رمان ناسپاس پارت 89 - رمان دونی

 

جواب من هردو رو صم بکم کرد….
اونا همون واکنشی رو بروز دادن که قابل حدس بود.
من خودمم هنوز باورم نمیشد هرچند قرار بود بهای سنگینی رو براش بپردازم!
غلام درحالی که دستشو گذاشته بود روی کلاهش تا از سرش نیفته بدو بدو به سمتم ما اومد و پرسید:

-چیه چیشده؟ یارو آقا سیکه کی بود؟ لامصب ماشین زیرپلش اونقدر گرون و خوگشله آدم اصلا حیفش میاد همچین ماشین عروسکی رو باخودش بیاره بیرون!

شیرین رو به من، متحیر پرسید:

-شوخیه ؟

سرمو به طرفین تکون دادم و بیتوجه به شالی که افتاده بود روی شونه هام جواب دادم:

-نه اصلا! شوخی نیست!

شیرین خیلی محکم گفت:

-هست! ما نداریم روی هم سه میلیون هم جمع کنیم بعد چه جوری سه میلیارد پول دادی واسه آزادی مادرت!؟

حرف از سه میلیارد که شد پچ پچ ها و نه نمیشه های غلام و شیرین هم شروع شد.ننجون هم که فقط با حالتی شوک تماشام میکرد.
دروغی که از قبل آماده اش کرده بودم رو به زبون آوردم و گفتم:

-یه خیر پیدا شده و این پول رو داده…
نپرسین کیه و چیه و چیکارس چون خودمم نمیدونم….فقط مامان آزاد میشه.خیلی زود هم آزاد میشه!

غلام کلاهشو انداخت رو هوا و گفت:

-ای جوووون! اینکه خوبه!

اون شروع کرد رقصیدن.شیرین دست میزد براش و ننجون خداروشکر میکرد.
حال من اما چرا گرفته بود!؟
شاید چون از این به بعد بیشترین زمانم رو باید کنار مردی میگذروندم که ذره ای بهش علاقه نداشتم.

سرمو بالا گرفتم و نگاهی به سمت اتاقهای امیرسام انداختم.
نمیدونم چرا با اینکه دلم ازش شکسته بود اما همچنان ته قلبم دوستش داشتم.
ولی نه….
این عشق باید از یه جایی به بعد سرنگون بشه.
من نمیخواستم دورادور کسی رو دوست داشته باشم که اونطور تفکراتی رو داره….
این حس باید تموم میشد.باید…

شیرین شونه ام رو تکون داد و با لهجه ی قشنگش گفت:

-آ د بخند دخترجان! خوشحال باش مامانت داره آزاد میشه هااا….

سرمو بالا گرفتم و با لبخندی تلخ خیره شدم به غلام که سرخوشانه می رقصیدو آواز میخوند

سرمو بالا گرفتم و با لبخندی تلخ خیره شدم به غلام که سرخوشانه می رقصیدو آواز میخوند:

-می جان یاری دگوده بو قبای گالشی آها بگو….

امر بجار بومه بو زحمت بکشی

می چلچرانه ویه ویه

امشو شیمی خونه ور شیرینی خورانه!

بالا و پایین پرید و اومد سمتم.چشمهاش روی صورت دل مرده ام به گردش دراومد.لپمو کشید و گفت:

-چندی مه پوتس وا بکنم می پرتقاله آها بگو

چندی نگاه وا بکنم بلندی بالا ره

بالاخره به لبخند زدم تا بیخیالم بشن.شابدم باید توی این خوشی شریک میشدم.
من عمیقا خوشحال بودم فقط دلشکستگیم بابت چیزایی بود که دیشب از امیرسام شنیده بودم و همچنان نتونسته بودم فراموششون کنم.
شیرینی که دست پیزد و با غلام همرتهی میکرد شونه اص رو به شونه ام زد و گفن:

-ایییییییییی تی بلا می سرررررررر….بخند دیگه.بخند خوشحال باش.

اونقدر بهم سقلمه زد که لبهام رو از هم فاصله دادم و خمدیدم اما این خنده عمری طولانی نداشت چوم همون موقع در باز شد و امیرسام سوار بر موتورش اومد داخل!
درست چندقدم پایینتر از ما موتورش رو نگه داشت.
جالب اینجا بود که فوزیه هم ترک موتورش نشسته بود.
لبخندم با دیدن امیرسام از روی صورتم پر کشید.
موتور رو خاموش کرد و پیاده شد.
ابروهام رو درهم کشیدم و ازش رو برگردوندم.
چقدر ولم میخواست یه سیلی محکم به تلافی تمام کارهاش به گوشش بزنم.
به تلافی تمام حرفهای دیشبش.
قدم زنان اومد سمتمون وخطاب به غلام که همچنان درحال رقصیدن بود گفت:

-چیه غلومی….کبکت خروس میخونه!؟

وقتی من با سگرمه های توی هم و نگاهی سراسر نفرت چشم دوخته بودم به جایی که اونو نبینم غلام خوش خوشان جواب داد:

-چرا خوشحال نباشم آقا…معجزه شده معجزه!

امیرسام که کلا در جریان هیچی قرار نداشت دوباره پرسید:

-چه معجزه ای!؟

شیرین از سر خوشحالی خندید و گفت:

-خب نسرین خانم داره آزاد میشه دیگه…

شیرین از سر خوشحالی خندید و گفت:

-خب نسرین خانم داره آزاد میشه دیگه…

من میدونستم که امیرسام تو جریان هیچی قرار نداره.یعنی ماخودمون نخداستیم کسی از این اتفاق باخبر بشه.
مثل درو همسایه ها…
مثل امیرسام که از دیشب واسه من تبدیل شد به غریبه ترین آدم دنیا!
کلاه کاسکتش رو خیلی آروم پایین گرفت و بعد چشمهای تنگش و کشیده اش رو تنگتر کردجوری که تبدیل شد به یه خط صاف….
همون چشمهایی که با چشمهای پدرش مو نمیزدن.
تعجب کرده بود و این تعجب تو لحن و صداش هم موقع سوال پرسیدن کاملا مشخص بود :

-میخواد آزاد بشه؟ مگه حبسه!؟

ننجون آهی کشید و بعد دستشو افسوس وار و پر حسرت روی رون پاش بالا و پایین کرد و بعدهم گفت:

-هیییبیی چیبگم ننه…چیبگم که همچی درد و آهه! نسرین …دخترمو میگم مادر ساتو…با شوهرش مظفر دعواش گرفت.مظفر خدانیامرزی همیشه این گل دختر معصوم منو سر هیچ و پوچ میزد…این آدم همیشه دست بزن داشت.ساتوی مظلوم من رو هم وقتی بچه بود زیاد میزد واسه همین یکم که قد گرفت پاشد و اومد پیش خودم که باخودم زندگی بکنه…

مکث کرد.اشک کنج چشمهاش رو با پره روسریش خشک کرد و بعد ادامه داد:

-هییی ننه….چیبگم از اون شب شوم…مظفر که الهی خیر نبینه باز افتاد به جون نسرین و تا تونست سر اینکه چرا ساتو نمیشه زن یکی از غول تشنهاش گرفتش به باد کتک‌.نسرین هم با گلدون به ضربه به سرش زد و همون ضربه باعث شد مظفر بره تو کما و بعدهم فوت کنه ….از این ماجرا خیلی وقته میگذره…
ما ماه ها درگیرش بودیم.
واسه نسرین حکم قصاص بریدن چون پسرای اون شمر ذی الجوشن تقاضای قصاص کردن اما الان…

رو صورتش رونجورش یه لبخند عریض نشد.اشک تو چشمهاش درخشید و رو به امیرسام که کنجکاوانه منتظر شنیدن ادامه ی حرفها بود گفت:

-سه میلیارد میخواستن ننه این خدانشناسها! سه میلیارد

امیرسام دستی روی صورت صاف و صوفش کشید و پرسید:

-چی!؟ سه میلیارد…مگه باباش بروسلی بوده!؟

غلام وشیرین باهم خندیدن اما با چشم غره ی ننجون هردو خیلی سریع ساکت شدن.ننجون هم ادامه داد:

-آره ننه…3میلیارد خواستن! به ازای هرپسر یه میلیارد…ننه من همون موقع بود که باخودم گفتم حتمی دختر بیچاره ام اعدام میشه آخه ما سه میلیونشم نمیتونستیم جور کنیم چه برسه به سه میلیارد!

امیرسام کنجکاوانه پرسید:

-اگه سه میلیارد خواستم چه جوری نسرین خانم قراره آزاد باشه!؟ منصرف شدن از پولشون!؟

اصلا دوست نداشتم امیرسام واسمون دلسوزی بکنه.
هرچند اون اصلا دوست نداشت.
بهتر بود بگم علاقه ای به اینکه اون سرگذاشت سخت ما و اوضاع این روزهای تلخمون رو بشنوه نداشتم داسه همین گفتم:

-ننجون چرا همه چیزو واسه همه کس میگی!؟

ننجون سرش رو به آرومی برگردوند سمتم و گفت:

-واااا…امیرسام که هرکی نی…

اخم کردم.صورتم درهم شد و عبوس.انگشتامو توهم قفل کردم و گفتم:

-چرا هرکی نی؟ اونم هرکیه…غریبه اس! کس و کارمون نیست….

هرسه که نه…هرچهارنفرشون سرهاشون رو به سمتم برگردوندن و بهم خیره شدن.
چون نگاه هاشون سنگینی میکرد برام لب گزیدم و رومو سمت دیگه ای برگردوندم تا باهاشون چشم تو چشم نشم….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در وجه لعل pdf از بهار برادران

  خلاصه رمان :       لعل دوست پسر و کارش را همزمان از دست می دهد و در نقطه ای که امیدی برای پرداخت بدهی هایش ندارد پاکتی حاوی چندین چک به دستش می رسد… امیرحسین داریم بسیار خفن… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ویکتوریا
ویکتوریا
2 سال قبل

پارت جدید نیومد؟؟

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

پییییییف فکر کردم تو این پارت قراره با نویان صحبت کنه ای خدا بگم این امیر سام رو چیکار کنه

ارزو
2 سال قبل

واقعااا ساتو یه چیزو راست بگه همینه
یه جوری با امیر سام حرف میزنه انگار پسر مستقیم خودشه
حرف نوت مهم تره یا این یالغووووووووز
عاخه ادم همه چی رو نمیگههههه
اعصاب منو هر شب دارن به هم میریزن
الان امیر سام ناجییی میشههه نمیخواااام برو بمیر مرتیکه ی هوس باز چشن سفیدددددددددددد برو دنبال همون سلدای نکبتت باش
برنامه هامونو به هم زد لین ننجون کوفتیییی😭😭😭😭💔💔💔💔😭😭😭😭😭😭💣💣💣💣💣💣💣خجدخجورهعجرهفحی۶۸عبحچهلپنتجحوسجنشوجخشوحخشدهشر۶فشزف۶شر

...
...
2 سال قبل

اع هر دفعه این موقع اینجا خروار خروار کامنت بود 😂🤨😐

Nahar
Nahar
2 سال قبل
پاسخ به  ...

مگه دروغ میدی😂😂😂

هلنا
هلنا
2 سال قبل

…….

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x