رمان پروژه عشق پارت 13

4
(1)

پارت13

(تماسو قطع کردم و خیره به دری شدم که باران و کیان ازش بیرون رفتن….نگامو به اطراف اتاق چرخوندم و با درد بستم…خداااا …قدم به سوی تختم برداشتم و زیرش خزیدم از سرمای ملافه یه لبخند رو دلم نشست،با سردرد خوابم گرفت …..با سرگیجه چشمامو باز کردم و به کسی که در میزد یه بفرما تحویل دادم آرمین با صورتی آشفته وارد اتاق شد و هول هولانه گفت )

آرمین:تو ک هنو خابیدی پاشو یه اتفاقی افتاده

(از زبان روژین)

(دستمو به کمرم زدم و به تن صدای بالا رفته گفتم)

_ببین اهورا همینجا خاکت میکنممم،بگو لامصب

(اهورا با یه لبخند روی لبش بهم نزدیک شد و همون کراوات رو روی چشمام گذاشت و بستش)

اهورا:به موقعش میدونی عسلم

_وا کن یارووو ، هیجارو نمی‌بینم ،اهورا

اهورا:اگه اون دهنو نبندی جا تو بیمارستان خوش میکنیم ،د بیا من که نمیکشمت

_ولا همین مونده سرمون بیاری

(دستم تو یه دست گرم فرو رفت از گرم بودنه دستش لبخندی روی لبم نشست و تپشام بالا رفت…با راه افتادن اهورا منم کشیده شدم ولی با نوچ نوچی از طرف اهورا اینبار تو یه آغوش فشرده شدم)

_چیکار می‌کنی خرههه

(با هیسی که گفت دیگه هیچی نگفتم و کاملا ساکت شدم با احساس اینکه از پله ها پایین میره خودمو بیشتر بهش چسپوندم که صدای نفس های عمیقش بلند شد بعد چند دقیقه تویه یه ماشین گزاشتم و به راه افتاد)

(از زبان اسرا)

(نگاهی به شیلا کردم که تو خودش مچاله شده بود،خم شدم و به عقب نگاه کردم ،کیان پشت سر ما حرکت میکرد صورتمو به طرف آرمین چرخوندم و نگاش کردم که شیلا یه سرفه مصلحتی کرد از ریکشن شیلا خندم گرفت)

_نترس این نره خر همون مال خودت نمیدزدمش

(هردوشون یه چپ چپی پرتاب کردن و یه«دلتم بخواد»بهم چسپوندن ، سرمو به طرف پنجره چرخوندم با دیدن یه کلبه بزرگ میون جنگل و اینکه ما هم به سمتش می‌رفتیم تعجبم زیاتر شد،ارمین ترمزی گرفت و دقیقا روبروی کلبه نگهداشت ،یه ماشین هم کمی اونطرف تر معلوم بود،ارمین با اشاره بهمون فهموند بپریم پایین با احتیاط از ماشین پیاده شدم و نگاهی به ماشین کیان انداختم که باران ازش پایین اومد ، کیان با به لبخند شیطونی گفت)

کیان:بفرمایید خونه خودتونه

(من به شیلا نزدیک شدم و بازوشو گرفتم و بارانم دستم رو گرفت, با هولی که به در کلبه دادیم در به راحتی باز شد و با جیغی که اومد منو شیلا با جیغ زدن خودمونو جر وا جر کردیم ،با خنده روژین چشمامو وا کردم و با اهورا،روژین و ارسینی رو به رو شدم که گفتن«کریسمس مبارک»از شدت حرص خون توی رگام جریان نمی‌کرد ،سرم رو به طرف آرمین چرخوندم که با خنده گفت)

آرمین:نویسنده رمان های جنایی،مافیایی اصلانی هستم

(و باز قهقهه ای زد که اهورا گفت)

اهورا:داداش نگو به اون خربافیا اعتماد کردن وای پدر

(باران با پس گردنی به کیان بهش توپید )

باران:این گوه خوریا چیه یاد گرفتی

_توم همدستشون بودی،ینییی خاککککک ت اون سرت ،خاک

آرسین:اب،باد اون یکی عنصر چی بود

اهورا:آتش

(یه چپ چپی نگاشون کردم که خفه شدن)

روژین:بابا بخدا من تو این سه روز فک میکردم نیویورک آمریکام

(با این حرف روژین کیان قهقهش بالا رفت)

ارسین:خوب بهرحال کریسمس مبارک

شیلا:د تو ببند،کریسمسه چی،مافیایه چی،رمان چی

باران :راحت باش تو اون دنیا سفر کن

(همه پراکنده شدن ینی خاک تو این کریسمس با نزدیک شدن یه نفر پشت سرم سرمو به طرفش سوق دادم و دلی سیر خیرش شدم)

آرسین:از عشق بنده چ خبر

_من با شما هیچ حرفی ندارم آقای غیر محترم

(سرشو نزدیک صورتم اوورد و هرم نفساش با صورتم میخورد با بالا رفتن تپش قلبم یه قدم عقب رفتم که آرسین با یکی از دستاش پشتمو گرفت و منو نزدیکتر خودش برد سرشو کج کرد و بوسه ای روی گونم گذاشت نفسی توی صورتم کشید …)

آرسین:دلم تنگ شده بود برات،مخصوصا کرم ریختنات،خره خودمی

(دستامو به سینه پهنش زدم و هلش دادم،دستامو به کمر گرفتم و پرو نگاش کردم)

_یه جور میگه خر من فک می‌کنه خودش رومئوست نه آقا شما یه یابو پیش نیستید و با یه تنه که شونم بدجور درد کرد از کنارش گذشتم ولی نمی‌دونم چیسد که یهو تویه سینه فشرده شدم.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x