دستشو از روی شونه اش پس کشید و بعد گفت:

-خیلی خب پس بیا بریم اتاق من و یکم ماساژم بده خانم بلدی…

تردید داشتم واسه انجام اینکار.اما گفتم که.نگرانش بودم.بدجور هم نگرانش بودم.واسه همین بی حرف و بی کلام دنبالش راه افتادم سمت اتاقهاش.
درو باز کرد و رفت داخل.
قلبم مثل یه موجود آروم و مظلوم تو سینه ام می تپید.
کفشهامو جلوی در وروی از پا در آوردم و بعد در چوبی زهوار دررفته رو با سر انگشتام کنار زدم و رفتم داخل.
پشت به من کنار تختش ایستاده بود و تیشرت مشکی رنگ تنش رو از تن درمیاورد.
آب دهنمو قورت دادم و گفتم:

-چرا لخت میشی!؟

تیشرت رو تو دستش گوله کرد و بعدهم باوخونسردی جواب داد:

-خب دونفر که میخوان باهم یه غلطهایی بکنن اولش باید لخت بشن!

اخم کردم و چون شک نداشتم داره به سخره ام میگیره فورا گفتم:

-منو مسخره نکن امیرسام!

نیشخندی زد.انگار اذیت کردنم بهش میچسبید و بهش حال میداد که اونجوری نیشخند و نیمچه ترمز خنده تحویلم میداد.
سر جنبوند و گفت:

-خب بابا …فکرای ناجور نکن.من اینجوری راحت ترم.بیا کارتو انجام بده…

کفشهاش رو از پا درآورد و با پرت کردن پیرهنش به شکم دراز کشید روی تخت.منتظر بود من برم پیشش و ماساژش بدم. با گام های کوتاه و آروم به طرفش رفتم و گفتم:

-چرا پرت میکنی پیرهنتو…؟

خم شدم برداشتمش و مرتب گذاشتمش روی میزی که همونجا بود.
خواستم لبه ی تخت بشینم که گفت:

-با این سر ریخت شروع نکنییااا

نگاهی به خودم انداختم و پرسیدم:

-مگه چه جوری ام!؟

-لباساتو دربیار.منظورم مانتوت…اون شال مسخره ات رو هم بده پایین.

اخم کردم و گفتم:

-چه ربطی داره آخه؟ مگه واسه ماساژ دادن یه نفر باید لخت شد؟

سرش رو کج کرد و بعد خم گفت:

-نه ولی نیازی ام نیست چاقچول کنی خودتو.درشون بیار.راحت باش.کنار بزار این رفتارای مسخره ات رو…

لبهامو روهم فشردم.آخه من زیر مانتوم چیزی جز یه تیشرت آستین کوتاه یقه گشاد لباس مناسب تری نداشتم.
مردد و باخجالت گفتم:

-آخه…آخه لباس مناسبی تنم نیست…

مردد و باخجالت گفتم:

-آخه…آخه لباس مناسبی تنم نیست…

سرم رو آهسته پایین انداختم و زیر جلکی نگاهش کردم. اون دراز کشیده بود و لخت و پتی آماده بود من کارم رو شروع کنم ودرهمون حین هم نسبت به شنیدن حرف من از خودش واکنش نشون داد و معترضانه گفت:

-همچین میگی لباس تنت نیست انگار فرشته ی ویکتوریا سکرتی و میخوای اینجا عرض اندام و نمایش لباس زیر اجرا کنی! ماساژتو بده دیگه اه! به درک که لباس مناسب نداری

اخم کردم.درسته که کلا به این بد زبونی هاش عادت داشتم اما دلیل نمیشد که همیشه با من اینطوری حرف بزنه برای همین آروم اما با اخم گفتم:

-نه اخلاق داری نه اعصاب.

خیلی خونسرد گفت:

-هردو گزینه که اسم بردی به درد من نمیخوره…

آهسته لب زدم آره مشخص!

نفس عمیقی کشیدم و مانتوم و مقنعه ام رو درآوردم و مرتب و منظم گذاشتم یه گوشه و بعد کنارش رو زانو نششتم و زل زدم به کمرش.
بدنش بی نقص و عضله ای و خیره کننده بود.
همیشه که نباید کلمه ی خیره کننده رو برای بدن یه دختر به کار برد.
گاهی اوقات عضلات بدن یه مرد هم میتونه همین واکنش رو به همراه داشته باشه…
محو تماشا! بودم که در کمال تعجبم گفت:

-خب چشم چرونی دیگه بسه شروع کن!

دستپاچه و تته پته کنان گفتم:

-نه اصلا…من ..من…من کی چشم چرونی کردم؟من داشتم به این فکر میکردم که…که از کجا شروع کنم

یه تکون خفیفی خورد و بعد گفت:

-یه جوری میگی داشتی فکر میکردی از کجا شروع کنی انگار من یه مشت ظرف نشسته ام! شروع کن دیگه…کتفم درد میکنه!

واسه هر چیزی یه حرفی داشت که بزنه.
دیگه تعلل نکردم ودستهامو خیلی آروم به سمت بدنش دراز کردم و ماساژ دادنش رو از کمرش شروع کردم.
نفس عمیقی کشیدم و آب دهنم رو به آرومی تکون دادم.

نمیدونم کی اینقدر به امیرسام علاقمند شدم.هیچوقت هیچ تاریخ مناسب و دقیقی براش نداشتم.
هیچوقت….
حسی بود که بی هوا اومد سراغم و من مدام درحال کشتن و سر به نیست کردنش تو وجود خودم بودم.

آخه این یه عشق یه طرفه بود.یه عشق یکطرفه ی سرد که فقط از طرف من داشت جوونه میزد پس باید دفن میشد.
که یه وقت تو دلم خرابی به بار نیاره….
یا حتی سر سوزنی امیدوار نمونم.
امید کشنده است وقتی که اونی که دوستش داری خودش یکی دیگه رو دوست داره…
کشنده و ترسناک!

امید کشنده است وقتی که اونی که دوستش داری خودش یکی دیگه رو دوست داره…
کشنده و ترسناک و منم نمیخواستم این عشق یکطرفه کارمو برسونه به جنون.
هه…احساس من حتی یه احساس یکطرفه هم نبود.
اون اصلا عقل و هوشش جای دیگه ای بود.
پی دختری به اسم سلدا و جر اون هم نمیخواست به کس دیگه ای فکر کنه….
منم که دیگه تکلیفم مشخص بود.
به زودی باید جول و پلاسمو جمع میکردم و میرفتم خونه ی نویاااان…
هووووووف! من از تصور این رفتن هم درهم میشکستم!

همونطور که شونه هاش رو آروم آروم می مالیدم پرسیدم:

-یه سوال بپرسم!؟

با یه صدای لش آرومی جواب داد:

-بپرس…

مردد بودم بپرسم اما خب کنجکاوی زورش بیشتر بود برای همین وقتی اجازه داد سوالمو بپرسم گفتم:

-خیلی اون دختره رو دوست داری ؟ سلدارو میگم ؟

سرش رو گذاشت روی دستهاش که روی هم بودن و بعد هم جواب داد:

-به تو چه!

مکث کردم.عجب آدمی بود.از یه طرف میگفت میتونم سوالم رو بپرسم و از طرف دیگه اینجوری میگفت به تو چه!
کتفش رو تکون داد تا کارمو ادامه بدم و همزمان گفت:

-مکث نکن ادامه بده…

دوباره شروع کردم آهسته و آروم ماساژ دادن و بعد دوباره گفتم:

-اگه بدونی یه نفر خیلی دوست داره چیکارمیکنی با اون یه نفر؟ چی بهش میگی!؟

پاهاش رو خم و راست کرد و یه جوری تکونشون داد جون بگیرن و بعدهم جواب داد:

-بستگی داره

کنجکاو شدم.خیلی هم کنجکاو شدم.سرم رو یه کوچولو خم کردم و پرسیدم:

-به چی ؟!

نمیدونم به شوخی یا به جدی اما جواب داد:

-به خیلی چیزاااا…مثلا اگه دخیه داف و خوشگل و سکسی باشه ازش استقبال میکنم!

ناباورانه و بهت نگاهش کردم.
اصلا تصور نمیکردم همچین نظر و تفکری داشته باشه…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳ / ۵. شمارش آرا ۲

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
رمان گرگها
رمان گرگها

  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۲ تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلا pdf از خاطره خزایی

  خلاصه رمان:       طلا دکتر معروف و پولداری که دلش گیر لات محل پایین شهری میشه… مردی با غیرت و پهلوون که حساسیتش زبون زد همه اس و سرکشی های طلا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۱ / ۵. شمارش آرا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پری
پری
2 سال قبل

به نظر من امیر سام هرچی باشه باز به نویان باید ترجیحش داد هر چی باشه دیگه قاتل نیست بعدش وقتی یکی یه عمر زندگیش و خارج از کشور با رسم و رسوم و اخلاق ها عقاید دیگه بزرگ شده بجز این نباید ازش توقع داشت

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

هعییی ساتو هعیییی بابا این امیر سام رو ول کن چال کن بره پی سلدا جونش الان چرا داری ماساژ میدی این مردیکه رو😒😒

زلال
زلال
2 سال قبل

آقا توروخدا کیا میگفتن ساتو از امیرسام متنفره🤣🤣🤣

Nahar
Nahar
پاسخ به  زلال
2 سال قبل

ساتو الحمدلله غرور ک نداره🙄🙄
سلدا بدرد همین امیرسام میخوره😒

ارزو
2 سال قبل

امیر سام حالمو به هم میزنه
نویانو ترجیح میدم قطعی شد به خدا ساتو امیر سامو بازم به نویان ترجیح بده با اره برقی به خدمتش میرسم😑😑😑😑😑این نکبت غرورتو مث یه دونه انگور زیر گرفت رفت 😑💣💣💣💣
دددد مردشورتو ببرن مرتیکه حیا کن نکبت خررررر ایشالله با سلدا یه جا برین زیر تریلی دوسه دور از روتون رد شه به کف اسفالت بچسبین د من الان اعصابم خراب هست شما هم خراب ترش کنین
مرتیکه انگل اجتماع حرف زدن بلد نی😑😑😑😑😑💔💔💔💔💔

Nahar
Nahar
پاسخ به  ارزو
2 سال قبل

واای چقدر از این امیرسام بدم میاد خیلی چندشههههعع واققعاااا دللممم میخواد بکشمشش 😭😭😭
بیا ی ۱۸ چرخ برداریم زیرش بگیریم💔💔💔😭😭😭😭

ارزو
پاسخ به  Nahar
2 سال قبل

من تا امشب از یکی از اشناها قرض میگیرن باهم سوار شیم از روش رد شیم😂❤

Nahar
Nahar
پاسخ به  ارزو
2 سال قبل

حله بیا دنبالم😂

ارزو
پاسخ به  Nahar
2 سال قبل

میام میام غم به دلت راه نده
راس ساعت ۸ شب دم برج میلادم😂😂💔💔با تریلی😂🤣

Nahar
Nahar
پاسخ به  ارزو
2 سال قبل

باشه😂😂😂😂
رانندگی ک بلدی؟ خواهشا اگه بلد نیستی سوار نشی چپ کنیم خودمون بریم اون دنیا ب جای امیرسام😂😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x