رمان گرداب پارت 178 - رمان دونی

 

 

سورن هم لبخند زد:

-خداروشکر..باید همه چی رو برام تعریف کنی..

 

-حتما..اما اول تو..دوست دارم کل این مدتی که نبودی رو برام بگی…

 

سورن دست دراز کرد و لپش رو کشید:

-چشم..برات تعریف میکنم..هرچند زیاد خوشایند نیست اما حالا که دوست داری بدونی برات میگم…

 

سوگل با ذوق تشکر کرد و همون لحظه صدای سامیار از تو هال بلند شد:

-سوگل من دارم میرم..

 

سوگل با عجله از روی صندلیش بلند شد و قبل از اینکه از اشپزخونه بیرون بره، سامیار پشت اپن ظاهر شد….

 

شلوار کتون مشکی و پیراهن طوسی رنگ تنش کرده و یک کت اسپرت مشکی هم روش پوشیده بود…

 

سوگل لبخندی بهش زد و نگاهش رو از موهای مرتبش گرفت و به چشم هاش خیره شد…

 

تو دلش قربون صدقه ش رفت و جلوی سورن نتونست مثل همیشه با صدای بلند قربون قد و بالاش بره…

 

راه افتاد سمتش و سامیار از همونجا رو به سورن گفت:

-کاری چیزی داشتی زنگ بزن بهم..

 

سورن هم از جاش بلند شد و گفت:

-باشه حتما..ممنون..

 

بهش نزدیک شد و از همون پشت اپن دستش رو به طرف سامیار که این طرف اپن بود دراز کرد و باهم دست دادن….

 

سامیار دستش رو محکم فشرد و گفت:

-حواست به سوگل باشه..

 

سورن هم مردونه دست سامیار رو توی دستش بالا پایین کرد و گفت:

-خیالت راحت..

 

 

 

از هم خداحافظی کردن و سورن برگشت پشت میز نشست و سامیار راه افتاد سمت در و سوگل هم دنبالش رفت….

 

سامیار کیفش رو روی جاکفشی گذاشت و کفش هاش رو پوشید و چرخید سمت سوگل که پشت سرش ایستاده بود….

 

سوگل دست دراز کرد و یقه ی کتش رو مرتب کرد و لبخند زد:

-مواظب خودت باش..

 

سامیار هم یک دستش رو روی گونه ی سوگل و دست دیگه ش رو روی شکم برامده ش گذاشت و گفت:

-تو هم همینطور..کاری داشتی زنگ بزن..

 

سوگل با لبخند سرش رو تکون داد و سامیار گونه ش رو نوازشی کرد و جلوی شکمش خم شد…

 

بوسه ای به شکمش زد و همونجا رو به دخترش گفت:

-مامانو اذیت نکنیا..اروم همونجا بشین و شیطونی نکن تا بابا بیاد…

 

سوگل اروم خندید و دستش رو روی سر سامیار کشید و با لحن بچگونه ای گفت:

-چشم بابایی..

 

سامیار بوسه ی دیگه ای به شکمش زد و با لبخند صاف ایستاد…

 

دست هاش رو دور سوگل حلقه کرد و تو اغوشش گرفت و سرش رو خم کرد، بوسه ای به گردنش زد و گفت:

-فعلا..

 

سوگل هم گونه ش رو بوسید و از هم جدا شدن و گفت:

-خدانگهدارت..موفق باشی..

 

سامیار به سختی دل کند و کیفش رو برداشت و از خونه زد بیرون…

 

سوگل با لبخند به در بسته شده نگاه کرد و زیرلب گفت:

-به خدا که اگه چاره داشت سرکارم نمیرفت..

 

 

 

سری تکون داد و برگشت سمت اشپزخونه و سورن رو دید که مشغول جمع کردن میز بود…

 

به طرفش رفت و گفت:

-نکن سورن..من جمع میکنم..تو برو توی سالن تا من بیام..

 

سورن سرش رو به منفی تکون داد و به کارش ادامه داد:

-نه کاری نداره جمع میکنم..تو دوتا چایی بریز برامون…

 

سوگل فنجون هایی که سورن داخل سینک گذاشته بود رو سریع شست و بقیه ظرف های صبحانه رو گذاشت تا بعدا بیاد بشوره….

 

دوتا فنجون رو برد سمت چایی ساز و مشغول چایی ریختن شد…

 

کارش که تموم شد، قندون و کمی شکلات هم داخل سینی گذاشت و به سورن نگاه کرد که کار اون هم تموم شده بود….

 

سینی چایی رو برداشت و دوتایی رفتن داخل سالن..

 

سوگل فنجون چایی سورن رو روی عسلی کنارش گذاشت و فنجون خودش رو هم برداشت و روبه روی هم نشستن….

 

لبخندی به سورن زد و گفت:

-من سرتا پا گوشم تا حرف هات رو بشنوم..

 

سورن از هیجان و کنجکاوی سوگل خنده ش گرفت و گفت:

-تو که فضول نبودی..

 

-فضولی نیست کنجکاویه..دوست دارم بدونم چه اتفاق هایی برات افتاده..بیشتر از همه مشتاقم بدونم چطور با پرند و مادرش اشنا شدی….

 

سورن فنجون چاییش رو برداشت و جرعه ای نوشید و لبخندش اروم اروم محو شد…

 

نگاهش رو به فنجون تو دستش دوخت و با کمی مکث گفت:

-اینو میدونی روزهای اخری که اینجا بودم تو بیمارستان بستری شدم؟…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان

  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا،در عین حال پاک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی

    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلیار
دانلود رمان دلیار به صورت pdf کامل از mahsoo

      خلاصه رمان دلیار :   دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول کرده زندگی می کنه پسری زورگو وشکاک ..حالا بین این دو نفر اتفاقاتی میوفته که باعث…   پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول

            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x