالش بروم دعوایم می‌کرد و می‌گفت خوب نیست انقدر سراغ پسر عمه‌ام را بگیرم و من دیگر بزرگ و خانم شده‌ام.

اوایل ربط این دو جمله را به‌هم درک نمی‌کردم تا این که کم کم منظورش را از این حرف فهمیدم و سر جایم آرام گرفتم.

خیلی وقت بود که دیگر به او و خبرهایی که از او به گوش می‌رسید توجهی نمی‌کردم و سرم با کارهای خودم و سر و کله زدن با باربد گرم بود که بی‌هوا پایش در زندگی‌ام باز شد.

درست همان‌طور که رفته بود بی‌حرف و ناگهانی همان‌قدر یه‌هویی به زندگی‌ام برگشته بود و تلاش می‌کرد افسارم را به دست بگیرد و این موضوع هیچ‌جوره به مذاقم خوش نیامد.

کمه کمش یک توضیح و معذرت خواهی به من بدهکار بود اما جوری به من می‌تاخت که انگار ارث پدرش را طلب داشت و کسی که با یکباره همه‌ی خاطرات کودکیمان را گذاشته و رفته من بودم نه او…

نه که علاقه‌ای به اعتراف یا حرف زدن راجع‌به گذشته داشته باشم ولی این رفتارهای طلبکارش حسابی کفرم را در آورده بود.

مشغول فکر کردن به گذشته بودم که صدای زنگ گوشی‌ام بلند شد.

نگاهی به شماره‌ی ناآشنا انداختم و با تردید جواب دادم: بله؟

_مانلی دستم بهت برسه بلایی سرت میارم که دفعه‌ی بعد بدون اجازه‌ی من قدم از قدم بر نداری!

با شنیدن صدای بلند و عصبانی‌اش شانه‌هایش بالا پرید.
_چه‌خبرته صدات رو بیار پایین!
واسه‌ت عبرت می‌شه دفعه‌ی بعد با من مثل آدم رفتار کنی نه یه حیوون خونه‌گی که بهش بگی بشین می‌شینه بهش بگی راه برو راه می‌ره! مفهومه جناب شیهاد؟‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎
‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎
‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴ / ۵. شمارش آرا ۲۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کی گفته من شیطونم

  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که عاشق بسرعموش میشه که استاد یکی از درسای دانشگاشه و…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری ۲۴ ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری

  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را بگیرد و مبارزه اش را از همون ابتدای ورود به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fateme
Fateme
1 سال قبل

پسرهی از خود راضی مگه مانلی عروسکه ؟مگه بی عقله نفهمه که ندونه چیکار کنه
مگه کیشی که بدون اجازه تو قدم از قدم بر نداره؟
اه اه خاک توسر مانلی اگه جوابشو نده

:))
:))
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

همه که مثل تو باهوش و زبون داز نیستن که😂😂😂

لیلی
لیلی
1 سال قبل

بالاخره حرفایی که باید رو توی صورتش تف کرد، شیر مادرت حلالت دختر

...
...
1 سال قبل

مگه اسم پسره نامی نیست ؟چرا میگه شهیاد ؟

لیکاوا
لیکاوا
پاسخ به  ...
1 سال قبل

فکر کنم فامیلیش شهیاده

لیکاوا
لیکاوا
1 سال قبل

پسره از خود راضی

میم
میم
1 سال قبل

از این پارت زیاد بده

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x