رمان ناسپاس پارت 12 - رمان دونی

 

به حرفهاش اهمیتی ندادم و از اتاق رفتم بیرون.من آدمی نبودم که بخاطر پول دست به هرکاری بزنم. اگه بودم هم یه اینبارواز خیر حقوق گرفتن میگذرم تا ببینم بعد خدا چی میخواد!
یعنی این ترجیح خودم بود.ترجیح میدادم گشنه بمونم اما دست به نامحرم نزنم حتی اگه اون نامحرم سام مرصاد باشه!
دمپایی هام رو از پا درآوردم وراه پله های تخت رو بالا رفتم.
ننجون که منتظر بود امیرسامو باخودم بیارم وقتی دید تنهام عصاش رو جلو راهم قرار داد تا نتونم برم بالاتر و بعد گفت:

-وایسا ببینم! پس کو نور چشم !؟

هوووف! منو راه نمیداد فقط بخاطر اینکه بقول خودش نور چشمی هنوز نیومده بود.عصا رو خیلی آروم کنار زدم و کنار زدم و بعد گفتم:

-ننجون!حموم بوده.. لباس میپوشه و میاد!

تااینو شنید بالاخره راضی شد عصاش رو کنار بزاره تا من بتونم برم بالا و پشت سفره بشینم.
عمو غلام هنوز داشت با حسرت کله پاچه رو نگاه میکرد و از سیبک گلوش که مدام بالا و پایین شد مشخص بود بیشتر از همه ی ما منتظر سر رسیدن سامی بود.
چنددقیقه دیگه صبر کردیم تا وقتی که بالاخره سرو کله ی خان پیدا شد.از اون چهارتا پله اومد بالا و اول ازهمه رفت سراغ ننجون .
سرش رو بوسید و بعد گفت:

-سلام.صبح همگی بخیر!

ننجون شروع کرد قربون صدقه رفتنش:

-الهی دورت بگردم ….الهی ننه پیشمرگت بشه…قربون این قدو بالات برم من الهی…بشین ننه…بشین صبحونه بخور!

عمو غلام ثانیه ای رو تلف نکردو افتاد به جون کله پاچه.
سامی از شیرین خواست براش یه چایی بریزه و بعد خطاب به غلام گفت:

-آق غلام…کل پاچه تو بزن که بریم جایی من کار دارم!

غلام نون تیلیت کرد و انداخت تو کاسه و گفت:

-جونم آقاسامی…چیشده؟ چیز میز لازمی آقا؟

سامی در برابر دیدگان کنجکاو ما جواب داد و گفت:

-آره…میخوام موتور بخرم…میخوام همراهم بیای یکی دوتا بنگاه توپ و درست و حسابی نشونم بدی….

غلام دستشو رو سینه اش گذاشت و با لیس زدن ناخنهای آغشته به آب و چربی کله پاچه و از خدا خواسته جواب داد:

-رو چشمم آقا! میبرمتون یه بنگاهی که مخزن موتورای خفن…

چه راحت واسه خودش میبرید و میدوخت اونپ درحالی که خیلی پول نداشت.اخم کردم و بعد یکم خودم رو کشیدم جلو و گفتم:

-آقای سامی…شما اونقدرها پیش من پول ندارین که بخواین باهاش یه موتوربخرین!تازه موتور خیلی خطرناک…نصف این جوونهایی که مردن همش بخاطر…

حرفمو برید و مثل همیشه زد تو ذوقم و گفت:

-خب خب! لازم نیست تو یکی چیزی بگی! پولی که پیشت بزارش دم کوزه آبشو بخور!

ننجون با نگرانی گفت:

-راس میگه ننه…موتور خطرناک! یه وقت بلا ملایی سرت میاد…یه چیز دیگه بخر ننه…

سامی تو گلو خندید.چه خنده هایی….آدم دلش غش می رفت واسه خنده هاش.اصلا میشد یه آدم دیگه میشد وقتی می خندید.یه تیکه نون سنگک زد تو چربی کله پاچه و بعداز خوردنش گفت:

-نترس ننجون! من یه عمره جز موتور چیز دیگه ای سوار نمیشم…حرفه ای ننه …

خیلی زود تونست ننجون رو راضی نگه دار اما منو نه.البته که نظرم اهمیتی برای اون نداشت یا این حال وقتی صبحانه اش رو خورد از غلام خواست بره آماده بشه خودش هم به خبال دندون لای لبهاش گذاشت و قدم زنان سمت درختهای انگور رفت…
قدم زنان به سمتش رفتم.
زیر سایه ی درخت ایستاد و یکی دوتا انگور چید. به سمتش رفتم و با دل ناگرونی گفتم:

-سامی…میشه موتور نخری!؟موتور خطرناک

همونطور که نگاهش به انگورها بود و یه دون یه دون گلچین میکرد و میخورد گفت:

-نوچ نمیشه!

انگشتهامو توهم قفل کردم و بعد دوباره پرسیدم:

-کی بهت پول داده!؟

-به تو چه!

-رو پولی که پیش من هست حساب باز کردی!؟

-نه! پولی که پیش توئہ واسه من پول خرد هم نیست

سرو کله ی غلام که پیداشد دیگه نشد باهاش حرف بزنم.از زیر سایه ی انگورها اومد بیرون و پرسید:

-بریم آق غلام…؟

-بریم آقا..

به سمتشون رفتم و پرسیدم:

-منم میام!

ایستاد.یا غیظ سرش رو به سمتم بر گردوند و پرسید:

-میای!؟ کجا میخوای بیای؟ بمون همینجا….هی هرجا میخوام برم عین کنه و سیریش دنبالم راه میفته

از لحن بدش دلم گرفت.سرمو پایین انداختم و تو همون حالت نگاهش کردم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان انار از الناز پاکپور

    خلاصه رمان :       خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد انتحار پدرش بوده و از پسر عمویی که عاشقانه دوستش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نوای رؤیا به صورت pdf کامل از حنانه نوری

        خلاصه رمان:   آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره قلبش‌ را تصاحب میکند.     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
رمان گرگها
رمان گرگها

  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای انار
دانلود رمان رویای انار به صورت pdf کامل از فاطمه درخشانی

    خلاصه رمان رویای انار :   داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه ، دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه ، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helma
Helma
2 سال قبل

شمام فک میکنید دختره دلش لرزیده؟
یا فقط من ذهنم مریضه😐😂

Fatima
Fatima
2 سال قبل

ای این سامی چقدر نچسبه،تفلون صددرصد!

سه نقطه
سه نقطه
2 سال قبل

ایش
پسره ی تخس بداخلاق
اصلا ازش خوشم نمیاد

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x