رمان نفوذی پارت 23 - رمان دونی

رمان نفوذی پارت 23

گردنبندی که مامانم بهم داده بود….!!!

 

گردنبند مادرم نیست !….آخه کجا افتاده؟!….

 

دستی رو شونم نشست که فهمیدم آتوسا هستش،جوری که ترسیده باشه که از صداش معلوم بود گفت:

 

-چیشد هانا؟!…

صدای چی بود؟..

چی رو شکستی؟!

 

سرمو بلند کردم که باهاش چشم تو چشم شدم…

وقتی صورت اشک آلودم رو دید گفت:

 

-چیشد دختر؟ ..

چرا گریه میکنی؟!…

این چه قیافه ایه آخه؟…

 

برای اینکه این مجسمه رو شکوندی داری گریه میکنی؟!

 

اشکمو رو گونه هام با دست پاک کردم و دستشو گذاشتم گردنم ….

 

و با صدای بغض آلودی گفتم:

 

گردنبندی رو که مامانم بهم داده بود…

دستمو دور یقه و گردنم میکشیدم با حالت زاری زیر لب گفتم: نه نیست نمیدونم کجا گمش کردم! خدایا!

 

آیلین و شبنم نفس نفس زنان خودشون رو به آتوسا رسوندن و نگران پرسیدن:

 

 

-چیشد؟! صدای چی بود؟

 

نگاهشون به مجسمه که از دست من افتاده بود، افتاد و آیلین دستشو گذاشت روی قفسه ی سینش و نفس آسوده ای کشید و گفت:

 

-خداروشکر ی مجسمه شکسته…

گفتم خدایی نکرده زبونم لال خودت چیزیت شده…

 

شبنم با چشم‌های نگران گفت:

 

-چیشده هانا؟

چرا این ریختی شدی؟

 

لب پایینمو به دندون کشیدم و گفتم:

 

-گردنبندمو گم کردم.!

 

شبنم آروم بازومو تو دستش گرفت و گفت:

 

-گردنبندی که مامانت بهت داده بود؟!

 

ناراحت به نشانه ی تایید سرمو بالا پایین کردم و گفتم:

 

-آره!

 

شبنم ابروهاشو قایقی تو هم کشید و گفت:

 

-خب نگران نباش …

شاید توی عمارت افتاده…

یه جایی همین دور ورا…

خوب بگرد…

 

لبمو کمی کج کردم و گفتم:

 

 

-توی عمارت؟؟..

کجای عمارت؟!..

 

 

شاید با اون عوضی ها که توی ماشین درگیر شده بودیم توی ماشین افتاده یا نمیدونم،شاید تو اتاقی که خوابیده بودم افتاده!

 

آیلین دستشو کمی آورد بالا و گفت:

 

– خب بیاید بریم تو اتاقی که خوابیده بودیم بگردیم هانا

شاید اونجا روی تخت یا دور و ور تخت افتاده باشه….

 

شونه هامو انداختم بالا و گفتم:

 

 

-نمیدونم…شاید…

امیدوارم که توی همون اتاق افتاده باشه…

 

شبنم رو به آتوسا گفت:

 

-منو آیلین میریم تو آشپزخونه تا شام رو آماده کنیم..

 

فکر کنم الاناس که مسیح و یاشار و مهموناشون بیان…یه وقت بهونه نگیرن و دعوامون نکنن!

 

آتوسا:

 

-باشه شما برید سراغ کارتون ولی قبلش این خورده شکسته های مجسمه رو یکیتون جمع کنید خب …مسیح و یاشار همیجوریشم میخان خر خره امون رو بجون…بهونه هم دستشون داده باشیم ک دیگه حسابمون با کرام الکاتبینه.!

 

 

شبنم:

 

-باشه!

 

منو آتوسا از سالن اومدیم بیرون و به سمت پله ها رفتیم….

 

آیلین یه ابروشو داد بالا و گفت:

 

 

-هانا اگه گردنبندت توی اتاق نبود چی؟..اون گردنبند رو مامانت داده بود بهت؟!

 

پلکی زدم و با چشمای نیمه اشکی گفتم:

 

-اره مامانم بهم داده بود….

نمیدونم…

ولی امیدوارم گردنبندم توی اتاقی که خوابیده بودم باشه…

 

-دنبال کدوم گردنبند میگردید؟

 

با صدایی که از پشت سرمون اومد روی اولین پله خودمو آتوسا وایسادیم…

برگشتیم سمت صدا که ببینم کی هستش…

که با مسیح چشم تو چشم شدیم!

 

 

نمیدونم چرا وقتی این مسیح رو میبینم استرس میگیرم…صورتش خشک و خشن نیست مثل یاشار ولی بازم من میبینمش استرس میگیرم…

 

با اینکه خلافکاره ولی کم و بیش تو دل برو هم هس…البته اگه اخلاق گندشو فاکتور بگیریم….پوووووف

 

با همون صورت غم الودی که داشتم لب زدم:

 

-مگه تو باید بدونی دنبال کدوم گردنبند میگردیم؟!

 

بعد از چند ثانیه تازه فهمیدم چی گفتم فکر کنم تند رفتم!…

چند قدم به سمتمون اومد و مقابل من راسته ایستاد و چشاشو ریز کرد و گفت:

 

-میبینم زبونت دراز شده موش کوچولو؟!

 

آب دهنمو قورت دادم و و انگار کمی لبم میلرزید گفتم:

 

-نه منظورم اینه …

که تو منظورت کدوم گردنبند…

چون من گردنبندمو گم کردم…

 

به تای ابروشو داد بالا و با دهن باز گفت:

 

-هاااا….اول تو نه، نشنونم دوباره رئیستو تو خطاب کنی وگرنه بد میبینی ….

 

دوم منظورت اون گردنبند پروانه نگاری که من دادم ذوبش کردن؟!

 

با شنیدن جمله دوم مسیح احساس کردم گوشام اشتباهی شنیده….که چند ثانیه بعد با چشمای از حدقه در اومده گفتم:

 

-چیییی؟؟!!

 

مسیح که صورت بهت زده منو و دهن باز منو دید پوزخندی بی معنی زدو گفت:

 

-تعجب کردی؟!

 

صورتشو مماس صورتم کرد و جدی گفت:

 

-بهتون گفتم که برده من شید همه چیزتون متعلق به منه…

 

همه چیزتون…اینو آویزه گوشتون کنید…

 

هنوز داشتم با دهن باز نگاهش میکردم و حرف هایی که زده بود رو مزه مزه می‌کردم که رد شد و رفت…

 

آتوسا زد روی شونم و گفت:

 

-هانا…هاناااا..

 

دهنمو بستم و گفتم:

 

-هان؟!…چی؟!

 

 

-کجای تو؟! بابا رفت مسیح!…

داری به جای خالیش نگا میکنی؟!

 

نفسی کشیدم و گفتم:

 

-داشتم حرف های که زده بود رو هضم میکردم که چی شنیدم؟

 

توام شنیدی چی گفت آتوسا؟

 

دیدی چی گفت؟!!

گردنبند مامانمو اون از گردنم پوکیده و برداشته… اون عوضی برده..

 

دوباره بی ملاحظه اشکام روون شدن.. آتوسا دستشو گذاشت دو طرف شونم و گفت :

 

-عه هانا…

اینطوری نگو میشنوه…

توام دیگه گریه نکن…

شاید گذاشته توی اتاقش….

 

یکم قوی و صبور باش…

همش دم به دیقه گریه نکن دختر، بزا فک کنن دختر قویی هستی! با این چیزا که نباید جلوشون کم بیاری عزیزم

 

آره،آتوسا راست میگفت من باید قوی باشم …صبور باشم تا این روزا بگذره.. گردنبند مامانمو،اگه شده میرم توی اتاق مسیح ببینم کجا گذاشتتش… شده اتاق یاشارم میگردم…

 

دماغمو بالا کشیدم و با دو دستم اشکامو پاک کردم… و لبخند نیمه جونی به صورت آتوسا و گفتم:

 

-آره..

تو راست میگی آتی… من باید قوی باشم… تا از این جنگ پیروز بیرون بیام!!

 

 

 

ما را در پیج اینستاگرام دنبال کنید… 😉

 

😍@elahe_keramatiii 😍

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شفق قطبی به صورت pdf کامل از محدثه نوری

    خلاصه رمان:   دختری ساده و خوش قلب،که فقط فکر درس و کنکورشه… آرومه و دختر خوب خانواده یه رفیق داره شررررر و شیطون که تحریکش میکنه که به کسی که نباید زنگ بزنه مثلا مخ بزنن ولی خب فکر اینو نمیکردن با زرنگ تر از خودشون طرف باشن حالا بماند که دخترمون تا به خودش میاد عاشق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی

  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی مخفیانه‌ی من و اون شدن مجبور شدم برم انگلیس. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قمار جوکر
دانلود رمان قمار جوکر به صورت pdf کامل از عطیه شکری

    خلاصه رمان قمار جوکر :   دخترک دو قدم به عقب برداشت و اخم غلیظی کرد: از من چی می خوای؟ چشمان جوکر برق عجیبی زد که ترس را به دل دخترک راه داد: می خوام نمایش تو رو ببینم سرگرمم کن! – مثله این که اشتباه گرفتی نمایش کار توعه نه من! پسرک جوکر پشت دست دختر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
73 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ayliiinn
ayliiinn
3 سال قبل

به به!
هانا خانوم

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

خووووووووبم عشقم!
قربونت تو خوبی؟

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل

دیگه کشش نمیدم هانی جون.🤓🤓
منم پوریا جون تو.😉😉

Soha
3 سال قبل

عالی بود ولی چرا پارتا رو دیر میزارید میتونم از جای دیگ این رمان رو پیدا کنم ؟؟

Mamali
Mamali
3 سال قبل

🤣🤣🤣🤣🤣.
یاشار جونتونه.
اخیییییییی.
چقدر عاشقونه😂😂😂.

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

من کیستم و وللش.
ولی خدایی کاری نکن مثل تولدش رو استوریت بشه🤣🤣🤣🤣😜😜😜

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

به فضولش نه.
ولی به دوستان و اشنایان مربوط میشه.
😜😜😜😜

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

اذیت هامو یادت رفته ها🤣🤣🤣🤣🤣🤣
کاری نکن دوباره شروع بشه ها

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

خبر نداری برو بخونشون دوباره

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

🤣🤣🤣🤣🤣.
جونز بابا جونز.
غیرتتو عشق است.

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

جونز جونز.
دهنتو ک صاف کردیم.
شما کی لات شدی به کدوم تقویم.

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

جون بابا.
زبونت دراز شده موش کوچولو.😜😜🤣🤣🤣🤣🤣

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

فضولش نه.
مسیح کیه؟؟؟

Maral
Maral
3 سال قبل

هانا عزیزم مثل همیشه زیبا 💙💋
موفق باشی جیگررر 💛💋

Maral
Maral
3 سال قبل

هانا جانم خیلی زیبا مرسی عزیزم 💙💋
موفق باشی جیگررر

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل

عکس پارت چنقده شبیه آقا یاشاره!

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

باهوش
شبیهش نیست خود یاشاره🤣

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

میخواستم بگمااااا
بعد گفتم بزار غیر مستقیم اشاره کنم😂😂

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

اها
افرین افرین
خیلی خوب اشاره کردی🤣

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

نهههه جدی؟!
عه

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

یاسیه😑

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

گمشو نبینمت هانا😐
.
یاسیم😐

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

خو بیشوور
تو صفحه تایید هستیاااا😐
ایمیلم رو نمیبینی😐
.
من یاسی تو نیستم
یاسی اقامونم😅😁
.
اینجاااام🤗

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

هاناااا
تو دیگه خیییلی گشااااادی🤣🤣
.
آقامون داره ناهار میخوره
.
نه ندارم
دارم اداشو درمیارم😁

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

اداشو😂😂
یاد بده مام اداشم دربیارم حداقل😢😂

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

نووچ نمیشه
بزا اول خودم خوب یاد بگیرم
بعد به تو یاد میدم ک گاف ندی😁

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

باشه باشه
فقط یادت نره یادم بدی😢 گناهم!

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

نوچ
حواسم بهت هست🥺

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

اقامووون خدابیامرز😢

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

نهههه
من نکردم!
شهید شد😢

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

کی شهید شد؟؟؟

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

اقامون!
نیمه گمشدم نیس حدس زدم که شهید شده…!

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

اره
مفقودالاثر هم هستش اقاتون🤣

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

اره!
اقامون😢
دلم براش تنگ شد

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

هعیییی هانا!
دست رو دلم نزار که خووونهههه!
کراشام میپرن😢 آخ کراااشم!
آقا هم که ندارم!

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

هانا
ببنداااا
بیزو تو خودت عکس کراش من و میخواستی چیکار هااان!؟
تو نمدونی وقتی گفتی روش کراش زدی چی به سر من اومد…!😢😂
تففف تو این رابطه ها!
تفف

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

آخ هانا
زیر رمان خودت حکوما میکنیاااا
چخههههه😂
.
.
هعییی کراشم!
رفته؟ هنو نرفته ها
آرزوی ما خوشبختی اوناس!
.
.
کراش زیاد دارم باو
اون سوگلی بود😢😂
داداش ایلینم اره هس!
ولی خو نمیاد من و بگیره😢😢😢

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل

سلاااام!
شطوری خانوم نویسنده!؟
عالی بود ایول داری💙💙
زود به زود پارت بزار😢

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

به به
چه عجب هانا خانومی؟؟
خوبی دختره؟؟
چرا نیستی؟؟

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

فدات شم من!

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Hanaaa

منم خوبم کاور
نه حبه انگورم😑
باشه به درست برس وقت کردی بزار😢

دسته‌ها
73
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x