رمان گرداب پارت 206 - رمان دونی

 

 

 

لب هاش رو برد سمت گوشم و اینبار نفسش روی گوش و گردنم پخش شد…

 

یه حالی بهم دست داد که ناخوداگاه دست هام از کنارم بلند شد و دو دستی تیشرتش رو از روی سینه چنگ زدم و نالیدم:

-سورن..

 

زیر گوشم نفس زد:

-جون سورن..

 

دلم هری ریخت و چشم هام رو دوباره بستم..نمی دونستم باید چکار کنم و چه عکس العملی نشون بدم…

 

هیچ حس بدی نداشتم و انگار حتی ته دلم این نزدیکی رو هم می خواستم…

 

صداش پچ پچ وار دوباره زیر گوشم بلند شد:

-چه کار خوبی تو این دنیا کرده بودم که خدا تورو سر راهم گذاشت…

 

لب هام رو روی هم فشردم تا لبخنده بزرگی که داشت روشون نقش می بست، پدیدار نشه…

 

تیشرتش رو محکم تر توی دست هام فشردم و با شیطنت گفتم:

-حتما خوده خدا میدونه چیکار کرده بودی..

 

اروم تو گوشم خندید و من هم نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم و هم گام باهاش خندیدم…

 

لب هاش رو چسبوند به گوشم که درجا خنده ام رو خوردم و چشم های خمارم باز هم گرد شد…

 

اروم روی گوشم رو بوسید و گفت:

-هرکاری بوده خداروشکر که انجامش دادم..حتما کار خیری بوده…

 

با همون چشم های گرد خندیدم و گفتم:

-معلوم نیست..شاید چند وقت دیگه بگی عجب اشتباهی کرده بودم که خدا اینو گذاشت سر راهم…

 

 

خنده ش قطع و صداش جدی شد:

-هرگز..هیچوقت چنین فکری تو سرم نمیاد و نخواهد اومد…

 

خنده ام به لبخند پر احساسی تبدیل شد و حرفی نزدم..

 

هرچند به سختی جلوی خودم رو گرفته بودم تا با همون لحن پر نیاز و با احساسِ خودش جوابش رو ندم….

 

اگه خودم رو رها می کردم، نمی دونم چه حرف هایی از دهنم درمی اومد…

 

نفسش که دوباره به گوش و گردنم خورد، مورمورم شد و سرم رو کمی کج کردم…

 

حالم رو فهمید و این بار بوسه ش روی شقیقه ام مهر شد و صداش اروم تر و خمار تر شد:

-جانم..

 

نفسم رو با حالی عجیب و خیالی اسوده فوت کردم و سرش که عقب رفت، سریع لبخندم رو خوردم تا متوجه ش نشه….

 

دوباره صورتش روبه روی صورتم قرار گرفت و توی چشم هام زل زد…

 

چشم هاش خمار شده بود و از چپ به راست و بالعکس تو چشم هام می چرخید…

 

هنوز یک دستش روی گوشم بود و اون یکی دستش رو هم از روی دیوار برداشت و طرف دیگه ی صورتم گذاشت….

 

صورتم توی دست هاش قاب شد و نگاهش اروم از توی چشم هام به روی لب هام لغزید..

 

بی اختیار زبونم رو روی لبم کشیدم و گوشه ی لبم رو به دندون گرفتم…

 

لب هاش نیمه باز شد و سرش بیشتر خم شد توی صورتم و سر من رو هم کشید سمت خودش…

 

زیر لبی و اروم صداش کردم:

-سورن..

 

 

 

بی توجه به صدا کردنش، صورتش رو نزدیک تر کرد و لب هاش مماس با لب هام شد…

 

نفس زد و پچ پچ کرد:

-پرند من..

 

هنوز کلمه ی بعدی رو نگفته بود که صدای ملودی وار الارم گوشیم توی خونه پیچید…

 

انقدر صداش غافلگیرانه و یهویی بود که جفتمون شوکه شدیم و با هول از هم فاصله گرفتیم…

 

دستم رو روی سینه ام گذاشتم و سورن پشتش رو بهم کرد و موهاش رو چنگ زد…

 

صدای رو ارومش شنیدم:

-لعنتی..لعنت..

 

از ترس به نفس نفس افتاده بودم و سینه ام رو چنگ می زدم…

 

هول زده از دیوار فاصله گرفتم و دستم رو بردم سمت جیبم و گوشی رو از جیب شلوارم دراوردم….

 

با دیدن اسم “اقاجون” نفسم حبس شد و بیشتر ترسیدم..

 

دستم رو این دفعه توی اون یکی جیبم بردم و اسپری ام رو دراوردم و زدم…

 

سورن با صدای اسپری برگشت و با دیدنم تقریبا پرید سمتم…

 

دستش رو روی بازوم گذاشت و تند تند گفت:

-چی شد؟!..چرا اینجوری شدی؟!..

 

صدای گوشیم قطع شد و دستم رو بالا اوردم و نفس زنان گفتم:

-خوبم..خوبم..

 

کشیدم سمت مبل ها و نشوندم روی کاناپه و خودش هم کنارم نشست و گفت:

-کی بود؟!..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان جاوید در من

  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان والادگر نیستی
دانلود رمان والادگر نیستی به صورت pdf کامل از سودا ترک

      خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری می‌چرخد. او که به خاطر گذشته‌ای تلخ و پر از کینه، به مردی بی‌رحم و انتقام‌جو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانواده‌اش است. اما وقتی که عشق در دل تاریکی و انتقام جوانه می‌زند، همه چیز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستی pdf از پاییز

    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
⁦(・_・;)⁩
⁦(・_・;)⁩
1 سال قبل

واایی میخواست اعترافف کنههه

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x